کاشان نیوز– مقداد نمکی: در کارگاه قالیبافی ننهجون بعدازآنکه دار بر بار نشست و چله دوان کار را تحویل ننهجون داد، اول چندساعتی با کوبیدن «دفتین» روی سر چله هایی که مثل پود زیر بود کار را صوف کردیم و کنار پیچ هم بهصورت زیگزاکی به کار داده شد. حالا نوبت اولین گره یا ریشهای بود که باید بافته شود. بنا به رنگ بوم قالی کار بافتن را با کناره ساده شروع کردیم. کناره ساده شامل چهار الی پنج ریشه بود که به یکرنگ بافته میشد و از طریق ساده کنار تا انتهای کار کنار حاشیه باریک اول بافته میشد و آخرین رج فرش هم با همین رنگ و ریشه ساده کنار تمام میشد. در حقیقت اینهمه گره و ریشههای رنگبهرنگ فرش با یک کادر ساده بافی شروع و بسته میشد. البته بهغیراز ساده کنار حداقل هشت نوبت دیگر در رنگبندی سهگانه بنا به نوع طرح و نقشه، اطراف حاشیه باریکهای اول و دوم کار ساده بافی صورت میگرفت تا با قاببندی اطراف فرش، بوم قالی رخ بیاید.
ننهجون میگفت بهطورکلی نباید اول هر کاری را سخت گرفت باید ساده گرفت. مثل بافتن این فرش صد رنگ، با ساده بافی شروع میشود و به ساده بافی هم اتمام مییابد.
ننهجون هیچوقت کتاب تاریخ بیهقی را نخوانده بود وگرنه برایم مثال میزد و میگفت ابوالفضل بیهقی کتابش را با ادبیاتی خیلی ساده و در حدود سی جلد نوشت و حالا بعد از هزار سال هم موردپسند واقع میشود.
شاید اگر ننهجون به دفتر اشعار نظام وفا که خانهاش در پنجاه قدمی خانه پدر ننهجون بود، دسترسی داشت، این بیت نظام را برایم میخواند:
«با سادگی بساز نظاما که سهلتر
آنکس گذشت کز همهکس سادهتر گذشت »
شاید اگر ننهجون معلم بود به حتم سر جلسه امتحان از من و دیگر شاگردانش میخواست تا اول به سؤالهای راحت و ساده جواب بدهند بعد بروند سراغ سؤالهای دشوار.
و بالاخره شاید اگر ننهجون سواد قرآنی داشت از خواندن آیه یکصد و هشتادوپنج سوره بقره برایم دریغ نمیورزید:« یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ »
اینها را گفتم نه اینکه تصور کنی ننهجون به من سخت گرفته یا اینکه سادهدلی و ساده گرفتن امور را به من یاد نداده؛ او در یک اتاق کوچک و ساده با سادگی و بیپیرایگی زندگی میکرد و قالیاش را با حفظ قاب ده ریشهای ساده کنار بیسروصدا بالا میبرد و در عمل ساده بودن و ساده زیستن و ساده گرفتن را به من آموخت.
نقلی است از آقای افتخار الاسلام که گاهی به سادهدلی مأمومینش در مسجد حسرت میخورد. او گفته بود پیرمرد و زن خسته کوفته از صحرا برگشته یا از پشت قالی پایین آمده، به مسجد آمده، نمازش را خوانده، روضهاش را گوش کرده، گریهاش را کرده، حاجتش را گرفته؛ من حالا باید اینجا پای روضه، روضهخوان بنشینم؛ ببینم او درست خوانده یا اشتباه تا به او درشتی کنم و غلطش را بگیرم.
من بعد از نیمقرن بهمثل آقا افتخار رسیدم. روزگاری که متولی زیارت فرزند علی (ع) شدم. میدیدم پیرزن با چه اخلاصی میآمد ضریح را میبوسید؛ فاتحه را میخواند؛ دست در شبکه ضریح انداخته با صاحب قبر درد و دل میکرد و اسکناس گوشه چارقد بستهاش را مچاله شده توی ضریح میانداخت و میرفت و حاجتروا میشد؛ حالا من متولی میرفتم کنار ضریح ببینم اگر مردم پول کم به ضریح انداختهاند برم درشتی کنم و دعوا کنم با خدام که چرا…
به آیه صد و هشتادوپنج بزرگترین سوره قرآن برمیگردیم، به آسان گرفتن خدا از بندگانش در بهظاهر سختترین روزهای سال، ماه روزهداری، ماه خودش (رمضان) اشاره دارد و میفرماید:«خداوند برای شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته است.»
ساده زندگی کردن ننهجونم را دوباره در ذهنم مرور میکنم؛ خیلی راحت و بیادعا سحر از خواب بیدار میشد و بیآنکه دعای آنچنان زیادی بلد باشد و احتیاجش به کتاب دعا، مدام بعد از هر استغفرالله، ساده میگفت «خدایا تو نگاه به مانکن، رحم کن، بهحق پنجتنت از سر تقصیرات ما بگذر.» همان محتوایی که حالا من باید کلی توی کتاب دعا بگردم و مثلاً دعای روز پنجم ماه مبارک را پیدا کنم، تازه با کلی حواسپرتی از نوع چاپ و خط و جلد و تهذیب و ترجمه و ناشر و مترجم متن دعا، بخوانم:
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.
دیدگاه شما