محمود ساطع-در روزهایی که میگذرد، لودرها و بلدوزرها، آرام آرام کارخانهی مخمل و ابریشم کاشان را میبلعند. خراب میکنند تا به جای آن زندگی نویی را بیافرینند. این اتفاق گویا قریب پنج¬ ماه است که پیوسته و آرام صورت میبندد. اما دیوار بلند کارخانه، هنوز پابرجاست و هنوز در پوستهی بیرونی آن، زندگی جریان دارد و چندین و چند نگاهبان، حراست و حفاظت از این مایملک را بر عهده دارند. بر اساس شنیدهها، زمینهایش، به سازمانی وابسته به نیروهای مسلح، واگذار یا فروخته شده است. شاید به راست، شاید به دروغ. بر صحت این کلمات چندان اتکایی نمیتوان کرد.
نگارنده این کلمات، قریب دو ماه و اندی پیش، در روزی از روزهایی که میگذشت، نگاهش به بازوهای بلند بیل مکانیکی افتاد که دارند کارخانه را میجوند و تفالههای آن را خرد خرد پس میدهند. ایستاد. پرس و جو کرد. طی این دوماه چندین وهله نامهنگاری کرد تا اجازهی عکاسی و مستند سازی از این باقی ماندهی صنایع کاشان را از مدیران کارخانه بگیرد. بعدتر جاهای دیگر. گذار نویسنده به اتاق بازرگانی و راهروهای فرمانداری افتاد. حالا چه رابطهای میان مستند نگاری از صنایع، با شان عالی و عظمای فرمانداری دیده میشود، بماند تا وقتی دیگر. بعد هیچ به هیچ. حالا رسیده¬ به نیمه دوم مردادماه. کارخانه خرد خرد، خرده میشود. بیعکس، بیفیلم. بیآنکه دیده شود. بیآنکه عبرت شود. و از طاووس پرّان کارخانجات مخمل و ابریشم، مانده تابلویی رنگ باخته بر سر دری که چندی دیگر آن هم نخواهد بود. هیچ در هیچ.
اینها که مینویسم، نگاه من است. درست یا اشتباه. هیچ پدیدهای، گفتهای، نوشتهای به تنهایی کامل نیست. نویسنده این سطور، به عنوان پژوهشگر در حوزهی مطالعات اجتماعی و مردم¬شناسی، ¬خصوصا به حوزهی انسانشناسی شهری دلبسته¬ است و لاجرم پدیدهها را از این منظر میبیند. این به خودی خود نه چندان خوب و نه چندان بد است. اما طبیعی است که جنس دغدغهی او برای حفظ و انتقال داشتههای سرزمیناش با دیگران مشابه نباشد. آندرهژید نویسنده بزرگ قرن گذشته فرانسه، در کتاب «مائدههای زمینی» که نامش را هم از سورهی «مائده» وام گرفته، میگوید: «عظمت در نگاه توست، نه در آنچه مینگری.» برای من در روزهایی که میگذرد، عظمت صنایع راوند، صنایع ریسندگی و بافندگی، عظمت کار زندهیاد حسن تفضلی و یارانش، عظمت خاندان لاجوردیها با روزهای من در ده سالگیام، یک سان نیست. پس به راستی بخشی از عظمت در نگاه ماست، نه در آنچه مینگریم.
