کاشان نیوز:آیت الله حاج شیخ حسین عرب* در سده اخیر، اندیشمندان علومانسانی در غرب و عالم اسلام کوشیدهاند برای محصولات و رهیافتهای علمی بشر در رشتههای مختلف «فلسفهسازی» کنند که در اصطلاح به آنها «فلسفههای مضاف» میگویند مانند فلسفهعلم، فلسفهحقوق، فلسفهتاریخ، فلسفهاخلاق، فلسفهدین و…فلسفه هر رشته علمی عهدهدار تبیین کلیات و منطقی و معقول نمودن مبانی آن است. پس روشن است که «فلسفهاخلاق» غیر از علماخلاق است و مسئولیت آن بیان مبانی کلی است که هویت و هستی علم اخلاق و چرایی آن را موجه و تفسیر و تبیین منطقی میکند. در این مقاله، مؤلف تلاش میکند با نگاه به آیات قرآن و احادیث حضرت ابوالحسن علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء به تبیین فلسفهاخلاق و توصیف حسن و قبح اخلاقی در سیره عملی امام رضا(ع) بپردازد.
۱- اعتبار عقل و مستقلات عقلیه
نخستین بحثی که فیلسوفان اخلاق در حوزه «فلسفهاخلاق» مطرح کردهاند مسأله اعتبار مدرکات عقلی در باب حسن و قبح افعال و اخلاق است. تقدم رتبی این بحث بویژه اگر بخواهیم از منظر دینی آن را پی گیریم، روشن است. همانگونه که در فلسفهدین باید مقدم بر همه مباحث از اعتبار عقل و جایگاه و مدرکات و مصوبات آن سخن گفت، راه ورود در پژوهش دینی «عقل» است. اگر بخواهیم بگوییم بحث از دین و پژوهش دینی ضرورت دارد باید این ضرورت و وجوب را اوّل از طریق «عقل» ثابت کنیم. چون اگر بخواهیم ضرورت پژوهش در دین را از طریق خود دین اثبات کرد این همان دوری است که در فلسفه آن را ابطال کردهاند؛ دوری صریح و واضح البطلان است. در فلسفه اخلاق نیز اوّل باید مدرکات و مصوبات عقلی در باب اخلاق مطرح شود و نظر و نگاه دین به این مدرکات و مصوبات روشن شود.
در جای خود، علمای علم کلام و نیز در تحقیقات دانش اصول به تفصیل بحث شده است که عقل، خود مستقل از تعالیم دینی دارای یک سلسله مدرکات و مصوباتی است که برخی از آنها بدیهی و روشن است؛ مانند ادراک حسن عدل و قبح ظلم. به نظر متخصصان بویژه علمای بزرگ شیعه آنچه عقل خودش به طور مستقل درک میکند، آنچه در ارتباط آن از طریق شرع به دست ما رسیده است در حقیقت در حکم تأیید و ارشاد مردم به حکم عقل است و البته آنجا که مسأله جنبه عملی پیدا میکند همان حکم عقل، حکم شرع نیز هست.
طبق قاعدهای که قاعده «ملازمه بین حکم عقل و شرع» نامیده میشود، تنها گروهی که با حسن و قبح مستقل عقلی مخالف بودهاند از نظر تاریخ کلام اسلامی همان گروه معروف «اشاعره» بودهاند که حسن و قبح عقلی را قبول نداشته و فقط به حسن و قبح شرعی اعتقاد داشتهاند. در آیات قرآن و نیز سخنان امامان شیعه از جمله امام رضا(ع) در تأیید درک و مصوبات و مستقلات عقلیه از فرصتها و شیوههای مختلف بهره گرفته شده است. در مواردی در قرآن بویژه در تفاوت بین حسن و قبح در اعمال از شیوه «پرسشهای اقراری» بهره گرفته شده است. به عنوان نمونه در قرآن اینگونه پرسشها را داریم:
۱- «آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟» (الرحمن/۶۰)
۲- «آیا کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند مانند مفسدان و تبهکاران روی زمین قرار داده یا پارسایان و خوبان را مانند فاجران و گناهکاران قرار دهیم؟»(ص/۲۸)
۳- «آیا کسانی را که اهل اسلام (تسلیم در برابر حق) هستند مانند مجرمان قرار دهیم؟»(القلم/۳۵)
مخاطب این پرسشها «عقل» و «وجدان مستقل انسان» است. خداوند از عقول کامل و وجدانها و فطرتهای سلیم که دستخوش بازیهای دنیا قرار نگرفتهاند، پرسیده است. در آیات و روایات بسیاری معیار ارزش انسان را اجرای صریح مصوبات عقلی و عملی نمودن مدرکات و مستقلات عقلیه به شمار آوردهاند.
