کاشان نیوز ــ*علی صدیقیان: چندی پیش یک مسابقه وبلاگی در سطح شهرستان آران و بیدگل برگزار شد. این مسابقه با طرح پرسش: «فرض کنید کاری پیدا میکنید و پولی دریافت میکنید که به پولش احتیاج ندارید، با اون پول چکار میکنید؟» ذهن و زبان و تخیل مخاطبان و همراهان خود را به چالش فرا میخواند.
فکر میکنم اولین و به احتمال بسیار قوی، آخرین باری که در جایی برنده شدم، چیزی حدود ۲۰ سال پیش بود.
زمانی که مادرم ــ به روال هر سال ــ نام مرا به مناسبت ۱۳ رجب به بیتالزهرای آن سالها میداد تا بخاطر هم نامیام با صاحب آن روز برنده شوم. داستان هر سالهای بود، خودش اصرار داشت و من معمولا بیخبر!!
یکسال، یکدست لیوان نامرغوب!! برنده شدم. فکر میکنم قیمتش مثلا ۳۰۰۰ تومان بود و مادرم مثلا ۴۰۰۰ تومان هزینهٔ ثبتنام داده بود…. همین!!
حالا با این همه بخت و اقبال و ید طولا در برندگی!!! جرات میکنم به طمع جایزه مطلب بنویسم؟
و چه خوشباورند خیلیها!!
چقدر طفره رفتم تا مثل انشاهای دوران ابتدایی، نوشتهام طولانیتر شود و فکر میکنم که فقط خودم اینرا میفهمم و دیگران نه!!
و اما برگردیم به آن سوال و این جواب:
شاید اگر چنین چرک کفدستی!! به دستانم میچسبید، آن را میدادم به دانشآموز افغانیم که وقتی بابت نمرهٔ بالایش شک میکنم و به او میگویم: «کلاس گرفتهای که نمرهات این شده؟» با نگاه عاقل اندر سفیهی به من بگوید که: «آقا ما یک لقمهٔ چرب (دقیقا همین لغت) نمیتوانیم بخوریم چه برسد به کلاس گرفتن!!» و من سرخ شوم و بحث را عوض کنم و با حماقت خودم تنها بمانم.
اصلا شاید آن پول را دادم به آن پیرزن شصت و چندسالهای که راه پلههای آپارتمان ما را تمیز میکند و فقر و فلاکت از سر و رویش میبارد که اگر خواست این پول را بدهد به پسر و عروسش تا اگر باز هم عروسش خواست وضع حمل کند، مجبور نشود در خانه و در شرایط غیربهداشتی وضع حمل کند و اینبار منتظر نباشد تا همسایهٔ خیّری بیاید آن مادر و طفل بیگناهش را از میان خون و چرک و عفونت به بیمارستان انتقال دهد.
شاید آن پول را دادم به آن پیرمردی که خیلی از روزها در حوالی خانهمان میبینمش که در میان زبالهها، دنبال چیزی میگردد تا بفروشد و لقمهنانی به خانه ببرد حتما. حداقل با آن پول، کفشی بخرد که همیشهٔ خدا، یکی از دمپاییهایش را با کِش به پایش نبندد و لِکلِککنان روزش را شب کند و شبش را روز، بیهیچ امیدی به فردا و آینده.
اصلا شاید آن پول را به آن خانوادهٔ سیستانی بدهم که چندماه پیش، فرزندشان را برای فروش گذاشته بودند و وقتی خبرنگار از مادر پرسیده بود که: پارهٔ تنت را؟؟!! مادر گفته بود که: چکار کنیم؟ تو چه میدانی ما چه میکشیم؟ شاید، خانوادهای خوب پیدا شد و این یکی مثل ما بدبخت نشد. یادم هست آن مادر گفته بود که تنها درآمد ما، همین یارانههاست که ۱۰۰ هزار تومان آن هم برای اجارهخانه میرود!!
طنز ابتدای کلامم به تلخی همیشگیم کشید. اینها آزارم میدهد، کاری هم از دستم بر نمیآید. جز آنکه در خیالات خودم چنین بنویسم که سبک شوم که سبک نمیشوم!
و در آخر پیشنهاد میکنم: از آنجا که حس میکنم و حدس میزنم، اینجایزه، جایزهای فرهنگی خواهد بود به یکی از همین نوع خانوادهها که در بالا نوشتم شاید ارزش مادی چندانی در کار نباشد، اما شاید فرهنگسازی خوبی شکل گیرد در این شهر غمزدهٔ پر از ضریح و گلدستهٔ ما!!
* دبیر دبیرستانهای کاشان
اجتماعی , اخبار , یادداشت
مگر دستی از غیب برآید
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=39784
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
با سلام حرف حساب جواب ندارد! با شهر غمزده بسیار بسیار موافقم!
آفرین
واقعا لذت بردم.و امیدوارم همه ی ما همچین دیدی داشته باشیم