من به راستی و درستی نمیدانم در بهترین حالت، این صنایع و کارخانجات، چه میزان کارگر و کارمند دیارمان را نان میدادهاند. اما بسیار شنیدهام شهر کاشان، پیش از تفضلی و همیاران کوشایش، برق نداشت. به قول نازنینی، ساعت مردم این شهر، بوق کارخانه بود! یادمان نرود هر سپیدهی صبح، هر پسین ظهر و هر شباهنگام، دهها دستگاه اتوبوس، دوچرخه و موتوی، هزار هزار آدمی را برای کار این کارخانجات، جابهجا میکردند. چرخ دستیهای بیرون کارخانهها یادتان هست؟ با میوه و تره¬بار، با چراغ زنبوریها. انقلاب شد و خیابانهای مملو از آدم، که سهمشان را از برابری میخواستند. از عدالت و از نان. و سهمشان را از دین میخواستند و سهمشان را از خدا. بعد یادمان هست کارگرانی را که فوج فوج به جبههها رفتند. مردمانی و صنایعی که محصولاتشان را پیشکش سالهای جنگ کردند؟ راستی سهم کارخانجات کاشان در جنگ را یادمان هست؟ یادتان هست؟ زمان گذشت. ورشکت شدیم، ضرر دادیم. کارگرانی که در خیابان نشستند. روی پردههای سفید نوشتند ما حقمان را میخواهیم. روزها و ماههایی که از برابر ساختمان عظمای فرمانداری میگذشتیم، میگذشتید، هزار نه، صدها کارگر بیحقوق نشسته بودند کف خیابان. حقشان را، سهمشان را از نان میخواستند؟ نانی که میرفت. می¬رفت تا چراغ به خانه روا نباشد. یادمان هست؟ حالا از آن سالها ، سالها گذشته است. همچنان که از این سالها، بسیار بگذرد. حالا، جایی، ولو به اندازهی اندکی، هر کداممان، سهمی انسانی در حافظهی تاریخی شهرمان، برجای گذاریم.
هیچ دلم نمیآید خاطر عزیزتان را به سدههایی پیش برنگردانم. به صاحبان و سرمایهگذاران اولیه صنایع مخمل و ابریشم کاشان که به راستی عنوان « طاووس صنعت نساجی ایران» زیبندهاش بود. به پاس بخشایشگری دوستی، کتاب « موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران دوره پهلوی» به دستم رسیده و میخوانمش. ماحصل تلاش نویسندگان ارجمند علی اصغر سعیدی و فریدون شیرین¬کام. کتاب در زیر عنوان اصلی، عنوان فرعی دیگری نیز دارد. « سرمایهداری خانوادگی، خاندان لاجوردی» در حجمی کمتر از سیصد صفحه، تلاش چهار نسل از خانواده لاجوردی را میشود خواند. کتابی که برای کاشانیان، به مثابه نان شب است، یا صبح یا ظهر. چه فرق میکند، اگر گرسنه باشیم. که نان، نان است و کتاب، قوَت و قوت. از نسل اول ایشان، حاج سید محمد نیلفروش نوشته تا نسل چهارم. «حاج سید محمد نیلفروش در سال 1247 ه.ش در کاشان به دنیا آمد. پدرش میرزا ابوالقاسم و مادرش ملقب به خانم بزرگ بود سید محمد در آغاز در دکان بزازی به شاگردی میپرداخت» (ص 34) این قصه، سر دراز دارد. فعالیت چند نسل از این خانواده، موجب پدیدآیی دهها شرکت و کارخانه در سرزمینمان میشود. « لاجوردیها، بیش از هشتاد شرکت و کارخانه در نقاط مختلف کشور از جمله تهران، کاشان، بهشهر، کرمانشاه، قزوین، مشهد، گنبدکاووس، گرگان، نکا، اراک، خرمشهر، نوشهر و حومهی محمودآباد تاسیس کردند. در این شرکتها که عمدتا در چارچوب گروه صنعتی بهشهر بود تا سال 1357، بیش از پانزده هزار مهندس، کارشناس، مدیر، کارمند و کارگر مشغول به کار بودند. تولیدات مهم این شرکتها و کارخانهها از تولیدات صنعتی چون انواع روغن نباتی، صابونها، پودرهای رختشویی، قوطی و کارتن برای بستهبندی، پارچههای مخملی، ابریشمی و نخهای پنبهای، نخهای پلیاستر و اکرلیک، فرشهای ماشینی، انبارهای فلزی سوله آماده برای نصب، سیمان، تولیدات کشاورزی چون پنبه، لوبیای سویا، دانه آفتابگردان برای روغن کشی و مصرف در روغن نباتی تا خدمات اقتصادی ـ چون تولید آب برای کشاورزان کاشان از طریق حفر چاههای عمیق، سمپاشی هوایی مزارع پنبه شمال، ایجاد کارخانههای پنبه پاککنی، تاسیس بانک بینالمللی ایران و ژاپن، تاسیس بیمه حافظ را در بر میگرفت.» (ص269) همهی اینها، شمار فراوانی فعالیتهای انسانی و همنوع خواهانهی دیگر را در حوزهی آموزش، بهداشت و فرهنگ به دنبال داشت. هنوز کاشیهای لاجوردین این خانواده و بنیاد خیریهشان بر سر در بسیاری از مدارس و خانههای بهداشت روستایی نصب است. البته با حذف نامشان. اما بهرتقدیر هست. در فرهنگ ایرانی اسلامیمان، بسیار خواندهیم که نام نیک کسان را ضایع مکنیم. به تعبیر جاودانهی حافظ: « ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم/ جامهی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم.