در بیانات امام رضا(ع) در باب ارزش و جایگاه عقل و خرد و اندیشه و نیز اینکه معیار کمال و برتری انسان و نیز ارزش دینداری او اجرای مدرکات عقل و متعهد بودن به حسن و قبح عقلی است، روایات متعددی رسیده است که به عنوان نمونه برخی از آنها را ذکر میکنیم:
۱- در روایات دینی ما «انبیا و امامان» به عنوان حجت و عقل بیرونی و «عقل» به عنوان حجت و پیامبر درونی شناخته شدهاند. نکته جالب توجه این است که راه شناخت حجتها و عقول بیرونی همین حجت و عقل انسانی است که در حقیقت «پیامبر درونی» محسوب میشود.
در قسمتی از روایتی که ابن سکیت از امام هشتم علیهالسلام نقل کرده است اینچنین از امام هشتم(ع) پرسیده است: «امروز حجت بر خلق چیست؟» امام فرمود: «حجت بر خلق، عقل است که به واسطه عقل است که مردم میتوانند کسی را که از سوی خدا امر و نهی میکند و ادعای پیامبری کرده است و راست گفته است و آنکه به دروغ از سوی خدا دعوی نمایندگی و خلافت میکند، بشناسند.» در ادامه چنین میخوانیم که ابن سکیت گفت: «به خدا سوگند این جواب واقعی و درست است.» (اصول کافی ج۱/۴۰)
از این بیانات نتیجه میگیریم که آنچه به نام دین و اخلاق بر مردمی عرضه میشود باید کاملاً سازگار با مصوبات و مستقلات عقلیه انسانها باشد. وقتی که حجت تشخیص پیامبر از غیر او طبق بیان صریح امام رضا(ع) و تمیز مدعی راستین نبوت از مدعی کاذب آن، وظیفه عقل و خرد باشد، روشن است که گفتهها و سخنان و شریعت و وصایای اخلاقی یک دین نیز حتماً باید با این حجت خداداد مستقل سازگار و هماهنگ باشد.
در جزئیات احکام مانند وجوب وضو و غسل و هزاران احکام دیگر فقهی، اگر عقل حکم صریح ندارد آن احکام نیز مخالف با مصوبات و مستقلات عقلیه نیستند و عقل به طور اجمال تصدیق میکند که آنها طبق مصالح واقعیه از سوی شارع مقدس تشریع شدهاند.
۲- امام رضا(ع) به طور صریح نسبتها و وابستگیها، حتی وابستگی به خاندان عصمت و طهارت را فرمودهاند تابع اطاعت و فرمانبرداری از دستورات الهی است که حکم عقل است و این نسبتها نمیتواند حاکم بر دستورات عقل و شرع باشد.
