کاشان نیوز-امیر عباس مهندس: بر اساس آنچه به اثبات رسیده در اداراک محسوسات و دریافتهای ذهنی، نحوهی بیان شکل میگیرد. بیانی که متریال، فرم، شکل و قالب را به دنبال خود دارند، از همه مهمتر چه ارائه کردن و چگونگی بازخورد از آنچه ارائه شده میباشد. به عبارت دیگر هر اثر یا کار ارائه شده وابسته به احساس و دریافت و تحلیل و آنالیز توسط خالق اثر است که ما با آن مواجه شده و در سیستم ادراکی خویش با آنالیز و بازخوانی تحلیل کرده و با اثر و اندیشه هنرمند به تعامل میرسیم. چرا که انسان همواره در پی مدلسازی و بازنمایی همان دریافتها و یا آرزوهای مورد نظر خویش میباشد.
نقشهای غارها، مجسمهها و سنگتراشهها از پیکره گرفته تا کتیبههای منقوش و مکتوب مبین همین امر است که نظام نشانهها در مواردی وابسته به شمایلوارگی و باز پردازی نقشها میباشد. حتا ریشه و سرآغاز نظام نوشتاری در نقشنگاریها پیگرفته شده است. شاید بتوان چنین استناد کرد کنجکاوی و استمرار در جستجو است که اندیشه و حس آدمی در نقش و نگاره خوانش میشود. عنصر تعامل بر اساس تحلیل نشانهها منتج از شناخت و آگاهی نسبت به وجوه متمایز کننده با نشانههای دیگر شکل گرفته و معرفی ساختار را در پی دارد. در چنین راستایی است که مفهوم ساختار پس از گذر از وجوه تمایز یا جانشینیها و ترکیب که میتوان به همنشینی یا کنار هم قرار گرفتنها خواند، به پدیده زیباشناسی میرسد. از منظر دیگر اشراف به ساختار زیباشناسی مستلزم تحلیل paradigmatic (جانشینی) و syntagmatic (ترکیب) در یک اثر با منظور داشت و تحلیل نشانهها میباشد. بهعنوان مثال اگر پیکاسو با کنار هم قرار دادن زین و دستهی دوچرخه سر گاو را در جور دیگر دیدن به ما نشان داده است شهرام کریمی با پیوند زدن تنهی گاو و هر حیوانی به پرترهای بیننده را به چالشی فرا میخواند. با لحاظ آنکه هر پرتره روایت ویژه خودش را دارد. هر چهره مدخلی برای ارتباط، ورود و بازخوانی اطلاعات درونی هر چند به صورتی انتزاعی است. اگر هر نقاشی و یا چهره پردازی تحلیلی و جستجویی در جهت هستیشناختی فرض شود، مکمل قرار دادن شکلی در کنار پرتره نشانی دقیقتری از اندیشه و مقصودی است که نقاش به عنوان استعاره، نماد، کد یا راهنما در اختیار مخاطب میگذارد. فریدا کالو (۱۹۵۴_ ۱۹۰۷) از نزدیک به یکصد و پنجاه تابلویی که خلقکرده پنجاه و پنج نقاشی سلف پرتره است، یکی از آنها قراردادن سر یا پرتره بر بدن گوزنی زخمی است که میان درختانی در جنگلی قرار گرفته یا گرفتار شده است که تجسمی از خویشتن نقاش میباشد. میتوان تکرار تنه درختان را به مثابهی میلههای زندانی فرض کرد و دورتر فضایی روشن که نمادی از اقیانوس یا دریاست مبین آزادی و رهایی خواند. در این تابلو معصومیت چهره در تقابل با زخمهای نشان داده شده، و فضای ترسیم شده مبین مجموعهی تضادهایی است که نقاش به جهت بیان منظور و یا نشان دادن شرایط و زندگی خویش کنار هم چیده است. گذشته از تعبیر فلسفی، پارادوکس نجابت، زیبایی، رنج و درد حاصل از زخمها در تقابل با خشونت و سختی محیط نقش بارز و اثر گذار تابلو میباشد. سینتیا فریلند در کتاب پرترهها و اشخاص آورده: پرترهها مصنوعات بصریاند که به این قصد خلق شدهاند تا توجه ما را به شخص تجسم شده در مقام سوژهای جلب کنند که قصدیت خودش را دارد. بنابر این شی مصنوع دو نوع هدف و عزم را (که هر دو عمدیاند) آشکار میکند. هدف خالق و هدف سوژه. ما میتوانیم در ادراکی چند جانبه از معناداری اعمال و آگاهی مردمان از هر دوی اینها آگاه شویم.
