- پرسه اي در تپه هاي سيلک؛ قديمي ترين خاستگاه تمدن بشري
زينب مرتضاييفر-ميدانم چيز تازهاي در انتظارم نيست. قرار نيست اتفاق خاصي بيفتد و يكي از عجايب هفتگانه جهان در برابرم ظاهر شود، اما همين كه پايم به اينجا ميرسد، مسحور ميشوم و دلم ميخواهد بايستم و به دوردستها خيره شوم. بعد هم بيآن كه بدانم چرا ، راه بيفتم و زير آفتاب داغ نيمروز، تپه سيلك را بالا بروم. اينجا كه ميآيم خيام ميخوانم و زير لب زمزمه ميكنم:
در كارگه كوزهگري رفتم دوش
ديدم دو هزار كوزه گويا و خموش
هر يك به زبان حال با من گفتند-
كو كوزهگر و كوزهخر و كوزهفروش
اصلا اينجا بوي شعرهاي خيام را ميدهد. بوي خاك و گل و كوزه. اين زمين مسحورت ميكند و با تمام گرمي هوا احساس ميكني خنكاي آشنايي زير پوستت ميدود. انگار به اصلت كه ميگويند مشتي خاك بوده، باز گشتهاي .
از تپه كه بالا بروي ميتواني شهر كاشان را از نمايي ديگر ببيني. سيلك در سه كيلومتري جنوب غربي كاشان قرار دارد و روزي نخستين تمدن شهرنشيني ايران در آن شكل گرفته است. كاوشگران آن را قديميترين خاستگاه تمدن بشري ميدانند، آنجا كه نخستين بار انسان به مدنيت گرايش پيدا كرد و شهرنشيني بوجود آمد.
تپه سيلك در واقع زيگورات يا محل عبادت اقوام باستاني بوده كه از گل رس و سفال ساخته شده است. اين بناي تاريخي تا سال 1310 شناسايي نشده بود و در ميان مردم كاشان به شهر نفرين شده معروف بوده تا اين كه در كاوشهاي باستانشناسان
كشف شد.
اين كشف البته ديدگاه آنها را هم تغيير داده است، چراكه تا پيش از اين تصور ميكردند نخستين تمدن شهرنشين جهان در ماوراءالنهر بوده، اما پس از آن با شهري باستاني روبهرو ميشوند كه قدمت ظروف موجود در آن به بيش از 7500 سال ميرسد.
بعد از انتقال تعدادي از آثار به موزه لوور فرانسه، كارشناسان اين موزه متوجه قدمت اين آثار شده و رومن گيرشمن را به ايران اعزام ميكنند تا با همكاري آندره گودار فرانسوي كه مدير موزه ملي ايران بوده در اين مكان كاوش كنند.
در خرابههاي تپه باستاني سيلك چند اسكلت انسان و ظروف قديمي پيدا شده كه اين اشيا در موزههاي لوور فرانسه، موزه ملي ايران و موزه باغ فين و موزهاي در جنب اين بناي باستاني به نمايش گذاشته شده است . دوستي كه با من است و در آخرين كاوشهاي سيلك كه سال 1380 انجام شده است حضور داشته، برايم ميگويد: سيلك نام اولين تمدن شهرنشيني ايران مركزي در كاشان است. تمدن اقوام تپههاي سيلك در 2500 سال پيش مغلوب تمدن آريايي شد كه آثار آنها در طبقات مختلف حفاري از قبيل ظروف لولهدار بلند با نقش اسب و خورشيد و اسلحه آهني و شمشير و نيزههاي دراز كشف شده است. محوطه باستاني سيلك قدمتي 7000 ساله دارد. سيلك گورستان هم داشته است. اين را وقتي متوجه ميشوم كه چند استخوان در حفاظهاي شيشهاي ميبينم. دوستم برايم توضيح ميدهد: سيلك دو گورستان دارد. يكي از گورستانها كه گورستان« الف» نام گرفته 3500 سال قدمت دارد و در 200 متري جنوب تپه جنوبي واقع شده است كه امروزه روي آن بلوار ساخته شده است! گورستان ديگر كه گورستان« ب» ناميده ميشود 3000 سال قدمت دارد و در زير باغها و زمينهاي كشاورزي ضلع غربي تپهها قرار دارد.
جالب است كه مردهها را به همان شكلي دفن ميكردهاند كه جنين در شكم مادر قرار دارد و بر اين عقيده بودهاند كه انسان همانگونه كه به دنيا آمده بايد از دنيا برود.
از تپه پايين ميآييم. آقاي اعتماد، پيرمرد مهرباني كه در اتاقك كوچك كنار تپه نشست هم خاطرات زيادي از سيلك دارد. او ما را به يك استكان چاي دعوت ميكند و ما مهمانش ميشويم.
پيرمرد مهربان، سيلك را از جانش بيشتر دوست دارد و حضور گيرشمن در آن را به ياد ميآورد. او هر روز با عشق درختهاي كوچك روبهروي اتاقش را آبياري ميكند و به قول خودش در كنار همين اتاق ميايستد و آن دورها را نگاه ميكند. وقتي اين حرف را ميزند ميخندم و ميگويم اين خاصيت سيلك است. من هم كه ميآيم از دور محو تپهاي ميشوم كه شايد خيليها نگاهش كنند و بياهميت از كنار آن بگذرند.
از او درباره اين ميپرسم كه چرا محوطه مياني تپه را با چوب پوشاندهاند. آيا اين كار كمكي به حفظ تپه ميكند يا دليل ديگري دارد؟ آقاي اعتماد لبخند تلخي ميزند و ميگويد: كمك كه نميكند… فقط روند از بين رفتنش را كند ميكند. سيلك را فراموش كردهاند. دارد از بين ميرود و كسي نيست كه به فكرش باشد.
وقتي اين حرفها را ميزند چهرهاش پر از غم ميشود، به او ميگويم: شما كه دوستش داريد. مطمئن باشيد سيلك هم شما را دوست دارد. هر دو ميخنديم. مثل هميشه عجله دارم و نميتوانم بيشتر بمانم. با پيرمرد خداحافظي ميكنم. با سيلك خداحافظي ميكنم و خيامخوانيام را از سر ميگيرم:
اين كوزه چو من عاشق زاري بوده است
در بند سر زلف نگاري بوده است
اين دست كه برگردن او ميبيني
دستي است كه بر گردن ياري بوده است
در راه به سيلك فكر ميكنم، به خيام فكر ميكنم و ذهنم مشغول است و مثل رباعيهاي خيام دارم تپههاي خاكي سيلك را ميبينم كه روزي مثل ما عاشق بودهاند؛ عاشق زندگي يا هر چيز ديگري، اما حالا فقط ميتوانند برايمان بگويند كو كوزهگر و كوزهخر و كوزهفروش؟
منبع: جام جم آنلاین
دیدگاه شما