امام(ع) در بیانی نورانی چنین فرمودهاند: هر کس گناهکاری را دوست بدارد خودش گناهکار است و هر کس انسان اطاعت کنندهای را دوست بدارد اطاعتکننده است و هرکس ستمگری را کمک کند ستمگر است و هر کس عدلگستری را خوار کند ستمگر است و بین خدا و بین احدی نسبت و قرابتی وجود ندارد و کسی جز از طریق اطاعت به ولایت خدا نمیرسد و رسول خدا(ص) فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب اعمالتان را برای من بیاورید نه حسب و نسب خود را که خداوند متعال فرموده است: وقتی که در صور دمیده شود نسبتی بین آنان نخواهد بود و از یکدیگر درخواست کمک نخواهند کرد. هر کس میزان اعمال او سنگین باشد رستگار خواهد شد و هر کس ترازوی اعمال او سبک باشد خود را باخته و در جهنم جاودانه خواهد بود.(مؤمنون/۱۰۱-۱۰۳)» (علیابن موسیالرضا علیهالسلام و القرآن الحکیم/ آیتالله جوادی آملی/۱۱۱-۱۱۲)
۲- اخلاق توحید محور
نقش باورها و به طور کلی جهانبینی شخص در رفتار و کنش و واکنشهای اخلاقی و برخورد او با خود و جهان پیرامون خود جای شک و تردید نیست.
در اندیشه دینی بر نقش باورها بویژه باور به دو اصل «مبدأ» و «معاد» در زندگی آدمی تأکید فراوان شده است. بسیار روشن است کسی که پایبند به باورهای الهی و توحیدی است الزامات اخلاقی او بسیار متفاوت با کسی است که اصلاً به آن باورها نرسیده است یا نسبت به آنها ضعیف است. در ارتباط با پیوند باورهای الهی با اخلاق و الزامات اخلاقی و نیز نتایج آنها فقط چند نکته را یادآوری میکنیم:
یکم: در اندیشه دینی، خداوند هستی مطلقی است که نسبت به همه چیز آگاه است و نیز قدرت او که عین ذات او است به هر چیز ممکنی تعلق میگیرد. پس هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و هیچ چیز از مدار قدرت او خارج نیست. خداوند و نیز مظاهر علم او یعنی انبیا و امامان معصوم(ع) به اذن خداوندِ به اعمال، اخلاق و اندیشههای آدمیان آگاهند.
خداوند در قرآن کریم چنین فرموده است: «ما انسان را آفریدهایم و از وساوس و اندیشههای نفس او کاملاً آگاهیم و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم از طرف راست و چپ به مراقبت از او نشستهاند سخنی بر زبان نیاورده جز اینکه در نزد او دو فرشته مراقب و آماده هستند.»(ق/۱۶-۱۸)
این اعتقاد که حتی در خلوتترین زمان و مکان باز نیروی مراقب وجود دارد و تمام آنچه مربوط به شئون اختیاری او است تحت نظارت است اگر به یک اعتقاد راسخ و یقین شهودی تبدیل گشت صدور گناه و معصیت و ظلم و ستم را به صفر میرساند. «عصمت» در تحلیل معارف وحیانی دقیقاً همین است.
خداوند درباره حضرت یوسف صدیق که همه چیز برای صدور گناه در آن لحظات ویژه فراهم بود چنین فرموده است: «زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف نیز قصد او میکرد اگر برهان پروردگارش را نمیدید. ما اینچنین او را از بدی و فحشا باز داشتیم. آری او از بندگان مخلَص ما بود.»(یوسف/۲۴)
«مخلَص» (به فتح لام) به معنای معصوم است و خود آیه شریفه به ما میآموزد که این عصمت از گناه چگونه به دست میآید؛ با رسیدن به مقام «یقین شهودی».
امام رضا(ع) نیز در قسمتی از بیان مفصل خود که درباره شخصیت امام معصوم بیان داشتهاند، فرمودهاند: «امام، پاک و مطهر از گناهان است و از عیبها پیراسته است و دارای مقام علم و آگاهی ویژه و متصف به حلم و شکیبایی است.»(اصول کافی ج۱/۲۲۵) این علم و آگاهی همان علم و آگاهی شهودی و حضوری است که امام معصوم به آن موصوف است و یقیناً صدور گناه و ظلم را از او به طور عادی ممتنع میسازد.