وجوه تاملی که نقاش در هر اثر ملزم به نشان دادن آن شده است ریشه در بازخوردهای طبیعی و تنهایی وی دارد. شهرام کریمی در گفتگویی بیان داشته: من روی خوداندیشگی، خودنگری، خود پیداکردن و خود بودن دست میگذارم. در جهت تابلو پرتره یا خویش نگاری، کریمی چند مساله را مطرح یا چند موضوع را به جهت توضیح بیشتر نشان میدهد. کوچک و فشرده کردن شکل تنه گاو و بزرگتر از حد معمول نشان دادن پرتره میتواند تحلیل کدام نشانه باشد؟ ضمن آنکه وحدت و انسجام یا کنار هم قرارگرفتن نشانه مستلزم قاعدهای است، در اینجا نقاش به کدام نظام اندیشه ما را ارجاع میدهد؟ گلهایی که در بستر تابلو نمود یافتهاند حکایت گل و بلبلی و مقبولیت شرایط است؟ پاسخ این پرسشها و سوالهای دیگر سهل و ممتنع است. آیا کریمی خودش را بهعنوان نمادی از جمعیت جهان امروز معرفی میکند یا همچون فرقه ملامتیه، اشاره و نظرش دیگرانی هستند که بر وجود و رفتار غریزی خود واقف نمیباشند.
نقدی بر رفتار قاطبهای که بر اصالت خویش واقف نیستند؟ یا گم و فراموش کردن هویت که میشود به خودباختگی، معلقماندگی میان هوا و زمین برشمرد؟ یا فراموشی خویشتن خویش که اصل وجودی آدمی است با اکنون در گذر مصادره به مطلوب کرده و چنین رسیده است؟ ضمن آنکه میتوان به نظریهی وحدت اشیا و شکلها نیز رسید. با این پیشفرض که هر نشانه در پیوند با نشانههای دیگر ارزش گرفته و شخصیت میپذیرد ساختار نشانهها برای مخاطب، پدیدار شناسی یک اثر هنری را در پی دارد. همچنانکه در بعضی از آثار هنری پاسخ به هر پرسشی که در ذهن مطرح میشود ما را به سوال دیگری میرساند و این سیر پرسش لابیرنتی میشود که به کشف، یادآوری و تکرار داشتهها و دنیاهای ذهنی دیگر میرسد. هرچند بیان شده یک اثر هنری تنها یک اثر است و توقعی بیشتر از یک کار از آن نمیرود، در بیانی دیگر نیز عنوان شده با یک اثر هنری میبایست به مثابهی یک نگرش و ایدئولوژی برخورد کرد و کشف معنای یک چیز یا اثر هنری را کاوش بر وجوه مرتبط و ضمنی آن اثر دانست، که پیامد آن وقوف بر سویههای دیگر از منظر فرهنگی و تاریخی تا بازخوانی نظریههای هنری میباشد.
شهرام کریمی هنرمند و نقاش شناخته شده، اهل شیراز است که اکنون ساکن آلمان میباشد. آثار نقاشی کریمی در گالری مریم کاشان مبین تلاش وی در جهت گسترش حیطه معنایی و موضوعی است. تابلوهای نقاشی وی در بردارندهی مضامین متعدد میباشد شاید نقاش با انتخاب و کنار همچینی تابلوهایش سعی داشته تا جلب کننده نظر هر مخاطبی باشد. آثاری که نقش روایت در آنها برجسته و پررنگتر است در کنار پرتره و طبیعت بیجان، خود مبین انتخابی از سر تامل میباشد. در یکی از تابلوها مخاطب با زندگی یک نسل مواجه است. مادر و فرزندی کنار هم با لحاظ نقش جدی که میتوان حضور او را پررنگتر از افراد نشسته در پلان اول دانست. چهرههایی که بیانگر سیر تاریخی غم و رنجاند. مات و مبهوت از اتفاقی که شاید خودشان به آن رضایت ندارند.
از دیگر نکات بارز نمایشگاه شهرام کریمی نقش گلهایی است که در اکثر تابلوها وجود دارد. حتا گاهی حس میشود این گلها خودشان را به تابلو تحمیل کرده و امکانی برای حذف و ندیده گرفتنشان نیست. این نقشها یا از زمینه اصلی بومهاست که بر آنها حک شده یا با تاشهای رنگ بر بستر تابلو بر روی پیراهن شخصیتها و جای جای دیگر نشسته یا با خراش حکایت از دیرینگی و نقش موثر در زندگی دارند، میشود مبین نشانههایی دانست که برای فهم و حل آن نیاز به تامل در نشانههای مرتبط است. که هنر اگر تفسیر به یک حلقه محدود شود این حیطه دورانی ناخودآگاه مرتبط و ارجاع پذیر به تمام نشانهها دیگر است.
شهرام کریمی هنرمندی است که علاوه بر نقاشی به سینما و فیلمسازی نیز میپردازد و قاعدتن هیچگاه خودش را درگیر تفسیر و تحلیل نکرده و بیشتر سمت و سو به سوی ذات هنر که خلق تصویر در هر شرایط و با هر امکاناتی هست میپردازد.
دیدگاه شما