کاشان نیوز – ابوالفضل میرزاآقایی: «تفنگی روی دیوار گذاشته شد. متهم از پیش تعیینشده وارد شد، تفنگ را برداشت، اما هرچه شلیک کرد، کسی زخمی نشد.»
نمایش دادگاه تفنگ چخوف، تئاتری درخور مخاطبان امروز، اما نهچندان کافی برای فرداها؛ نمایشی که میداند چه میخواهد بگوید، اما در چگونگی بیان آن تردیدهایی دارد. این اثر میخنداند، اما بیش از آن به فکر فرو میبرد و مهمتر از همه، کمدی پاک و بهدور از ابتذالی را ارائه میدهد.
دادگاه تفنگ چخوف تصویری عمیق و تلخ از جامعهای ارائه میدهد که:
- مشروعیت قدرت در آن از میان رفته است.
- انسانها منزوی و بیقدرت شدهاند.
- کنترل اجتماعی نه از طریق اجبار فیزیکی، بلکه از راههای ذهنی، نمادین و فرهنگی اعمال میشود.
- قدرت از طریق نهادهای ظاهراً بیطرف بازتولید میشود.
این اثر نهتنها داستان یک محاکمه، بلکه کالبدشکافی جامعهای اقتدارگرای مدرن است. در ادامه، به تحلیل روانشناختی و جامعهشناختی این نمایش میپردازیم و در پایان، نقد و بررسی آن را ارائه خواهیم داد.
تحلیل روانشناختی
در آغاز، با روانپریشی نهاد قدرت مواجه میشویم. دادگاه نه بهعنوان نهادی عقلانی، بلکه بهمثابه موجودی پارانوئید ظاهر میشود. نهاد قدرت در اینجا شخصیتزدایی شده و مانند موجودی زنده با ترسهای مزمن، میل به کنترل کامل، و وسواس در مهار «دیگری» عمل میکند.
نمایش تصویری از جامعهای ارائه میدهد که در آن، فرد نهتنها از «قانون»، بلکه از واقعیت نیز جدا شده است. در روانکاوی، یکی از نشانههای اختلال روانپریشی، ناتوانی در تمایز میان واقعیت و خیال است. در این نمایش، دادگاه به مکانی بدل شده که این فروپاشی رخ داده است:
- آدمها نمیدانند چرا بازداشت شدهاند.
- قاضیها نمیدانند چرا قضاوت میکنند.
- تماشاگر نمیداند آیا تئاتری را تماشا میکند یا در آن گرفتار شده است.
هر شخصیت در این نمایش از مکانیزمهای دفاعی فرویدی بهره میبرد:
- قاضی سرکوب میکند.
- هیئت ژوری واکنش معکوس نشان میدهد (از عدالت سخن میگویند، اما دقیقاً برعکس آن عمل میکنند).
- شهروندان دچار جابهجایی روانی شدهاند (نمیتوانند خشم خود را به قاضی و همدستانش نشان دهند، بنابراین با بیتفاوتی، هدایت خشم به سوی خود یا دیگران، و در نهایت گرفتن جای قاضیها، خود را آرام میکنند).
جمعبندی روانشناختی
دادگاه تفنگ چخوف تصویری از روان جمعی زخمخورده، سرکوبشده، و گرفتار پارانویا و توهم کنترل کامل ارائه میدهد. شخصیتها بیش از آنکه انسان باشند، بازتابهایی از وضعیتهای روانیاند: ترس، سکوت، انکار، طنز، و ناامیدی. این نمایش، نهتنها نقدی سیاسی، بلکه کاوشی روانکاوانه در اعماق روان جامعهای است که قربانی ساختارهای معیوب قدرت شده است.
تحلیل جامعهشناختی
با نگاهی عمیقتر، درمییابیم که اشرفی، همراه با ولادمیر نیکالایویچ، مفاهیم عمیقتری را در این اثر گنجانده است:
- قانون، ابزاری برای بازتولید قدرت: قانون دیگر معیاری برای عدالت نیست، بلکه بهانهای است برای بازتولید قدرت، انضباط، حذف دگراندیشان، و تثبیت دروغ ایدئولوژیک.
- حقیقت، امری سیاسی: حقیقت در این جامعه عینی نیست، بلکه سیاسی است. افراد نه بر اساس شواهد، بلکه بر پایه «برداشتهای امنیتی» محاکمه میشوند. دادگاه جز مهر تأیید بر واقعیت ساختهشده توسط قدرت، کارکرد دیگری ندارد. این با تحلیلهای هانا آرنت از نظامهای توتالیتر همخوانی دارد؛ جایی که حقیقت فردی و انسانی در برابر «ضرورت تاریخی» قربانی میشود.
- فضای ابزورد و افشاگری سیاسی: استفاده از فضای ابزورد در خدمت افشای کارکردهای نمایشی قدرت در جوامع بسته است:
- قاضیانی که نمیدانند به چه رأی میدهند.
- متهمانی که نمیفهمند چرا آنجا هستند.
- همهچیز به تمسخری ظریف و عمیق از سازوکارهای سیاسی بدل شده است.
- بروکراسی، ماشین سرکوب: اشرفی با نمایش تشریفات زائد، تکرارهای بیفایده، و زبان خشک قانونی، بروکراسی را بهمثابه ماشینی بیروح برای سرکوب به تصویر میکشد. نظام حقوقی خودش را نمیفهمد، اما همچنان حکم صادر میکند. این تکرار خشک و تهی، قدرت را بیچهره میکند؛ نه انسانی در آن حضور دارد، نه مسئولیتپذیری. این رویکرد با نگاه میشل فوکو به «قدرت بیچهره» همراستاست؛ جایی که قدرت از طریق نهادها، زبان، و انضباط، بدون حضور مستقیم دیکتاتور اعمال میشود.
- دادگاه، استعارهای از جامعه: دادگاه استعارهای از کل جامعه است؛ جامعهای که نظم در آن نه محصول قرارداد اجتماعی، بلکه نتیجه اجبار و ترس است. شهروندان نه بر پایه مشارکت در قدرت، بلکه از طریق سکوت، انطباق، و حذف تمایزها «اجتماعی» شدهاند. این فضا، مطابق با نگاه فوکو به جوامع انضباطی، جامعهای مراقبتمحور را بازنمایی میکند: همه زیر نظرند، اما هیچکس نمیداند ناظر کیست.
نقد و بررسی
دادگاه تفنگ چخوف اثری است که با جسارت به نقد قدرت و ساختارهای اجتماعی میپردازد، اما در اجرا گاه در دام پیچیدگی بیش از حد گرفتار میشود. طنز هوشمندانه و دیالوگهای چندلایه آن نقطه قوت اثر هستند، اما ریتم گاه کند نمایش و ابهام در برخی صحنهها ممکن است مخاطب عام را سردرگم کند. بااینحال، کارگردانی دقیق و بازیهای روان بازیگران، بهویژه در به تصویر کشیدن تضادهای روانی شخصیتها، به اثر عمق و جذابیت بخشیده است.
این نمایش برای مخاطبانی که به دنبال تئاتری تأملبرانگیز و چندوجهی هستند، تجربهای غنی ارائه میدهد، اما شاید برای مخاطب عام، نیاز به سادهسازی برخی مفاهیم داشته باشد تا تأثیرگذاری بیشتری یابد.
دیدگاه شما