نوروزجشن ها
پیشینه ی نازش آفرین ایران حکایت از سرزمینی فرهیده وفرهیخته دارد. در تاریخ پر جزر ومد ایران،نوروز همواره بسان رودی جاری، طبیعت تپنده اش را طراوت بخشیده است و این نیابوم را به فراپویی و والا منشی وا داشته است. نوروز با جان مردم پیوندی عمیق دارد. گویی که ایرانی حس می کند ریشه اش در این لُعبت بانوست. احساس ریشه داشتن احساس خوشایندی است که بیش از هر چیز در این شادروز متجلی می شود. سر چشمه ی این جویبار جاری اگر چه در درازنای تاریخ فراز می رود، اما در هزاره های دور نیاکان ما همان شادی را در کام جان خویش مزمزه می کردند که اینک ما آن را در این فراگشت می چشیم.
نوروز جشن شادی
ایرانیان فرزندان شادی بودند. فراوان ترین کالا در همبودگاه ایرانیان شادی بود. حتی تولد زردشت، پیغمبر یکتاپرست ایرانی همراه باخنده وشادی بود. گفته شده این نخستین معجزه این پیغمبراست وهمو بود که خود را پیامبرشادی خواند و این شد که جشن شریک همیشگی زندگی ایرانیان آریایی گردید. ایرانی شادی را از جلوههای اهورایی و همساز با زندگی حساب می کرد. با این نگرش، پیوسته بر آن بودند تا در هر مناسبتی اندوه را ازخود دور سازند. چرا که غم و اندوه از اهریمن شناخته می شد.
کورش هخامنشی، پادشاه مقتدر و بزرگ جهانی می گفت: هدف نخستین من، دادن شادی ونشاط به جهانیان است .در كتيبههاي هخامنشي شادی و جشن وديعهاي الهي و اهورايی خوانده شده است. سوگ و گريه و زاري ،بيماری، زشتيی،بدی و همه ی آفات و بلايا در عرصه تاريكي و ظلمت و نماد اهريمن شمرده مي شد. هخانشيان با منش بزرگوارانه ی خودكوشيدند تا هر چه بيشتر و بهتر زندگي مردم به شادي و رفاه بگذرد. به همين لحاظ علاوه بر جشن هاي سالانه در هر ماه حداقل يك روز را به جشن و پايكوبي و شادي و تفريح ميپرداختند. ايرانيان باستان در اين جشن ها فرشتگان نيكي را تقديس و اهورامزدا را ستايش ميكردند و از خداي بزرگ كه به شهر شادي ارزاني فرموده، سپاسگزاري می نمودند . پيوند ايرانيان با ايزدان خود نه پرپايه جهل و ترس بلكه بر اساس مِهر و دوستي بود و شادمانه بودن تكليفی دلپذير و دينی بود.
از بسياري جشنها در ايران باستان چنين پيداست كه ايرانيان براي شاديهاي زندگي ارزش فراوان قائل بودند و گرايش به راستي و درست كرداري و مهرباني خود دليل بارزي بر طبع لطيف و شادي آفرين نياكان ما ميباشد. پیوند هرچه بیشترمردم به یکدیگر، زدودن دل ازکینه ها و زنگارها وگسترش آشتی ودوستی از دیگر اهداف این جشن ها بود.
نوروز جشن روشنایی
فروغ خورشید، ماه، آتش، چراغ و نیز روشنایی درونی دل و جان، همه نشان هایی از فروغ اهورامزدا بودند. سلطنت نور، برکت بخش زندگی ایرانی بود. نور مظهر نابودی وتاریکی وسیاهی بود و همین است که حضور خورشید در تمامی رسوم وآیین ها و ادیان وباورها و داستان ها واساطیرو ماه های سال به چشم می خورد. حتی در میان خدایان اقوام خورشید از همه برتر بوده. بر اساس گاه شماری های نجومی هرگاه خورشید به برج حمل (بره) می رسید،آغاز بهار بود. در واقع تجدید سلطنت او بود. بنابراین نوروز جشن فرمانروایی خورشید شمرده می شد. خورشید یار دیگری هم داشت و آن مِهر یا میترا بود. مِهر نامی بود که برای مفهوم محبت ودوستی برگزیده بودند تا بگویند اساس هستی بر مهر است. کیشِ مِهر ایرانی تا به دان پایه بود که عناصر طبیعت یعنی آب و آتش و خاک و هوا را مقدس می دانست و مورد احترام قرار می داد. این عناصر هرگز به منظور یاری و استمداد جُستن ستايش نميشد. در این میان نماد روشني،پاكي،طراوت،سازندگي و تندرستي در «آتش» بود. حتی یکی از راه های آزمایش داوری به منظور اثبات راستی و حقیقت هم بود. چنان که سیاوش برای اثبات بی گناهی خود از میان آن عبور کرد.حتی خداوند بر پیامبر برخی دیگر ادیان هم به صورت نور و آتش جلوه کرد.