آنچه رفته، رفته است. و اما آنچه شاید بشود کرد؛ ازین قرار میتواند باشد:
شهر در گسترهی زیستیاش از آن همهی شهروندان است. قوانین شهرداریها، شهرداریها را مجاز و مکلف به تملک و عقب نشینی املاک، تا شعاع سیمتری از بر خیابان دانسته و آن را حق پیادهروسازی و توسعه فضای سبز بر میشمارد. «در کلیه شهرهایی که بر اساس سرشماری سال 65 بیش از 200 هزار نفر جمعیت دارند، زمینها، باغها و مزارع موجود در اطراف معابر درجه 1 و 2 شهری به عمق ده متر و تا انتهای محدوده ملکی و حداکثر 30 متر، برای تبدیل شدن به فضای سبز عمومی در نظر گرفته شده است» (فضای سبز شهری، مرکز مطالعات برنامهریزی شهری، 1379،25) بایسته است زمینهای بَرِ هر کدام از این صنایع، به شارع عمومی افزوده شده و به عنوان مجموعهی فضای عمومی شهر تلقی گردد. به نظر میرسد این حقوق حقهی قانونی شهروندان این شهر تا درازنای تاریخی باشد که بیحضور ما همگان، و با حضور آیندگانمان ادامه خواهد داشت. حفظ بناها ولو به شکل یادمانیاش، وظیفهای همگانی است. کارخانجات مخمل و ابریشم، ریسندگی و بافندگی و دیگر و دیگر، عمدتا سهامی عام بوده، ولو به شکل خاص نیز اداره میشده، چند دهه است از مواهب و برکات نظام، وجه عام یافته است. بایسته و حتمی است بخشهایی از هر کدام این مکانها و صنایع، به انتخاب آگاهان، به عنوان موزهی آن صنایع حفظ شود. بایسته است اسناد و مدارک مرتبط با سالهای ساخت و پروراندشان، سالهای کارآمدیشان و نیز روزگار از کارافتادگی¬ و تخریبشان، و به امید بسیار انتقالشان به خارج از محدودهی شهری و کارآمدی و نوآمدی مجددشان، بیهیچ کم و کاست، ثبت و ضبط شود. باشد که شکستها و پیروزیهامان، آیندهای روشناتر از امروزمان را رقم بزند. روشنای آینده، بیتماشای واقع بیننانهی امروز، میسر نخواهد شد. بایسته است میان این فضای پدیدآمده، تندیس تمام قامت زندهیاد حسن تفضلی، محمود لاجوردیان و بسیاری دیگر از کارآفرینانمان را نصب کنیم تا فرزندانمان، پس از سرمشقی، مشقی نو بنویسند و بخوانند و کاربست آن را در رونق حیات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی¬ سرزمینمان به نظاره بنشینند.
تیتر از:روزنامه کاشان
یادداشت
از ماست که برماست/میراث خوار مخمل و ابریشم کاشان کیست؟
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=9154
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
فیلم کوتاه “کَفَر” در بیست و سومین جشنواره فیلم کوتاه ماگما ایتالیا
-
لوله پلیمری چیست و چه کاربردی دارد
-
اخبار منتشر شده از طرف فرمانداری شهرستان مورد تایید است
-
نگاهی به آثار رضا ندیمی در گالری فیوز
-
همه اتباع غیرمجاز باید بروند
-
قانون بهرهبرداری از معدن بازنگری شود
-
پاسخ درست به خبر رسانه/میراث فرهنگی کاشان اقدام کرد
-
کاروانسرای شاه عباسی، مروارید کویر مرنجاب
-
گزارش تصویری تخریب آثار تاریخی مدرسه و مسجد سلطانی کاشان!
