کاشان نیوز–امیرحسین ایزدپناه: پرفروشترین فیلم اکران نوروزی سینمای ما، فیلم «ایران برگر» بوده است (۱). فیلمی به کارگردانی «مسعود جعفری جوزانی» که پیشتر با فکر و هنر او در آثاری همچون «در مسیر تندباد» ، «شیر سنگی» و سریال فاخر «در چشم باد» (که در سه بخش ساختهشده بود؛ دو بخش نخست آن فوقالعاده بودند و باوجودی که بخش سوم، بهظاهر، دچار خودسانسوری، سانسور، برخی اشتباهات هنری و احتمالاً سفارش پذیری شده بود، بازهم تماشایی بود) آشنا بودهایم.
کارهای جعفری جوزانی معمولاً بر تاروپودی از دغدغههای تاریخی، حماسی، فرهنگی و هنری، سنتهای بومی و محلی و عشق به سرزمین بافتهشدهاند، و معمولاً روایت داستانی کلاسیک با مایههای عاشقانه و جنایی دارند. ایران برگر هم اگرچه در دل خود تا حدودی از این مفاهیم دور نیست ولی زبان طنز پررنگ و درونمایهای سیاسی و اجتماعی دارد.
این فیلم در سی و سومین جشنوارهی فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین چهرهپردازی (برای خانم مهین نویدی – برای نخستین بار بود که یک زن برنده این جایزه میشد- ) را دریافت کرد. همچنین در بخشهای بهترین نقش اول مرد (برای محسن تنابنده) ، بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی صحنه و لباس، و بهترین صدابرداری، نامزد دریافت سیمرغ شده بود. (در این جشنواره، فیلم «رخ دیوانه» جایزههای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم مردمی را کسب کرده بود. رخ دیوانه فیلمی خوشساخت و جذاب است ولی چندان عمیق نیست و معلوم نیست سینمای ما در چه وضعیتی به سر میبرد که «رخ دیوانه» بهترین فیلمش میشود!)
در خلاصهی فیلم ایران برگر آمده است: « داستان این فیلم درباره فتحالله خان و امرالله خان است که برای پیروز شدن در انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت میکنند.» (۲)
برخی نشانههای آشنایی که آقای جوزانی به آنها علاقه دارد، همچنان در این فیلم هم -هرچند مختصر- حضور دارند. استفاده از رنگهای پرچم ایران در عنوانبندی و در جایجای فیلم، استفاده از فرهنگ، گویش و لباس محلی، بازی با واژههایی مثل اسطوره، تاریخ، شکوه، عشق و.. ، لوکیشن هایی مثل کوه و دشت و بیابان، استفاده از خط نستعلیق برای عنوانبندی، و حتّی ذکر نام «آقا مصدق» از آن جملهاند.
بازیهای بازیگران این فیلم ِ پر بازیگر، یکدست و خوب درآمده و فیلمبرداری، موسیقی و چهرهپردازی در سطحی قابلقبول و در خدمت فیلم است. عشق رومئو – ژولیتی فیلم هم اگرچه گاهی گلدرشت میشود (که شاید اقتضای فیلمهای طنز باشد) ولی درمجموع اثرگذاری خودش را هم دارد.
لهجهی بازیگران و برخی شوخیهای فیلم، حاشیههایی برای فیلم ایجاد کرده بود و بعضاً باعث دلخوری برخی هموطنان لر شده بود ولی ازآنجاکه آقای جعفری جوزانی خودش از لرهای ملایر است و بارها نشان داده که تعلقخاطر به فرهنگ و سنت بومی ایران و آن دیار دارد، باید به ایشان اعتماد کرد و این سوءظن را که فیلم، لهجه لری را به سخره گرفته است، از خود دور کرد. بنا به ادعای سایت رسمی فیلم ایران برگر، پخش تیزر تبلیغاتی این فیلم از تلویزیون به بهانهی توهین به زبان لری متوقفشده است.
