دردها و انتظارها
– محمد دهقانی آرانی –
کارگر میانسال را خسته و کوفته، به گاه بازگشت از کار طاقتفرسای کارخانه میبینم. بر دیوار شرقی میدان حرم، روبهروی آستانۀ امامزاده «محمد هلال» (ع) تکیه داده است. صحنههای شگفتانگیز انتخابات دوازدهم اسفندماه ۹۰ را به یادم میآورد و از اینکه خود و خانوادۀ چهار نفرهاش در انتخابات حضور فعال داشتهاند، شادمان است، امّا گویی با وجود گذشت روزها از آن تاریخ، حرفهایی برای گفتن دارد، و من آمادۀ شنیدن میشوم، فحوای کلامش، اینهاست:
«خوشحالم، خیلی خوشحالم، و از اینکه من و دهها هزار نفر دیگر توانستیم با رأی خود، یکی از چهرههای نام آشنا و خوشنام را به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزینیم، افتخار میکنم…»
او به یادم میآورد صحنههای شورانگیز از لحظههایی که آدمهای جورواجور، از زن و مرد و پیر و جوان در صفی دراز، به انتظار دادن رأی در مسجد محلهاش ایستادهاند، و میگوید:
«بیشتر این جماعت، مثل من، پا برهنههایی بودند که شور عاشقانهشان را هیچگاه فراموش نمیکنم و چنین صحنههایی را به عمر خویش ندیده بودم. پنداری همه بر این باورند که هر ورقه در دستهایشان، براتی برای ایجاد یک زندگی تازه و پُر از سعادت و خوشبختی است. میدانم همه آمدهاند، با اتّحادی یکپارچه تا به «عباسعلی منصوری» رأی بدهند.»
گویی حرفهای تازۀ فراوانی برای گفتن دارد:
«پیش از آمدن به مسجد محله، اتومبیلی که «صندوق سیّار» را حمل میکرد، در یکی از کوچههای پرت شهر دیدم که زنان و مردانی «سجل» به دست با محاصرۀ اتومبیل اصرار داشتند رأی خود را به صندوق بیندازند تا از قافله عقب نمانند.»
روزی را به یادم میآورد که «حاج شیخ احمد» فرزند شایستۀ مجتهد بزرگ، حجت الاسلام و المسلمین حاج «اسد الله روحانی» در مسجد محلۀ عباسآباد آران، بر فراز منبر با شیوایی و شیرینی، سخن میگوید و با دعوت مردم آران و بیدگل به وحدت، آنان را به حضوری یکپارچه در انتخابات و دادن رأی به «منصوری» فرا میخواند و با سوگند به قرآن کریم، بر وحدت ایجاد شده میان تمام قشرهای جامعه تأکید میکند. و او میافزاید:
«الحق، همه وفای به عهد کردند و با نزدیک به پنجاه هزار رأی خود، «منصوری» را به مجلس فرستادند تا چهار سال با تکیه زدن بر صندلی سبز بهارستان و استفاده از تریبون خانۀ ملت، آنچه را خواست و نیاز مردم کاشان و آران و بیدگل است به گوش مصادر امور مملکت برساند و خواستار رفع و حل تنگناها و مشکلات آنان باشد.»
کارگر میانسال، بیآنکه خود اظهارنظر کند، از من میپرسد:
«شما که در عمر هفتاد سالۀ خود، شاهد برگزاری انتخاباتی فراوان در کشور بودهاید، دربارۀ انتخابات دوازدهم اسفند در کاشان و آران و بیدگل و انتخاب «عباسعلی منصوری» چه نظری دارید؟
نگرانی او را از ابراز این پرسش احساس میکنم. دلم میخواهد علّت این نگرانی را از زبان او بشنوم، آهی میکشد و با مکثی کوتاه، لب به سخن میگوید:
«میترسم، میترسم رأیی که من و دیگر پا برهنههای مستمند دادهایم، نردبان کسانی شود که سالیان دراز، با تضییع حقوق ما از هیچ به همهجا رسیدند و هرگاه زبان به اعتراض گشودیم، با چماقی که از وابستگی به این و آن مقام به دست آوردهاند، بر سرمان کوبیدند و آبرو و حیثیت قشر کارگر را لگدکوب کردند.»