-
پیش بینی هواشناسی و توصیههایی برای کشاورزان دشت کاشان
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
فیلم کوتاه “کَفَر” در بیست و سومین جشنواره فیلم کوتاه ماگما ایتالیا
-
لوله پلیمری چیست و چه کاربردی دارد
-
اخبار منتشر شده از طرف فرمانداری شهرستان مورد تایید است
-
نگاهی به آثار رضا ندیمی در گالری فیوز
-
همه اتباع غیرمجاز باید بروند
-
قانون بهرهبرداری از معدن بازنگری شود
-
پاسخ درست به خبر رسانه/میراث فرهنگی کاشان اقدام کرد
-
کاروانسرای شاه عباسی، مروارید کویر مرنجاب
-
گزارش تصویری تخریب آثار تاریخی مدرسه و مسجد سلطانی کاشان!
-
پیش بینی هواشناسی و توصیههایی برای کشاورزان دشت کاشان
پدرشوهر من یک سهام دار این کارخانه هست که سهامش رو به شوهر من بخشیده من الان سه ماهه دنبال آدرس مخمل وابریشم کاشان هستم ولی افسوس که هیچ کس جرات نداره بگه اینا هم اختلاس کردن ورفتند براستی پیش خدا چی جواب میدن برمصببش لعنت
کی گفته که اختلاس شده؟ . در ماه مبارک رمضان حتما هم روزه هستید. چرا بدون بررسی و تحقیق تهمت زده اید؟؟؟/ . محل شرکت بالاتر از دارالسلام است و مدیر عامل آن هم آقای حسینی است. تلفن شرکت هم ۵۵۵۰۵۱۷۶ - است که می توانستید از ۱۱۸ بگیرید با یک دقیقه وقت مثل من. و سه ماه هم علاف نشوید. می توانید به ایشان مراجعه و سوالات خود را مطرح نمایید.
صنعت مرتبا درخال تغییر و تحول است . چه بسا صنایعی که در یک دوره زمانی در کشوری شکوفا بوده و در دوره های دیگر ناپدید شدند. در همان فرانسه کشور آندره ژید صنایع نساحی روزگاری در رده اول صادراتش بود ولی امروزه همه به چین و تایوان رفته. ولی فرانسه توانسته صنایع دیگری را راه بیاندازد. صاحبان صنایع باید مرتبا خود را با تحولات بازار و پیشرفت های تکنولوژی هماهنگ کنند و این کار هم به کسب دانش نیاز دارد و هم به سرمایه. در حال حاضر بزرگترین سذ راه از یکطرف محدودیت های سرمایه گذاری خارجی و از طرف دیگر پیچیدگی مقررات و طولانی بودن عملیات اداری است.
اکنون دیگر چه باید کرد جز حسرت و ماتم و مویه ............. به قول معروف " خود کرده را تدبیر نیست " نه از طاووس خبری است و نه از پدر نساجی ایران ............خوره به جان ریشه و قدمت و نمادهای خاطره انگیز آن انداخته اند و به تماشایش ایستاده اند .
از نگارنده ی محترم و فرهیخته کمال تشکر را دارم راستش از این نوشتار ها زیاد می خوانم ، روزنامه وار ولی این نوشته و سیاهی هم از منظر سبک و هم از نگاه معنی بسیار دلچسب بود ولی چه می شود کرد که در آخر دلگیر می شویم از این همه فراموشی در این شهر
نوشته زیبایی بود. بقول یکی از دوستان: ما میراث خواران خوبی نیستیم و برای فرزندانمان هم میراثی نخواهیم گذاشت. پیشنهاد تاسیس موزه ای از این کارخانجات بسیار ارزشمند و درخور توجه است. ایکاش بشود عملی اش کرد.