به اعتقاد ايرانيان هرگاه آتش افروخته شود،بيماري،فقر، بدبختي،ناكامي و بدي محو و ناپديد ميشد. آتش نه فقط پاک کننده و میکرب کش بود که مفهومی کنایه ای را در بر داشت. آتش نماد راه يافتن روشنی معرفت در روح و روان هم بود. به همين جهت جشنِ سُوریِ پايانِ سال طليعه ی سال نو شد تا خوشی و خرمی و شادكامی را به ارمغان آورد. تا كوشش و سازندگي بيشتر شود و روح و روان ارتقا یابد. ایرانی با پریدن از روی آتش و دادن تمام زردی ها و خمودی ها به آن به استقبال بهار می رفت. به گفته دکتر کزازی:” ایرانیان فرزندان روز بودند و همواره از تاریکی و ظلمت گریزان بوده اند و روشنایی را گرامی می داشتند.” در یلدا به خاطر آن که دقیقه ای روز و نور و روشنایی پیشی می گیرد، شب را به جشن می گذرانند و در نوروز هم روز چیرگی و فزونی می گیرد و شب فرو می کاهد.
نوروز جشن رویش
از طرفی روزگار سرما فرو می شکند و شکوفه با نسیمِ پُر عصمتِ بهار، رقص شادی می کند. شاخه های شسته، باران خورده و پاک نوید دنیای دیگری می دهند و بلبلان برشاخساران نغمه و ترنم شادى می خوانند. شبنم، شادمانه چهره گلها را می شوید. بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت میپیچد. زبان چلچلهها و گلها طراوت می شود. از بطن خاک هستی می جوشد و زندگی می شود. گویی که روزگار اهریمنی بیرون می رود و فرشته نور و شادی در می آید. در این میان توجه ذوق لطیف ایرانی در پای سفره ای است که همه اجزایش راز آلودند و به چیزهایی توجه می شود که اهل خانه را به جهانی از شادی وسرسبزی ببرد. در این ارتباط هفت «سین» در پیوند با شادی و روشنایی گسترده می شد. سفرهای که در آن «سیب» نماد زایش است و «سنجد» یادآور برگ وشکوفه ونماد عشق است و«سیر» داروی تندرستی و«سپند» (اسپند) نماد تقدس است. نوروز، هفت «سین» را از بازار بهار میآورد و با سلیقه میچیند تا عشق را از پس گونههای سرخ «سیب» هدیه کند، تا شمهای از بهشت را از لابهلای گلبرگهای «سنبل» به ارمغان آورد. و برکت را در طعم پر از شیرینی «گندم» و «سمنو» بچشد. و«ماهی قرمز» هم هست تا تکرار تازه زندگی را میان تنگ کوچکی از آب گوشزد کند و«آیینه» تا روشنایی را بیان کند و «سبزه» هست تا با گیسوان شانه خورده اش طراوت را بتوان دسته کرد و همین است که مردم به دل طبیعت می روند و با سمفونی رویش همنوا می شوند و با پیوند خود با سبزه های طبیعت ، امید و شکوفایی و سازندگی را با خود گره می زنند.
نوروز جشن مدنیت
نوروز فقط جشن طبیعت و جشن شادی و پیروزی نور بر ظلمت نیست. جشنِ گسترش بنیادها و عناصر مدنیت هم بود. مگر می شود نوروز بزرگ باشد وتجلی عناصر فرهنگ مدنی در آن نباشد.
در واقع نوروز جشن دوران طلایی ایران اسطوره ای است که در آن «جمشید » بیشتر بنیادهای جامعه و فرهنگ شهر نشینی را بنا نهاد و قهرمان و پدید آورنده ی این فرهنگ مدنی شد. « جم » ایران را آباد و شاد کرد. آفریدگان را ایمنی بخشید و داد گسترانید. (اقتصاد، امنیت، و داد سه رکن جامعه ی مدنی)
به یمن این همه دستور داد شکر بسازند و سپس مرسوم شد که مردم در نوروز به هم شکر (شیرینی) هدیه بدهند.
