اما این سوال در ذهنتان میماند «نیمه مهرماه و دوم اردیبهشت میآییم و میرویم و تمام؟!» نه، همیشه همینگونه نبوده و مراسمهایی هم برگزار شده که جز خبرهایی در رسانههای مکتوب، چیزی از آنها نمانده است. برای نمونه کنگره بینالمللی «صدای پای آب» با شعارها و اهدافهای بزرگی شروع به کار کرد و قرار بود کتابهایی در مورد اندیشههای سهراب چاپ بشود و موزهای از آثار و وسایل سهراب ساخته شود (2)– شوربختانه کرمانیها زودتر کمر همت را سفت کردند و موزه سهراب را افتتاح کردند- که نشد.
اهالی کانون اندیشه جوان-سپهری در دهه 70 یادوارههایی را برگزار کردند و در کنار آن هر سال دوبار رفتن به مشهد اردهال و دهه 80 با شکلگرفتن انجمن شاعران جوان، نیروی پرشور جوان، خون تازهای را در این یادمانها دمید (3) و اما همایش پنج روزه «ما هیچ ما نگاه» با اهدا 80 شاخه گل به مناسبت هشتادمین زادروز سهراب سپهری با همیاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فرهنگستان هنر، مرکز هنرهای تجسمی و کانون اندیشهی جوان سپهری در مجموعهی فرهنگی-اقامتی خانه تاریخی احسان کاشان برگزار شد. حرکت، کامل شده تجربیات سالهای برگزاری چنین مراسمهایی بود که در آن به بررسی شعر و نقاشی سهراب پرداختند و در کنار تمام مقالات ارائهشده بانو سپیده مسعود مقالهای با عنوان «طبیعت، معماری، شعر و شعر سپهری» ارئه داد که نگاهی تازه و نوینی بود و در کنار آن تئاتر سهراب به کارگردانی علی دارمیزاده در کارگاه تئاتر کاج خانه تاریخی احسان اجرا شد و کارگاه تخصصی سینما و ادبیات با حضور محمدرضا اصلانی و زاون قوکاسیان و یونس تراکمه هم برگزار شد. در اختتامیه مراسم، دبیرخانه دائمی همایش «ما هیچ ما نگاه» تشکیل شد و قرار شد این همایش هرساله در نیمه مهرماه برگزار شود؛ اما این حرکت نیز در سال دوم متوقف شد!
امسال هم در خبرها از برگزاری مراسم در کاشان خبری نیامده است و به حتم عزیزانی هستد – از روی عادت یا برای زندهکردن خاطرات – به مشهد اردهال میروند؛ اما برنامهای سازمانیافته که هم دیداری تازه شود و هم مکانی برای مبادله دانش و داشتههای فعالان فرهنگی باشد، جایش خالی است. در صورتی که در تهران، شیراز، مشهد و چند شهر دیگر برای این روز مراسمی دارند؛ اما در کاشان چه؟!
در حال نوشتن این یادداشت بود که پیامکی آمد «سهراب بیا که آب را گل کردند! کجایی سهراب؟ آب را گل کردند … چشمها را بستند و چه با دل کردند… وای سهراب کجایی آخر؟…» ماندم! واقعا هر روز یکی از بهانههای جمعشدنمان را داریم از دست میدهیم و مدام به دنبال مقصر میگردیم و لالایی برای کمتوجهی مسئولان میشویم. انگار باید بیش از بیش به این فکر کنیم «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.»
——————————–
پینوشت
(1). سنگ اول که به خاطر بیاحتیاطی شکست و سنگ دوم چندسالی مهمان بود و در تعمیرات، سنگ سومی را گذاشتند با شماره و آدرس سنگتراشی که چند وقتی بود تا پاکش کردند!
(2). از آن کنگره یادگاری مانده است: بشقابی منقوش به تصویر سهراب که در تاقچه خانههای اهالی کاشان گهگاهی دیده میشود و من در عتیقهفروشی در محله قیطریه تهران دیدم که فروشنده، تاریخی برایش ساخته بود، بیا ببین و انگار از وسایل شخصی سهراب بوده است و چه قیمتی که گذاشته بود.
(3). باز هم شوربختانه همچون اهالی تئاتر کاشان برای نداشتن سقفی مستقل فعالیتشان کمرنگ شده است.
دیدگاه شما