گذشتۀ نه چندان دور را به یاد میآورد:
«آیا اگر آنهایی که امروزِ روز، با هزار و یک ترفند و دوز و کلک، صدها و هزارها هکتار زمین را تصاحب کردند و با توسل و تشبث به این و آن، و گرفتن وامهای میلیاردی صاحب هزاران آلاف و اولوف شدند، حق کارگران و حقوق حقۀ دولت را به درستی میدادند، میتوانستند به چنین موفقیتهایی دست یابند؟ آیا کسی هست از اینان بپرسد سالیانه چه مبلغ بابت عوارض و مالیات به شهرداری و دولت میدهند؟ آیا مرجعی پیدا شد که وضعیت اراضی متصرفی این افراد را بطور دقیق مورد بررسی قرار دهد؟ کسانی که در سالهای اخیر با دستاندازی به بیابانهای خارج شهر، بر ثروتهای بادآوردۀ خود افزودند، پاسخگوی کدام نهاد و مرجع قرار گرفتند؟ آیا این اراضی را از پدر و پدرانشان به ارث بردهاند؟ لابد اگر حرفی هم زده شود، آنقدر سند و مدرک درست کردهاند که مورد پسند محکمه باشد!»
حرفهای کارگر، پنداری تمامی ندارد:
«در همین انتخابات، آدمهایی با صرف اندک هزینه به صحنه آمدند و لابد برای فردای روز، صدها توقع بجا و بیجا دارند، امّا من ایمان قاطع دارم که «عباسعلی منصوری» از آن جمله شخصیتها نیست که تحت تأثیر چنین آدمهایی قرار گیرد. او بخوبی میداند بیشترین رأی در کاشان، آران و بیدگل و دیگر بخشها و روستاها، متعلق به قشر فقیر و ناداری است که از گذشته ناراضی بودند و هماکنون انتظار دارند صدای مظلومیت آنان شنیده شود.
مگر تیمسار «منصوری» در یکی از گردهماییها نگفت: من وامدار هیچکس نیستم و آنانی که مختصر کمکی کردهاند نباید انتظار داشته باشند منافع پابرهنهها را بر آنان ترجیح دهم؟
«منصوری» شخصیتی است که سالیان متمادی با اتکا به شرافت سربازی خود به کشور و جامعه خدمت کرده و بطور قطع و یقین در کسوت نمایندگی مردم نیز همچون دوران خدمت مقدس در ارتش جمهوری اسلامی ایران، صادقانه در پی حفظ حقوق همگان خواهد بود.»
کارگر زحمتکش کارخانه، سخن را با امید به آینده این چنین به پایان میبرد:
«نمیترسم، نمیترسم، من «منصوری» را میشناسم. او امیری پاکدامن، شخصیتی وارسته، عنصری ولایتمدار و مؤمن به اجرای منویات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی و در نهایت یک انقلابی شرافتمندانه است. نمیترسم، نمیترسم، او نمایندۀ راستین تمام قشرهاست و یقین دارم در پایان چهار سال به رأیی که به او دادهایم افتخار خواهیم کرد. من نمیترسم.»
… و در پایان به عنوان روزنامهنگار پیشکسوت از تمامی اهل قلم و همکاران عزیز مطبوعاتی در کاشان و آران و بیدگل درخواست میکنم مسائل و مشکلات و خواستها و نیازهای منطقه و مردم و توقعاتی را که از نمایندۀ منتخب خود دارند به طور مشروح مرقوم فرمایند.
دیدگاه شما