مر آن روز را روز نو خوانده اند به جمشید بر گوهر افشانده اند
فرزانه ی توس یعنی فردوسی در این زمینه معتقد است : جمشید یک سلسله اصلاحات اجتماعی به وجود آورد و چون مردم با اصلاحات او موافق بودند ، همزمانی این تغییرات با برابر شدن شب و روز و اعتدال طبیعت را، روز نو نام نهادند و آن را برای فراموش نشدن جشن گرفتند.
سر سال نو هرمز فروردین بر آسوده از رنج تن، دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار به ما ماند از آن خسروان یادگار
نوروز جشن صلح و زندگی
چگونه ممکن است نوروز باشد و صلح و آرامش در آن مطرح نباشد. این جاست که پای اسطوره های صلح و زندگی ، سیاوش و کیخسرو هم به نوروز باز می شود.
سیاوش قهرمان صلح، دوستی، پاکدامنی، دلاوری ایرانیان و نماد اعتدال است. او به دست دشمنان ایران ناجوانمردانه کشته می شود. از خون او گیاهی رویید که همیشه زنده است و پسرش کیخسرو پادشاه آرمانی ایران نظم و داد را برقرار می کند و به آشفتگی ها پایان می دهد و همو از جاودانه هاست. بازگشت او قرار است زندگی آور باشد.
مراسم آب پاشان، آوردن آب از چشمه سارها و آسیاب ها برای سفره ی نوروزی و سبز کردن غلات همه به نوعی با این اسطوره های زندگی پیوند می خورند. وقتی ما از بطن دانه ی کوچکی، گیاهی می رویانیم به آفرینش کمک می کنیم و یا در واقع چیزی می آفرینیم.
باورهای دیگری هم از وجود دو مهربان ایرانی یعنی کورش و زرتشت در به وجود آمدن نوروز یاد شده. سنگ نبشته های تخت جمشید هم نشان می دهد که هخامنشی ها نوروز را با شکوه و بزرگی جشن می گرفته اند. داریوش به مناسبت نوروز بود که سکه طلا ضرب کرد. نقش شیر و گاو در آپادانا نمادی از نوروز بود. نقوش گل و درختان سرو که هرجا پراکنده اند، نمایش رویش بهاری است و به قول زنده یاد” مهرداد بهار” باغی مقدس با درختان سنگی .و به قول “دکتر ندوشن” درخت سرو درخت ایران است.آزاده وهمیشه سبز که نشانه سرسبزی جاودانی این آب وخاک شناخته شده.” گل نیلوفر آبی نماد صلح ومهربانی وهمزیستی است و در همین جا دعایی است تجسم یافته به زبان سنگ. سرودی در نیایش به خدای بزرگ که زمین و آسمان و مردم و شادی را آفریده تا به این سرزمین اهورایی برکت و افزونی بخشد و آن را در صلح و آرامش بیابد و از پلیدی و آشوب که زاده دروغ اند،نگه دارد.
نوروز جشن برکت و آفرینش
نوروز یکی از با معنی ترین و هماهنگ ترین جشن انسان ها با طبیعت برای جا یگزینی سال کهنه با نو می باشد. گفته اند نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد. به نظر می رسد که حتی خداوند هم آفرینش را با بهارآغاز کرده باشد.
ایرانیان نخستین روز از فروردین را به عنوان پیشانی سال نو و آنچه در پس اوست بعنوان نقطه ی اعتدال و امید جشن می گرفته اند. « خرداد» نماد تندرستی وشاد زیستی و « امرداد » نماد نامیرایی و جاودانگی است. آب و گیاه دو پر برکت اند که نماد باروری و فراوانی این دو امشاسپندند. پس تبریک در سال نو تندرستی و جاودانگی و برای سرزمین برکت و باروری طلب می کند. این پیام پنهانی نوروز، هنوز بازتابش در آیین های مردمی برپاست. هنوز بسیاری از ایرانیان می خواهند نخستین کسی که به خانه و کاشانه اشان گام می گذارد به نام تندرستی و خوشبختی بیابد. در نوروز گویی جهان به آن پاکی نخستین خود باز می گردد. همان گونه نیز پیام آفرینش در سبز کردن دانه های غلات جلوه می کند. انسان با سبز کردن هر دانه در کار آفرینش سهم کوچکی ایفا می کند و همان گونه نیز در نو کردن خود و خانه و اطرافیانش شرکت دارد. بدین سان آیین های نوروزی آینه ی تمام نمای بازگشت به زندگی اند و همان گونه که خداوند در تجدید حیات طبیعت به آفریدگان و بندگان خود برکت می بخشد، مردمان نیز در رسم عیدی دادن و مرحمت و لطف به دیگران در این دگرگشت شرکت می کنند.