نام فیلم
نام فیلم هم مانند خود فیلم، کاریکاتوری است. کاریکاتوری از ما که علاقه داریم هر چیز را ایرانیزه (یا اسلامیزه) کنیم.
آقای دکتر ماشاءالله آجودانی کتابی دارند بس خواندنی، به نام «مشروطهی ایرانی» و در آنجا نگاه خام و درهم نیروهای پیشرو جامعه همچون علمای مذهبی و نیز روشنفکران را در دوران مشروطه بررسی و نقد کرده است. بافت کلی آن کتاب بر این مبناست که اساساً مشروطه یک گفتمان ناپخته، ناموزون و پر چالش در جامعهی آن روز ایران بوده است که هرگز نتوانسته جای خود را در بطن مردم و حتی در بین خود آن نیروهای مرجع، بهعنوان یک واحد منسجم پیدا کند. عنوان کتاب را هم، به طنز، بر همین اساس، «مشروطهی ایرانی» گذاشتهاند، یعنی مشروطهای که اجتماع ایران آن را از زبان خود و بر اساس فهم و دلخواه خود دوست دارند. نام فیلم ایران برگر هم بیش از هر چیز، چنین چیزی را به ما تداعی میکند. خانهای فیلم، بدون هیچ شناخت عمیقی نسبت به حرفهای مشاورانشان و بدون توجه به بافت تودهی مردم، سعی میکنند حرفهای آنها را به صافی وجود خودشان ریخته و به زبان خود بیان کنند. مردم هم بدون اینکه هنوز گامهای مقدماتی و لازم را برای عبور از سنت به مدرنیته برداشته باشند، به ظواهر مدرنیته دلخوش کردهاند.
خود آقای جوزانی در گفتگو با روزنامه شرق در مورد نام فیلم گفته است: « دوران دانشجوییام را در سانفرانسیسکو گذراندم؛ برکلی خیلی نزدیک آنجاست، دوستان همه میرفتیم آنجا و دور هم جمع میشدیم. آن موقع همه ما شلوغ بودیم و کار سیاسی میکردیم و برکلی هم جای اندیشه، حرکت و فلسفه بود. پول کم بود و همبرگر ارزان، اما بچهها به هزارویک دلیل نمیتوانستند همبرگر بخورند. چند تا از بچههایی که هم کار لازم داشتند و هم پول تا زندگیشان بچرخد، به این موضوع توجه ویژهای کردند؛ رفتند مغازهای اجاره کردند و گوشت گاو و بره را با همدیگر قاطی کردند و پیاز به آن زدند و اسم آن را «پرژینبرگر» گذاشتند؛ یعنی «برگر پارسی». نکته جالب اینجاست که بعد از مدتی حتی آمریکاییها هم برای خرید آن صف میبستند؛ خلاصه با این ابتکار کارشان گرفت و وضعشان هم خیلی خوب شد. این بود که فکر کردم اسم فیلم بهجای «برگر پارسی» به «ایران برگر» تبدیل شود. مضمون و مفهوم فیلم هم در همین نام نهفته است.» (البته آقای جوزانی در ادامه صحبتهایشان نگاه مثبتتری به این پدیده دارند و آن را در برهههایی از تاریخ، مفید تلقی میکنند.) (۳)
زبان و درونمایهی طنز
فیلم از همان ابتدا، ریتمی تند و جذّاب به خود میگیرد و از اوایل فیلم، شوخیهای خوشمزه (و گاهی بیمزه) شخصیتهای فیلم شروع میشود و این طنّازیها تا آخرین صحنههای فیلم کموبیش ادامه مییابد. به همین دلیل، فیلم باوجودی که بعضاً احساس میشود بیهوده دارد کِش میآید ولی همچنان جذّاب باقی میماند و حوصلهی تماشاگر را سر نمیبرد. طنز فیلم در دولایهی متفاوت ارائهشده است. لایهای سطحی که در آن با استفادهی بجا از گویشها و کردارهای لُری، بازیهای روان طنّازان ِ خوبی مثل محسن تنابنده، هادی کاظمی و احمد مهران فر، و خلق صحنههای پرتعداد و آشنای کُمیک، خنده بر لبان مخاطب مینشاند.
