کاشان نیوز – جابرتواضعی: این روضه، مقدمه و تخلص ندارد، یکسر گریز است به صحرای کربلا؛ اینکه امسال وقتی روضه تشنگی و عطش و بستن آب را میخوانید، به چه فکر میکنید؟ در اشک تمساحی که بهقصد ثواب برای اتفاقی که ۱۴۰۰ سال پیش افتاده میریزید، احیاناً قطرهای از جنس شرم هم هست از اینکه بر کربلای بیخ گوشتان چشم بستهاید به اسم تقیه؟ این در مکتب شما اسمش چیست؟
برای ما روضه آب میخوانید؟! میخواهم ببینم این صدای نمادین اما جگرسوز «این مظاهرات سلمیه…» چه کم دارد از دعوت دشمن به آزادگی توسط حسین (ع) وقتی از جنگ تبری میجست و «هل من ناصر ینصرنی»اش بهوقت جهاد؟ و چرا درس آزادگیاش در شما تأثیری نداشته؟ چرا کربلا یادتان نمیآید با دیدن هورالعظیمی که مثل گاومیشهایش رها و خسته و تفتیده و بیآب به انتظار مرگ لهله میزند؟ چرا یادتان نمیآید که خوزستان همان گاومیشی است که شیرش (بخوانید نفتاش) را تا قطره آخر دوشیدهاید و میدوشید و همچنان رهایش نمیکنید؟
چرا یاد العطش کودکان نمیافتید، وقتی آن دخترک سیستانی یا خوزستانی – چه فرق میکند واقعاً- همسنوسالانش را نشان میدهد و با بغض میگوید دلش به حال آنها میسوزد؟ العطش «آنها» چه فرقی دارد با العطش کودکان خیمه حسین (ع) بهوقت دم گرفتن نوحه «عمه بابایم کجا است»؟ کلام و بغض دخترک چه کم دارد از افشاگری زینب (س) در عمارت کوفه عبیدالله؟ بغضش سوزندهتر نیست آیا از گریه رقیه سهساله در خرابههای شام؟ و شما… شلیک شما چه فرقی دارد با تیر سهشعبه حرملهای که لطافت گلوی علیاصغر ششماهه را درید، وقتی پدر قنداقهاش را بلند کرده بود به درخواست آب؟
وقتی به طمع نرمی صندلیها و تشکهایتان سکوت کردهاید، چه فرقی دارید با عمر سعد که با پیشبینی امام، از گندم ری نخورد؟ سرخی خون کسانی که به این ماجرا اعتراض کردند، چهقدر کمتر از خون عباس و علیاکبر و قاسم بود در عاشورا؟ آنها که صدایشان را خاموش کردید، به حرمت ناموسشان آمده بودند. آمده بودند صدای آن زن را به شما برسانند و بگویند ما آب و زمینمان را میخواهیم. ندای «عموجان العطش» را شنیده بودند. هرکدام آنها چه کم داشتند از عباس (ع) جز یک مشک؟ هرکدامشان سقا و میر لشکر بودند برای خودشان. هرکدام راز رشیدی بودند که کارون آنها را به لبهای خشکیدهاش آورده بود برای دادخواهی. فرزندان همان پدران و مادرانی که هشت سال پایمردیشان ثبت تاریخ است تا ابدالآباد؛ که اگر نبودند، گرمی تشک و راحتی صندلی شما نبود؛ که اگر نبودند، نه تاکی بود و نه تاکنشان. آنها کنار درک فرزندانشان مثل کوه از کمر شکستند. آنها درس «انی اُحامی ابداً عن دینی» را خوب به فرزندانشان آموخته بودند. [۱] و مگر دین و راه و روشی مهمتر از ایستادن در برابر ظلم هم هست؟ [۲]
میگفتید «دفاع مقدس». راستش را بگویید؛ منظورتان از این تقدس چه بود؟ خودتان؟ جیبتان؟ منافعتان؟ نگویید ناموس که خودتان حدیث حضراتشان را نقل کردهاید درباره فرار ایمان با آمدن فقر. نگویید وطن که اگر این بود، زمزمه امیدواری ما «دوباره میسازمت وطن» نبود برای سرزمینی که این روزها «ویران» برایش اسم بامسماتری است تا «ایران»؛ که اگر غیرازاین بود، آواره و انگشتنمای غربت نمیشدیم با چشم گریان و بغض و زمزمه «نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم».