دوم: انسان موجودی است «تغییرپذیر» و این اصل از اصول اساسی فلسفهاخلاق به شمار میآید. البته تغییر در حیطه وجودی انسان را میتوان به دو قسم تقسیم کرد؛ برخی از تغییرات ممکن است خارج از اختیار و اراده او باشند مانند بعضی از تغییرات و تحولات فیزیکی که در جسم و پیکر انسان رخ میدهد و این تغییرات از اراده و اختیار او خارج است. اما آنچه مربوط به شئون نفس او است و در حوزهاندیشه و افکار او جای دارد و نیز تحولات در خلق و خوی و اوصاف نفسانی او برعکس به طور عمده اراده و اختیار خود او واسطهگری میکند. ارتباط و پیوند توحید و خدا محوری اخلاق از یک سوی و اراده و آزادی انسان در تحولات اخلاقی او از سو دیگر او را ملزم میکند که محاسبه و مراقبه دائمی از خود و پیشرفت یا رکود اخلاقی خود داشته باشد. قرآن و نیز به تبع آن روایات دینی و دستورات امامان شیعه(ع) بر کشیک نفس کشیدن آن هم با برنامه دقیق و دائمی است در غیر این صورت انتظار تکامل و پیشرفت در حوزه معنویات و سجایای اخلاقی و رسیدن به قلههای کرامتهای اخلاقی امری موهوم و نابجا است. خداوند در قرآن میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانواده خود را از آتشی که مواد سوختی آن عبارت است از خود انسانها و سنگها (سنگهایی که با اعمال و اخلاق خود انسان ساخته شدهاند) حفظ نمایید.»(تحریم/۶)
امام رضا(ع) در بیانی خطاب به برادرش زید ضمن یادآوری این نکته که مبادا بر نسبت با اهل بیت(ع) تکیه کنی چون از نظر سرنوشت کسی که منسوب به خاندان اهل بیت(ع) است با دیگران فرقی ندارد، چنین فرمودهاند: «ای زید تقوای الهی را پیشه کن آنچه ما به آن رسیدیم به واسطه تقوی رسیدیم پس هر کس تقوا نداشته و از خود مراقبت نکند از ما نیست و ما نیز از او نیستیم. ای زید مبادا کسی از شیعیان ما را که بر او چیره میشوی مورد اهانت قرار دهی که در نتیجه نور تو (نور اعتقاد مذهب و…) از بین خواهد رفت. ای زید شیعیان ما به واسطه اینکه ما را دوست دارند و معتقد به ولایت ما هستند مورد خشم دیگران قرار گرفته و خون و مالشان را مباح میدانند و اگر تو نیز با آنها بدرفتاری کنی به خود ظلم کرده و حق خویش را ابطال خواهی کرد.» (علی ابن موسی الرضا و القرآن الحکیم/۱۱۲)
سوم: میوه شیرین مراقبت دائمی با محور قرار دادن توحید، برای اخلاق، حصول فضایل اخلاقی و زدودن رذایل اخلاقی است. فضایل اخلاقی که در ارتباط بنده با خدا و نیز ارتباطش با دیگر انسانها تجلی مییابد.