امّا در پس این کمدی سطحی، لایهای طنز عمیقتر هم در فیلم وجود دارد و آن همچون آینهای است که فیلم در مقابل چهرهی اجتماع ما قرار داده تا ما پندارها، گفتارها و کردارهای متناقض، ریاکارانه، سودجویانه، بیبرنامه و سطحی خود را در آن ببینیم و به آن بیندیشیم. «شید» ، روستای فیلم، همان ایران بزرگ ما است و مردم سادهدل آن که نه با حقوق خود آشنا هستند و نه میدانند چگونه میتوانند به آنها دست یابند، همین ماها هستیم. آن تکّه سنگ نوک کوه که در ماجرای فیلم، مایه دردسر گروه فیلمبرداری میشود، تعلقات، باورها و سنتهای غلط ما است که بیسبب ما را اسیر خود کرده است. عشّاق فیلم، قرار دیدار خود را در قبرستان میگذارند! تا به ما یادآوری کنند که عشق همچنان در جامعه ما ارزش خود را پیدا نکرده است. خانهای بزرگ روستا، میتوانند نمادی از برخی مسئولین ما باشند و مشاوران آنها هم پدرخواندهها و منفعتطلبانی هستند که اهداف خود پی میگیرند. آقا معلّم دوستداشتنی فیلم، میتواند نماد آن دسته از کنشگرانی باشد که سعی میکنند در از بین بردن جهل عمومی نقش واسط ایفا کنند. افرادی که روبنده سیاه بر سردارند هم میتوانند نمادی از برخی گروههای خشونت طلب جامعه (که روزگاری آنها را گروه فشار می نامیدند) باشند. حتی به راحتی می توان برای «آقا نورالله» و «سردار زاهد» هم نمادهای بیرونی و واقعی یافت. تبلیغات و ضد تبلیغات انتخاباتی در فیلم، رسانه های جامعه ما هستند که میتوانند با برنامه های خود به مردم جهت بدهند. روند برگزاری انتخابات در فیلم، اوج خام بودن و رشدنایافتگی مردم جامعه ما را نمایش می دهد. مردمی که اهمّیت شناسنامه (یعنی هویت) خود را نمیدانند و آن را به راحتی و در ازای گرفتن غذا و پول به بقیه واگذار میکنند، گرفتار خآنهایی هستند که درک درستی از رشد و توسعه ندارند و شعارهای خوش رنگ و لعاب مشاورانشان را هضم نکرده نشخوار میکنند و حاضرند برای پیروزی از هر روشی استفاده کنند.
در گُله به گُله ی فیلم، بازی هنرمندانه، ابزاری و خنده دار با مفاهیمی همچون «با چراغ خاموش حرکت کردن» ، «جامعهی باز» ، «آشکار کردن مطلبات زنان» ، «دموکراسی» و … شده است که هم به خنده ی بیرونی و هم به طنز درونی فیلم کمک کرده است. استفادهی کاریکاتوری از تکنولوژی و ابزار مدرن نیز یکی دیگر از وجوه طنز پررنگ فیلم است. تبلت، اسکایپ، موبایل های مدرن، عکس سلفی، فیسبوک، یوتیوب، اینستاگرام و… میتوانند نمادهایی باشند از این درد قدیمی که ما وسایل مدرنیته را به میان خود آورده ایم ولی فرهنگ استفاده از آن را نه.