ما روزمان بی روضه شب نمیشود. خودمان مصیبتیم فقط گریهکن نداریم. کربلا وسعتی پیدا کرده بهاندازه سرزمین پارس. ما هر روزمان عاشورا است. حیف که چشمه اشکمان خشکیده، والا خودمان فقط با ذکر مصیبتش خوزستان را سیراب میکردیم. خطای حیوانی شلیک به ۱۷۶ سرنشین پرواز اوکراین، روسفیدی لشکر عمر سعد است از آتش زدن خیمهها در ظهر عاشورا. ماجرای ۱۷۵ غواص کربلای چهار، ۱۷۵۰ روضه علیاکبر است. کرونای ما روضهای است برای هقهقِ ۱۴ قرن که نه ۱۴۰ قرن تاریخ و لرزاندن شانههاش.
کربلا حُرّ بن یزید ریاحی داشت که یک مویش در تن شما نیست. کربلا زینبی داشت که حقیقت شرحه شرحهاش را به بهانه سرهای بر سر نیزه فاش کند و مهمتر از همه، دشمنانی که شروحالظفرشان دستمایه مقاتل و ناندانی شما و مداحان شما باشد. پژواک فریاد و ضجه ما لااقل بهاندازه آه آن زن یهودی که خلخال از پایش کشیدند، در تاریخ خواهد ماند.
میبینید؟ ما روضهها را فوت آبیم. پیش ما درس پس میدهید و زیره به کرمان میبرید. ما روضه سرخودیم. ما آیین و مرام حسین (ع) را مرور میکنیم که خلاصهاش پیروزی آه و آزادگی است بر گلوله و ظلم و خوردن نان به نرخ روز. حالا ادب را از بیادبان میآموزیم و درس حسین (ع) را از یزید میگیریم. روزی هزار بار برای خودمان ذکر مصیبت میخوانیم در مجالس تکنفره و آه میکشیم، آه… آهی که شاید تجمعش طلسم احضار دوباره مختار دیگری باشد.
▪ تیتر مطلب (من میگویم، شما بگریید) عنوان کتابی است از علیرضا قزوه که مجموعهای است از مرثیههای عاشورایی.
- والله ان قطعتموا یمینی/ انی اُحامی ابداً عن دینی. نوحهای که بهعنوان رجزخوانی ابوالفضل (ع) میخوانند.
- در چند جای این پاراگراف، به شعر «راز رشید» سید حسن حسینی اشاره شده است.
اگر جنوب و جغرافییای ان وقبیله ها و عشیره ها و ابادیهای پراکنده اش را دیده بودی ومی دانستی وقتی باران نبارد یعنی چه قیاس مع الفارق نمیکردی مرز روشنفکری چقدر وقیح است که اشک بر حسین را اشک تمساح بدانی اقای تواضعی ازنردبام بی معرفتی بیشتر از این با لا نروید
بی جهت روضه نخوانده گزیز نزنید، بر امام حسین کسی نگفته اشک تمساح میریزند. امام حسین مرامش انسانی بود، مگر نه اینکه میگویند «نه ظلم کن به کسی نی به زیر بار ظلم برو/ که این مرام حسین است و منطق دین است» نویسنده گفته اینها که نسبت به شرایط جامعه و مشکلات مردم همسایه شان بی تفاوت هستند، اینها که شکم شان سیر است و غم گرسته ندارند اشک ریختن شان هم بر حسین علیه السلام جز اشک تمساح نیست. تویی که گز نکرده پاره میکنی یکی از همین بی دردان مسند نشین هستی! اشک تمساح برمیگردد به اشک ریزنده نه امام حسین. تویی که جز درد خود دردی نداری از امام حسین فقط عاشورایش را می پسندی چون منافع زیادی برایت دارد. در طول سال امام حسین تجارت میکرد، با مردم معاشرت داشت، زندگی و زن و فرزند و خانه و باغ و ...داشت، سفر میرفت، از مظلومان و نیازمندان و دوستان و همسایگانش عیادت و دستگیری و همراهی میکرد. تو چه کردی در غم خوزستان؟ در غم مردم افغان در غم بیکاری همشری هایت در اندوه آمار جگرسوز طلاق، در اختلاسهایی که از بس تکرار شد برای همه عادی شده؟ از گران شدن دارو و ارزاق عمومی. از کاهش ارزش حقوقی که یک کارگر بینوا میگیرد؟ اگر بر اینها گریه نکردی گریه ات بر مظلومیت حسین در کربلا اشک تمساح هم نیست، اشک دورویی و نفاق است.