از امام رضا(ع) سؤال شد بهترین بندگان خدا (خیار العباد) چهکسانی هستند؟ فرمود: «بهترین بندگان خدا کسانی هستند که وقتی نیکی میکنند شادمان میشوند و وقتی خطایی از آنها سر میزند طلب بخشش میکنند و وقتی که نعمتی به آنها داده میشود سپاس آن را به جای میآورند و هنگامی که مورد امتحان و ابتلا قرار میگیرند شکیبایی میورزند و هنگامی که موجب خشم آنها فراهم میشود میبخشند.» (تحف العقول/۴۴۵)
این حاصل اندیشه توحیدی است که میتواند ضامن حصول و بقا و فضائل اخلاقی بشود. براساس این اندیشه است که آدمی در اینکه خود موجود مختار و آگاه و آزاد است اما همه چیز خود و از جمله رسیدن به مکارم اخلاقی و درجات عالی انسانی را مرهون لحظه به لحظه لطف و عنایت خدا و توفیق و مشیت عامه و خاصه او میداند. همانگونه نتیجه این اندیشه و حصول توکل به معنای واقعی کلمه این است که از هیچ قدرتی جز خدا حساب نبرد. وقتی که از امام رضا(ع) سؤال شد توکل چیست؟ و حد آن کدام است؟ فرمود: «حد توکل آن است که از احدی جز خدا نترسی.» (تحف العقول/۴۴۵)
محوریت توحید برای اخلاق این نتیجه را نیز به دنبال دارد که نسبت به رذایل اخلاقی حکم دفع و پیشگیری را دارد یعنی اگر باور به خدا و یگانگی در انسان عمیق شد خود به خود جلو بروز رشد رذائل اخلاقی از قبیل حسد، کینه، سوءظن و تکبّر گرفته میشود و زمینهای برای پدیدارشدن آنها نخواهد بود تا نیاز به درمان داشته باشد.
۳- تکریم انسان
اوج و شکوفایی شخصیت اخلاقی و سجایا و مکارم ارزشمند آدمی در تعامل همه جانبه اجتماعی، عاطفی، علمی و تربیتی و سیاسی و رفتارهای ویژه او با دیگر انسانها نشان داده میشود.
ریزترین و لطیفترین توصیه و دستورالعملهای اخلاقی را در معارف قرآنی و از جانب ائمه اهل بیت(ع) و از جمله امام رضا(ع) در این قسمت در مجموعه فرهنگ دینی مشاهده میکنیم؛
یکم: اصل اول در تعامل انسانها چیست؟ اصل محبت است یا عداوت؟
رفتار برخی از مدعیان مسلمانی به گونهای است که دافعه آنان بیش از جاذبهشان است. آیا حقیقت دین نیز چنین است؟ شیوه و نحوه ادبیات برخی نیز به گونهای است که تصور میکنند دشمنسازی یک هنر است. در حالی که دستورالعملهای دینی ما چنین نیست و صددرصد مخالف این رفتارها و ادبیات است. از نظر قرآن هنر اخلاقی یک انسان در تبدیل دشمن به دوست است نه افزایش تعداد دشمنان. از آیات محکم قرآن که نیاز به هیچ تأویل و تفسیر زائدی ندارد این آیات است که خداوند در آن شخص شخیص حضرت محمد(ص) را مورد خطاب قرار داده است: «نیکی و بدی (در میزان حقیقت یکسان نیستند) همیشه بدی را با بهترین وجه از خوبی دفع کن که در نتیجه، آن کس که بین تو و او دشمنی است به دوست صمیمی تو تبدیل شود البته این مرتبه (از عمل و اخلاق) را جز افراد شکیبا و دارای بهره بزرگ (از معنویت و مکارم اخلاقی) دریافت نمیکند.» (فصلت/۳۴/۳۵)
اولویت اوّل در تعامل با دیگران همین است و بر اساس همین اندیشه است که امام رضا(ع) میفرماید: «مودت و دوستی به مردم نیمی از عقل محسوب میشود.»(تحف العقول)
اگر این منظور درباره عدهای از دشمنان حاصل نشد مرحله بعدی عبارت است از «اصل مدارا». هرگز مدارا نیز به معنای عقبنشینی از اصول یا معامله بر سر آنها نیست بلکه مدارا عبارت است از حفظ اصول با هزینه کمتر. اگر ممکن باشد حفظ اصول با هزینههای سنگین و حفظ همان اصول با کمترین هزینه؛ عقل و شرع به ما دستور میدهند که راه دوم را برگزینیم.
در مجموعه حدیثی معروف وسائل الشیعه در جلد هشتم صفحه ۵۳۹ مرحوم شیخ حر عاملی رضوان الله علیه بابی تحت عنوان «باب استحباب المدارا الی الناس» گشوده است که برخی از احادیث این باب نشان میدهد که اصل، «مدارا با دشمنان» است.
