-عبدالرضا مدرسزاده*-
این روزها انتقاد کردن از شیوه کارکرد دستگاههای دولتی و عمومی چندان راه به جایی نمیبرد و کمکم بر همگان روشن شده است که دولت فخیمه کنونی گوش شنوایی برای انتقادها و طرحها و نظرات دلسوزانه و مشفقانه ندارد. صاحب این قلم نیز از این بابت آه حسرت میکشد و همدرد با مردمی که انتخابشان از سر باور و تعهد و دلسوزی بوده و اکنون سرخوردگی خود را پنهان میکنند تا چیزی از ابهت و اقتدار نظام اسلامی کم نشود، این ابتهاج را در خود احساس میکند که در حد تجربه اندک و دلسوزی و احساس تکلیف شرعی و ایران دوستی، نقدهایی را به ویژه پس از دیدارش با محمود احمدینژاد در آذر ۱۳۸۵ منتشر کرده است.
با این مقدمه انتقاد از کارکرد ادارهای در حوزه فرهنگ در گوشهای از این سرزمین پهناور چه فایدهای خواهد داشت، جز آنکه برخی مدیران دست برسینهنهاده لبخند بر لب را به تخریبهای پنهانی بیشتر سرگرم کند. اما به راستی میشود در این برگریزانِ وفا در برابر مردم و هنرمندان و ادیبانی که سرخورده سر به گریبان فروبردهاند، سکوت کرد؟ هنوز نمیدانم هزینههای جاری ادارهای فرهنگی با حدود سی کارمند، ماهانه چهقدر خرج برای دولت اسلامی و بیتالمال بالا میآورد. اما به روشنی میدانم که بهای هر استکان چای در همان اداره – که باید خستگی از تن مدیر و کارمند بگیرد و مایه و بهانه استقبال از ارباب رجوع باشد- بالای ده هزار تومان در میآید. این را به آسانی میتوان از خروجی فعالیتهای فرهنگی و میزان رضایت هنرمندان دریافت.
هنرمندان سرخورده و ناامید و حتی سرگردان به کجا پناه ببرند و فوران ذوق و هنر خویش را به سامان بروز و تجلی برسانند که آن کس که بال حمایت بر ایشان گسترده، همان است که به قول سعدی بزرگ، از چنگال گرگشان در میرباید و شبانگه کارد بر حلقشان میمالد؟ بخش غمبار ماجرا آن است که اگر نهادی مردمی و شهری بخواهد آستین بالا کند و کار فرهنگی کند، همینها که تشت کمکاریشان از بام بر زمین افتاده، با نامهپراکنی و تلفنافشانی مانع میشوند که ما متولی این کارها هستیم و شما چرا دخالت میکنید؟
آنها که از حلوفصل دعوای صنفی دو انجمن ادبی شهرستان ناتوان هستند، چگونه خود را سربازان جنگ نرم در برابر ناتوی فرهنگی میدانند که بالاترین و مهمترین دغدغه کسی است که اینان به ریا و با زرنگی خود را ذوب در ولایت ایشان میدانند؟ سخن این است که با چهار هزار میلیارد بودجه فرهنگی کشور میشد کارهایی بهتر و ماندگارتر کرد و نسل جوان امروز یا لااقل بخشی از این نسل را از سردرگمی نجات داد.
برای آنکه با غربت فرهنگ بیشتر آشنا شوید، فقط چند دقیقه مقابل یک دکه سیگار فروشی –روزنامهفروشی سابق- بایستید و ببینید چند جوان با شور و حرارت دنبال آخرین مطالب و مقالات و مجلات علمی و فرهنگی و حتی تفریحی هستند و چند نفر سیگار میخرند. همه اینها الزاماً بر گردن رئیسجمهوری یا شخص وزیر نیست و جامعه با دلایل و اسباب گوناگونی به این سمتوسو کشیده شده است که ما به جای نقد آنها یکدیگر را محکوم میکنیم.
اگر در این مجال از رئیسجمهوری کنونی نام برده میشود، پاسخش این نیست که ما در دوره اصلاحات کجا بودیم. حتی اگر این سخن نادرست رئیسجمهور را که در ۱۶ سال گذشته (یعنی در تمام دو دولت اصلاحات و سازندگی) هیچ کاری انجام نشده درست فرض کنیم، پس میشود گفت که ایشان با این ادعای مردافکن سطح انتظار همراهان که هیچ، سطح انتظار منتقدان خود را هم بالا برده است.
حال پس از هفت سال و در حالی که تنها چندماه به پایان کار مانده، کارنامه درخشانی پیش روی ماست که نیاز چندانی به داوری ندارد. دولتهای قبل هر خالِ پیشِ سُمی که داشتند، دنبال خال لب عاریتی و بزککرده نبودند. هرچند که از مشخصه اصلی ایرانیان یعنی افراط و تفریط هم دور نبودند. حتی اگر آمار مراسم ادبی و شبهای شعر همین شهرستان خودمان را برآورد کنیم و با دورههای قبل مقایسه کنیم خیلی چیزها دستگیرمان میشود که گفت: «فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید/ شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد.»
———————————————–
* استاد دانشگاه و مدیر عامل کانون نشر فرهنگ اسلامی کاشان
دیدگاه شما