نوروز جشن بازگشت به زندگی
«فروردگان» جشن اجداد و نياكان هم بود. نام ماه فروردین از نام «فروشی» گرفته شده است. فروشی ها ارواح پاک نیاکان اند که پیش از سال نو، به دیدن وطن، خانه، فرزندان و نوادگان خود می آیند. به این مناسبت، خوانی برای درگذشتگان می گستراندند تا مهمانان مینوی نزولِ اجلالِ بهتری به گیتی داشته باشند. بازگشت آنان را نیز می توان نوعی برگشت به سوی زندگان یا زندگی تعبیر کرد. به همین جهت خانه ها را می رفته اند و جامه نو در بر می کرده اند وشمع روشن می نموده اند تا راه ارواح روشن شود.در این میان آیین بازگشت ایزد شهید شونده یعنی سیاوش هم در حاجی فیروز تجلی دارد. چهره سیاه او نماد بازگشت او از جهان مردگان است ولباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش وحیات مجدد اوست. وشادی او شادی زایش دوباره آنها است که شکوفایی وبرکت با خود می آورند.
نوروز جشن جهان
نوروز جشن شادمانی زمین و آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها است. جشن تجدید خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت است. قرن های طولانی است که مانده است. ” به گفته فرزانه ی خراسان، دکتر شریعتی : “نوروز پيري است که غبار قرنهاي بسيار به چهرهاش نشسته است، در طول تاريخ کهن خويش روزگاري در کنار مغان، اورادِ مِهر پرستان را خطاب به خويش ميشنيده است. پس از آن در کنار آتشکدههاي زرتشتي، سرود مقدس موبدان و زمزمۀ اوستا و سروشِ اهورامزدا را به گوشش ميخواندهاند.” گویی که بر همه جشن های جهان فخر می فروشد. نوروزجشن جهان است. آئین های نوروزی از هزارها سال پیش رواج داشته و همچون درختی کهن سال صدها شاخه از آداب و سنن گوناگون بهاری را در منطقه بزرگی از آسیا تغذیه کرده”همه از آن سخن گفته اند و همه وقت عزیز بوده است. آن چنان که زمانی نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز.” و همچنان نوای نزول بهار و نوروز با صدای شلیک توپ و نقاره زنی در زنبورکخانه ها به گوش رسید. حتی حوادث ویران کننده هم نتوانست آن را از پا در آورد. تازیانه ی زمستان کج اندیشی ها هم نتوانست عناصر اصلی این جشن باستانی را دگرگون و یا از بین ببرد. اگر چه آرمان اندیشان پايكوبي و دست افشاني وآتش افروزی و مير نوروزي را کم رنگ کردند، اما نوروز همچنان ماند. نوروزگویی که اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودنِ قُقنوس وارِ ایران بوده است. ” نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نبوده. نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. اين پير روزگار آلود که در همۀ قرنها و با همۀ نسلها و همه اجداد ما، از اکنون تا روزگار افسانهاي جمشيد باستاني زيسته است و با همهمان بوده است، رسالت بزرگ خویش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و عظیم تر از همه پیوند دادن نسل های متوالی این قوم که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و نیز پیمان یگانگی بستن میان همه دل های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانه دوران ها در میانه شان حایل می گشته .
و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند، شرکت می کنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم . در این میعاد گاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا می بندیم. امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم .”
در اين نوروز که بهار پشت پنجره شمشادها را نوازش می کند وآتش برافروخته شب چهارشنبهسوري می کوشد جشن بازگشت سرخي به دلهاي زرد را برگزار کند و دخترکان دم بخت، فال گوش سر پيچ کوچهها ايستادهاند تا خبري از سوار اسب سپيدشان برسد، ما نیز با کوک کردن سازهای خود، در این ارکستر سمفونیک هستی همنوا ، به رقص و آواز در آن شرکت کنیم.
آمد بهار جانها
ای شاخ تر
برقص آ
* سید محمد علوی نوش آبادی
دیدگاه شما