آقای جعفری جوزانی در مورد این فیلم گفته اند: « ایران برگر یک فیلم ساده است که در آن گروهی از مردم میخواهند یک دموکراسی به وجود آورند. امیدوارم هر ایرانی این فیلم را دو بار ببیند؛ یک بار برای خندیدن و یک بار هم برای فکر کردن.» (۴)
آقای محمدهادی کریمی هم که با آقای جوزانی در نوشتن فیلمنامه این اثر همکاری داشته است در مورد این فیلم می گوید: «ایران برگر» نیمه دیگر «در چشم باد» است که در قالب کمدی تصویر شده است. (۵)
دانه های باران به شیشه ها ترانه دارد…
تیتراژ پایانی این فیلم همراه شده است با یک ترانه عاشقانه – اجتماعی ِ زیبا با صدای شوالیه موسیقی ایران، شهرام ناظری (که در تیتراژ پایانی، کنار نام ایشان، پیشوند «استاد» هم میآید). این نخستین باری است که آواز شهرام ناظری، ترانه ی یک فیلم سینمایی شده است. این ترانه توسط «ارشک رفیعی» و بر روی شعر زیبایی از زنده یاد «سیاوش کسرایی» ساخته شده است. شهرام ناظری این کار را به صورت افتخاری خوانده است و این به ما کمک میکند که بتوانیم بدون دغدغه حق نشر، آن را دانلود کنیم. (۶)
آقای جوزانی در مورد همکاری با آقای ناظری گفته است: « شهرام ناظری یک اتفاق است و یک پدیده هنری در کشور ما محسوب میشود. آدمی است با اصالتهای ویژه موسیقی ایرانی و با خلاقیت و استعدادی که دارد، جزو افراد نادری است که با نوآوری و خلاقیت خود، موسیقی ایران را بسط و گسترش دادهاست. خواندن او در این اثر به فیلم ما بها داد و این افتخار بزرگی است. من عاشقانه کارش را دوست دارم و یکی از طرفداران پر و پاقرص او هستم و همیشه کارهایش را با علاقه و شیفتگی ویژهای دنبال کردهام. من درباره کسی که همیشه دوستش داشتهام هر چقدر بگویم کم است. هنوز هم زمانی که در ماشینم آلبوم «گل صد برگ» را گوش میدهم دلم میگیرد. وقتی که آقای ناظری برای «ایران برگر» خواندند، شگفتزده نشدم؛ چون قبلاً اعمالی هم که او بهعنوان پاکدل، پاکنهاد و پاکدست در کارهای دیگرشان انجام داده بودند؛ نشان میداد که ممکن است که اقدام به چنین کارهایی بکنند که حتی بدون دریافت وجهی و حتی بدون تصور این که درباره دریافت چیزی بحثی بشود، افتخار داد و برای فیلم ما این آواز زیبا را خواند.» (۷)
استاد شهرام ناظری نیز در مورد این اثر چنین گفته است: « آقای جوزانی مردی است که تجربیات مختلفی در همه جای دنیا گذرانده است ولی همچنان آن روح اصیل ایرانی خودش را حفظ کرده است و یک روحیه قلندرواری دارد که من خیلی دوست دارم و باب ذائقه من است. از طرف دیگر دلیل علاقه خاص من به آقای رفیعی این است که در کنار موسیقی، رماننویس و اهل ادب و ادبیات هست و در عرض این پنج، شش سالی که او را میشناسم، تجربیاتم را در اختیارش قرار دادهام. از یک طرف آقای جوزانی و از طرف دیگر آقای رفیعی، در واقع همه آن چیزهایی است که من دوست دارم در این اثر همکاری کنم، به ویژه شعر این فیلم که مربوط به سیاوش کسرایی است که از علایق خود بنده است. در واقع این اثر، موردی ارزشمند و زیبا برایم محسوب میشود.» (۸)
پی نوشت ها:
(۱): صفحه نخست سایت «سینما تیکت» / جدول فروش سینماها
(۲): سایت رسمی فیلم ایران برگر به آدرس http://www.iranberger.ir
(۳): روزنامه شرق ، ۲۹ بهمن ۱۳۹۳
(۴): خبرگزاری فارس. شماره خبر: ۱۳۹۳۱۱۲۰۰۰۱۰۰۱
(۵): سایت رسمی فیلم ایران برگر
(۶): لینک دانلود از سایت «موسیقی ما» : http://www.musicema.com/node/229555
(۷): خبرگزاری مهر ، شناسه ی خبر: ۲۴۷۰۰۴۳
(۸): همان
دیدگاه شما