کاشان نیوز-محمد ثابت ایمان: نه قالب پنیر و نه زاغک سر درخت
نه روباه حیلهها و پنیر دزد
نه تصمیم کبرى
نه زنگ انشاء حالا یکى بنویسد؛
علم بهتر است یا ثروت؟
هیچکدام به من نگفت
چه ردى و ربطى بین نرسیدن نوشدارو به سهراب و نرسیدن پاداش سلطان محمود به فردوسى وجود داشت؟
اصلاً چرا سهراب که رفت نوشدارو آمد؟
رفتن این چه ربطى به آمدن آن داشت؟
دوباره چرا فردوسى که از دنیا رفت شترها و اسبان طلاها و سکههای سلطان محمود راهى طوس شده بودند؟
این وسط خَر عمو حسن کو؟
از کدام طرف رفته بود و پسر هوشیار قصه واقعاً کیست؟
اصلاً کاغذ چگونه تولید میشود؟
علم بهتر است یا ثروت حالا؟
راستى مادر، مداد قرمز من کو؟ دندان عقلم درد جویدنش گرفته.
چرا زندگیها تکرار قصههای ناب اسطوره به تاریخ و تاریخ به واقعیت اکنون هستند؟
آیا اسطورهها تاریخ را میسازند؟
و تاریخ نتیجهی تکرار اسطورههاست؟
یا این اسطورهها هستند که تکرار میشوند؟
یا این تاریخ است که تکرارش میکنند؟
آیا واقعیت، آیینهی تاریخ است یا تاریخ آیینهی اسطورهها!
ما براى ساختن واقعیت اکنون، به تاریخ نیازمندیم یا اسطورهها؟
کدامیک باید تغییر کنند تا ما تغییر کنیم؟
اسطورههامان؟ یا تاریخمان؟ یا واقعیتمان؟
کدام زاینده و کدام خورنده هستند؟
راستى اگر من بخواهم برگردم به کودکى و دوباره بخواهم جواب موضوع انشاء علم بهتر است یا ثروت را بنویسم، باید به فردوسى نگاه کنم یا سلطان محمود!
کدامشان بهترند؟
این وسط پسر هوشیار از کجا فهمید خَر عمو حسن از کدام طرف رفته است؟
خوب است آدم بداند خَر عموحسن از کدام طرف رفته است یا نه؟
خود آدم از کدام طرف برود بهتر است، خوب است این را اصلاً بداند؟
آیا دوست داشتن علم و ثروت باهم کار بدى هست؟
آیا این دو جمع ضدین هستند؟
یا نه علم و ثروت کارى که به کار هم ندارند بلکه علت و معلول یکدیگر نیز
میتوانند باشند؟
حالا، علم بهتر است یا ثروت؟
فردوسى یا سلطان محمود یا هر دو؟
رستم بودن بهتر است یا سهراب مردن؟
کدامیک؟
اصلاً تو میدانی بالاخره حالا از کدام طرف باید رفت؟
بروم مشق فردا را بنویسم و عشق را زیر لحاف چهلتکهی هویت و بته پنهان کنم تا مبادا و هرگز! آوازى از سردردهایم درآید و روباهى دوباره از راه برسد و هوس شنیدنش را کرده باشد و دوباره قصهی زاغک و پنیر و درخت زندگى تکرار شود. بروم بنویسم. اگرچه به قولى ما که نفهمیدم مگر روباه هم پنیر هم میخورد؟
اصلاً!
دیدگاه شما