دوم: تکریم انسان و کرامت جایگاه او، همه را ملزم میکند که با هر انسانی با هر دین و عقیده با صداقت و امانت رفتار کنند. دروغ گفتن به هر انسانی و خیانت به او در دین ما ممنوع و بسیار زشت تلقی شده است. جالب است که در روایات دینی ما مشاهده میکنیم که با اهمیت زیادی که عباداتی مانند نماز، روزه و مانند آن دارند در مقام اثبات درستی و نیکی افراد، این امور ملاک قرار نگرفتهاند بلکه تأکید فراوان بر راستگویی و ادا امانت شده است.
به عنوان نمونه امام هشتم حضرت علی ابن موسی الرضا علیه آلالف التحیه و الثناء از اجداد و آبا گرامی خود تا به امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند که آن حضرت از رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) نقل کردهاند که چنین فرمودهاند: «به زیادی و فراوانی نماز و روزه و حج حتی کارهای خیر و زمزمه آنها در دل شب نگاه نکنید بلکه به راست گفتن و ادای امانت داری آنها نظر کنید.» (عیون اخبار الرضا ج۲/۳۵۸)
این روایت را نیز از رئیس مذهب جعفری خوب به خاطر بسپاریم که فرمود: «اگر کسی که شمشیر بر سر علی(ع) زد (ابن ملجم مرادی) و او را شهید کرد چیزی را نزد من به امانت گذارد یا از من نصیحت بخواهد یا با من مشورت کند از او میپذیرم و (به درستی با او رفتار میکنم) و امانت او را به او برمیگردانم.»(تحف العقول/۳۷۴)
اگر خدایی نکرده دروغگویی و دروغپردازی و شایعههای بیاساس در مورد افراد مسلمان از هر قوم و قبیله رواج یابد یا امانتداری و حفظ امانات بویژه آنجا که پای بیتالمال مسلمین در میان است تضعیف شود بدترین اثر سوء آن از بین رفتن بزرگترین سرمایه اجتماعی و ملّی و دینی است که همان «حسن اعتماد» انسانها به یکدیگر است. جبران این خسارت بزرگ نیز به سالها تلاش و گذشت نیاز خواهد داشت.
سوم: اخلاق توانگری اقتضا میکند که کسی که از نظر اقتصادی توانگرتر است:
اول اینکه؛ از هرگونه تبعیض در رفتار بپرهیزد و اینکه از درجهبندی انسانها به درجه یک و دو از نظر کرامت انسانی اجتناب کند. بهعنوان مثال اگر میهمانی میدهد شاه و گدا و فقیر و غنی برای او یکسان باشند چیزی که دقیقاً در سیره عملی امام رضا(ع) مشاهده میکنیم که آن حضرت با غلامان و بردگان سر یک سفره غذا میخورد و بهترین غذاها را برای غلامان برمیگزید.
دوم اینکه؛ اگر میخواهد به نیازمندی کمک کند به گونهای باشد که کرامت شخص نیازمند به هیچ روی آسیب نبیند.
و سوم اینکه؛ توجه به این نکته داشته باشد که هرگونه منت و آزار به فقیری که به او کمک میکند طبق آیات صریح و روایات اهل بیت(ع) عمل و انفاق او را بیاثر و تهی از ثواب و پاداش اخروی میکند.
در سیره امام رضا(ع) به وفور رعایت و توصیه به رعایت این امور دیده میشود.
امام رضا(ع) و پاسخگویی
به پرسش های عصر
آیتالله موسوی بجنوردی در همایش علمی «امام رضا(ع) و پاسخگویی به پرسشهای عصر» گفت: «امام حسین(ع) با شهادت و امام رضا(ع) با آمدن به خراسان و پاسخ دادن به شبهات خطری راکه متوجه جهان اسلام بود رفع کردند.»
