کاشان نیوز-امیرعباس مهندس: گاهی مقتضای زمان و شرایط میطلبد شعر صراحت داشته باشد. اگر بالهای صراحت سادگی، سلاست روانی و زبانی کلام دانسته شود بیشک این امر ضمن آنکه انتقال مفهوم در سریعترین زمان را در پی خواهد داشت ارتباط احساسی مورد نظر نیز به نحو احسن برقرار میشود. علاوه بر آنکه بیانگر اعتماد به نفس، شخصیت و جهان بینی گوینده هر سخن و کلام خواهد بود.
صراحت تکلیف مخاطب را با شاعر و خوانتده را با شعر مشخص میکند. که مشخصن این دو مقوله با هم مجزاست. اگرچه در ظاهر با هم یکی پنداشته شوند، اما به واسطه کارکردهای منتج از وسعت و دامنهی شعر و یا این سخن که هر اثر هنری پس از نوشتن و ارائه یا خلق دنیای خودش را جدا از خالقش آغاز کرده و تا توان و قدرتش به بالندگی و پایندگی ادامه میدهد، آنچه ذهن را به خود فرا میخواند نقش الهام در شعر است، اگر سخن پل والری را مصادره به مطلوب کنیم که مصرع اول و ابتدایی هر شعر هدیهی خدایان است، الهام حجت میشود و این اجازه را به ما میدهد هدیهی خدایان را مجاز دانسته و مطمئن باشیم این مصرع ممکن است در پایان و یا میانهی شعر خودش را نشان بدهد.
با چنین رویکردی صراحت علاوه بر شرایط و زمان بیشتر منتج از شخصیت شاعر خواهد بود. به صورت معمول با لحاظ آنکه کارکرد ایهام و ابهام در شعر همواره نقش موثر و قابل تاملی داشته و دارد با این امر شجاعت یکی از لازمههای صراحت شناخته شده است. شجاعتی که از بستر اعتماد به نفس، شناخت و قدرت خویشتن حاصل میآید. پربیراه نخواهد بود ادعا شود صراحت گاه شکستن سنت و عادتها را در پی خواهد داشت. اگرچه یورش به عادتها را با توسل به نظر نیچه میشود در مقام و جایگاه جنون مقبول پنداشت. جنونی که به تعبیر وی طلسم سنتهای ستوده و خرافات را میشکند.
مجموعهی شعر محبت اولیائی با عنوان «کاش سیبی بودم در دستهای تو» را میتوان بسان سنگی پنداشت که بر بستر مردابی افکنده شده تا شاید خوابهایی که میتوان به همان عادتهایی که به مرز تقدس رسیدهاند را به بیداری نوید داد. هوشمندی، شاعر را در این کتاب به سوی عشق سوق داده، عشقی که در جامعهی سنتی همواره قبیح بوده و پنهان نگه داشته شده است. اولیائی وقتی چنان عریان و ساده از عشق میگوید نتیجه حاصل میآید که وی مقابل خیل از سنتها قرار گرفته:
…کاش/ گفتن دوستت دارم را/ اینهمه سخت نمیکردیم. ص۴۲
به دیدارم بیا/ فردا برای از تو گفتنو/ از من شنیدن/ خیلی بیشتر از دیر/ دیر است ص۴۱
هر لحظه مبتلاتر شدم/ به گمانم دیگر هیچ چیز مرا/ به وجد نخواهد آورد/ جز لمس واقعی دستانت…ص۱۴
در شعر فوق میتوان برای رعایت اقتصاد کلمه و ایجاز در سخن کلمه واقعی را حذف کرده و ندیده انگاشت اما هوشمندی شاعر خوانتده را به فضای دیگری میبرد، و این امکان را به ذهن متبادر میکند که گوینده بدون آنکه به مانند بعضی از قطعههای کتاب اشاره مستقیمی به دنیای خیال داشنه باشد مدتهاست با خیال روزگار میگذراند و حتا در جایی میگوید:
من با رویاهایم/ زندگی میکنم ص۶
اگر قرار به خوانش مجموعهی کاش سیبی بودم در دستهای تو بودم باشد علاوه بر عشق، زندگی است که در سطرهای کتاب نقش بارزی دارد. اما غیر از موارد مزبور میتوان این کتاب را جغرافیای عاشقی دانست. آن هم گویندهای که تمام نقاط ایران را بهانه کرده به دنبال عشقی گمشده، هرچند گاه میشود عشق را مجازی دانست برای جغرافیای علاقه شاعر:
…خیس با تو بودن/ در ریگهای حیران مرنجاب قدم میزنم/ و به سراب موهوم داشتنت آب میشوم/ هراسانم/ در ازدحام مه گرفتهی جنگل ابر/ و سخت کوشی بی محابای رسیدن/ به افلاک چشمانت…ص۱۲
با مدنظر داشتن اینکه هر اسم میتواند کارکردی فراتر از امر واقعی خود پیدا کند و در سیر سخن موضوع مدنظر همواره با حرکت پاندولی جایگاهش از حقیقت به مجاز و برعکس عوض شده و نقش استعاره پذیرد. در برشی از یکی شعرهای اولیائی کوچهی باد نام کوچهای در کاشان و پیادهروهای دربند نیز مکانی مشخص است که در خوانشی میتوان یکی را استعارهای از گذر و ناپایداری اتفاقها پنداشت و دیگری را پایبندی بر همان اتفاق یا خاطره و یادهایی که رهایی از آنها امکانپذیر نیست. در نگاهی دیگر پارادوکس باد و دربند نیز تامل برانگیز است.
قدم زدن در کوچه باد/پیادهروهای دربند/ …ص۱۱
محبت اولیائی در این مجموعه اگرچه گاه معترض، اما گلایه و اعتراض خود را رندانه و ظریف در لفافهای از عشق پیچیده و شیرین بیان کرده است:
…مقابل طوفان میایستم و میگویم/ چه سود از اینهمه دویدنو/ ویرانی/ تحمل کن/ مرگ همین حوالی در انتظار است/ ما برای فردا نقشهها داریم/ قرار نبوده/ هرچه بود/ به نبودن برسد/ و تصمیم آباد نشده/ خرابی باشد…ص۶
…سفر برگها به وقت مرگ!/ تماشا و تعریف ندارد/ همه چیز که در صلاح گفتن نیست…ص۱۶
چگونه میتوان رها شد/ از هجوم مخوف شب و پنجره/ چگونه میشود خاطر خانه را/ به روشنی گره زد؟/ برای نجات حسن یوسف/ چهار واژه پنجره بردو/ چند شعر صبر/ چگونه میتوان/ دست بهار را گرفت/ آورد آورد به میانهی زمستانو/ رقص کنان کوس اناالحق زد ص۶۱
کتاب شعر کاش سیبی بودم در دستهای تو از محبت اولیائی مجموعهای لطیفی است که سادگی بیان را میتوان از ویژگیهای بارز آن دانست این کتاب توسط نشر اما چاپ و منتشر شده که در روزهای پایانی سال ۱۴۰۲ در جلسه کتابخوانی فرهنگسرای مهر رونمایی شد.
دیدگاه شما