همایش علمی «امام رضا(ع) و پاسخگویی به پرسشهای عصر»، به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و دانشگاه تهران، یکم شهریور ماه با حضور دکتر مجید معارف رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، برزین ضرغامی مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و آیتالله سیدمحمد موسوی بجنوردی فقیه و حقوقدان، در تالار علامه امینی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران برگزار شد.
آیتالله موسوی بجنوردی با بیان اینکه در جهان اسلام در دو مقطع تاریخی خطر عظیمی متوجه اسلام شد، گفت: « یکی از این مقاطع تاریخی بعد از مرگ معاویه بود. براساس مفاد صلح نامه امام حسن(ع) توافق شده بود پس از معاویه، امام حسن(ع) خلیفه مسلمین شود و چنانچه از دنیا رفتهبودند، امام حسین(ع) جانشین ایشان شوند. اما پس از فوت معاویه، یزید، خلیفه مسلمین شد و امام حسین(ع) از آنجا که اسلام را در خطر میدیدند، به قیام برخاستند.»
جانشینی یزید از آن جهت خطری بزرگ بود که او فردی فاسد و قمارباز بود و خلیفه شدن چنین شخصی میتوانست دین اسلام را به خطر بیندازد؛ بجنوردی با بیان این مطلب افزود: « هر چند در جریان عاشورا امام حسین(ع) شهید شدند اما پیام آوران کربلا، حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) مسائل را برای جامعه اسلامی به روشنی بیان کردند.»
استاد دانشگاه شهید بهشتی همچنین خطر دومی که متوجه جهان اسلام بود، را به دوران پس از شهادت امام موسی کاظم(ع) ارجاع داد و با بیان اینکه در جریان فتوحات هارون الرشید برخی از علمای مسیحی شبهات زیادی را مطرح کردهبودند، گفت:« در این شرایط اگر کسی به این شبهات پاسخ نمیداد، جهان اسلام در خطر بزرگی میافتاد. از این رو، مأمون چارهای ندید و از امام رضا(ع) درخواست کرد که به خراسان بیاید زیرا تنها کسی که میتوانست به شبهات پاسخ دهد فقط امام بود.»
آیت الله موسوی بجنوردی ادامه داد: «امام رضا(ع) هم این درخواست مأمون را پذیرفت و برای حل این شبهات به خراسان آمد؛ و نه برای پذیرش ولایتعهدی. ایشان آمدند با تمام عقاید منحرفی که مطرح بود مناظره و بحث کردند و تجدید حیاتی به اسلام دادند.» از این رو، امام رضا(ع) بعد از عاشورا بزرگترین خدمت را به اسلام کرد.»
دکتر مجید معارف، «رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، نیز در این همایش گفت: «عصر امام رضا(ع) به واسطه مسائلی که میان اهل سنت مطرحشده بود و مسائلی که میان شیعیان میگذشت، عصری پرفراز و نشیب بود.» وی تصریح کرد: «سایر ائمه در مقابل پیروان خود مشکلی نداشتند و بیشتر با دشمنان مشکل داشتند. اما مهمترین چالش امام رضا(ع) در سالهای ابتدایی امامت شان در برابر پیروانشان و شیعیانی به نام واقفیه بود که معتقد به غیبت امام هفتم بودند و تا سالهای زیادی، تعدادی زیادی از مردم را گمراه میکردند.»
وی با بیان اینکه عمده تلاش امام رضا(ع) در مدینه روشنگری در برابر چالشهای پیروانشان بود، گفت: « با آمدن ایشان به ایران، مواجهه با اهل سنت و مناظره با افکار و عقاید مخالفان، به چالشهای ایشان افزوده شد. از این رو، یک چهارم روایات امام رضا(ع) در موضوع امامت وارد شده است و روایاتی نیز در ابهامزدایی از شخصیت پیامبران دارند.»
———————–
*استاد دروس خارج حوزه های علمیه
دیدگاه شما