کاشان نیوز– محبوبه قدیریان: کتاب «حالات و مقامات م. امید» کتابی است درباره خاطرات دکتر شفیعی کدکنی از مهدی اخوان ثالث و همچنین مقالاتی در توصیف و تحلیل فنی و صوری و معنایی شعر او.
کتاب برای کسانی که علاقمند به شعر هستند از این جهت که اطلاعات خوبی درباره حال و هوا و فضای زندگی درونی و بیرونی یک شاعر بزرگ به شما میدهد و همچنین بیان آنچه که در شعر مهم است و آن را تبدیل به شاهکار و به عبارت دیگر «آن چنان» شعرها میکند، خواندنی و مفید است. که در ادامه به برخی از نکات قابل توجه کتاب اشاره میکنم.
از نظر دکتر شفیعی کدکنی، م. امید بزرگترین شاعر این چند قرن اخیر است که ایران به خود دیده است در این کتاب وی میگوید که نیما یوشیج به خاطر نوآوری و راه تازهای که در شعر فارسی گشود، یک شاعر بزرگ است. اما اخوان ثالث از این جهت که راه او را ادامه داد و آن را به آفاق گسترده و چشم اندازهای برجسته رسانید، در میان پیروان نیما بزرگترین مقام را داراست.
داشتن زبان غنی و پرطنین، بیان روایی و گزارشگرانه و داشتن جنبههای اجتماعی عصر خود از ویژگیهای برجسته اشعار اوست. اخوان ثالث که دارای ذوقی سرشار و قریحه ای ذاتی بود، مطالعات بسیار گسترده ای در فرهنگ و ادب فارسی داشت و از این روست که در شعرهایش عناصر سنتی ایرانی همچون اساطیر ایرانی یا ضرب المثلهای ایرانی به وفور یافت میشود. گستره غنی واژگانی او نیز از همین جا ریشه میگیرد. ضمن اینکه اوگاه واژه هایی را که در گذشته استفاده میشد و اکنون فراموش شده بود، همچون «چکاد» یا «بشکوه»، در شعرهایش به کار میبرد که موجب شد دیگر شاعران نیز از این واژگان استفاده کنند. م. امید در ساختن ترکیب و تعبیرها هم استاد بود؛ به عنوان مثال «جاودانگی» از ترکیباتی است که او ساخت. علاوه بر این او قدرت بیان بسیار عالی داشت و برای انتقال موثر اندیشههایش به خوبی از عهده فضاسازی و همچنین بیان احساساتی همچون تحیر، هیجان، ترس و…. برمی آمد.
نکته دیگر نیز صداقت لهجه او بود. م. امید در شعرهایش خودش بود، شعار نمیداد و هرچه بود خوبی یا بدی، امید یا ناامیدی، عشق یا نفرت بیان میکرد. همچنین در اشعار او به تفکرات فلسفی و همچنین اشعار عاشقانه نابی نیز برمیخوریم.
«سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟» (زمستان، «زمستان»)
م. امید چندان اهل سفر بیرون نبود و بیشتر در درون سفر میکرد. به این معنا که اغلب در خانه در حال مطالعه و پژوهش بود و به جز یک مورد که از ایشان برای سخنرانی در مجلسی درباره شعر فارسی در خارج از کشور دعوت شده بود اهل سفر به کشورهای دیگر نبود.
شفیعی کدکنی در قسمت خاطرات اشاره میکند که در م. امید یک روحیه بدبینی وجود داشت که اول آن قسمت بد و شوم رویدادها یا چیزها را میدید. البته زندگی و زیباییهایش را بسیار دوست میداشت.
«از بس که ملول از دل دلمردهٔ خویشم
هم خستهٔ بیگانه، هم آزردهٔ خویشم
این گریهٔ مستانهٔ من بیسببی نیست
ابر چمن تشنه و پژمردهٔ خویشم
… گویند که «امید و چه نومید!» ندانند
من مرثیه گوی وطن مردهٔ خویشم
مسکین چه کند حنظل اگر تلخ نگوید؟
پروردهٔ این باغ، نه پروردهٔ خویشم»
….
«از تهی سرشار،
جویبار لحظهها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را میشناسم من.
زندگی را دوست میدارم.
مرگ را دشمن.
وای، اما – با که باید گفت این؟ – من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظهها جاری.» (آخر شاهنامه، «چون سبوی تشنه»)
او علاوه بر یک شاعر برجسته، یک محقق بزرگ هم بود. به قول م. سرشک (نام مستعار نویسنده کتاب) مقاله او درباره «نوعی وزن در شعر فارسی» بود که به خوبی از عهده توضیح شعر نیما برای همگان برآمد و بسیار تاثیرگذار بود. به گونهای که خود نیما هم نمیتوانست شعرها و اندیشههایش را به این خوبی توضیح بدهد. تحقیقات او آنچنان از خلاقیت سرشار بود که به قول دکتر شفیعی کدکنی از ۹۸ درصد رسالههای دکتری ادبیات فارسی پربارتر و ارزشمندتر بود.
م. سرشک در یکی از مقالات جامعهشناسی اشعار اخوان و شاملو را بررسی میکند و میگوید که کسانی که بیشتر دلبسته فرهنگ سنتی ایرانی و زبان فارسی بودند شعرهای اخوان را دوست میداشتند. اما کسانی که به اصطلاح روشنفکر بودند و از هرچه سنت گریزان بودند به اشعار شاملو اقبال میآوردند. شاملویی که رتوریک و جان مایه اشعارش را از اشعار شاعران فرنگی نظیر لورکا، مایاکوفسکی، الوار و… به دست میآورد. و این نمایانگر جامعهای است بر سر دوراهی احترام به سنت و هویت خویش از یک سو و گریز از سنت و کهنگی از سوی دیگر.
م. سرشک در مقالهای در انتهای کتاب میگوید که بعضی شعرها هستند که شما فقط میخوانید. بعضی شعرها را هم میخوانید و هم لذت میبرید. بعضی شعرها را که میخوانید لب به تحسینشان باز میکنید. اما برخی شعرها هستند که بعد از خواندنشان حیرت میکنید. او بسیاری از اشعار مولوی را از این دست میداند و بعد حافظ، سعدی، برخی از اشعار فردوسی و برخی افراد دیگر. اما در شعر معاصر اشعار م. امید را اینگونه میداند. حیرت کردن به این معنی که هم شاهکارند و هم نمیدانید که از کجا آمدهاند. و وقتی هم از خود م. امید در این باره جویا میشد اغلب طفره میرفت تا اینکه یک بار با حالتی از شگفتی و هراس گفت: «اینها هدیههایی از عالم غیب بودند که در دامان ما میافتاد. نمیدانم چگونه!»
«آفاق پوشیده از فر بیخویشی است و نوازش
ای لحظههای گریزان صفای شما باد
…ای لحظههای شگفت و گریزان که گاهی چه کمیاب
این مشت خون و خجل را
در بارش نور نوشین خود مینوازید
او میپرد چون دل پر سرود قناری
از شهر بند حصارش فراتر
و میتپد چون پر بیمناک کبوتر
تن، شنگی از رقص لبریز
سر، چنگی از شوق سرشار
غم دور و اندیشهٔ بیش و کم دور
هستی همه لذت و شور
ای لحظههای بدینسان شگفت از کجایید؟
کی، وز کدامین ره آیید؟» (کتاب هفته، ۱۷/۱، «حالت»)
شفیعی کدکنی درباره م. امید مینویسد که او هیچگاه بلاغت شعری را فدای فصاحت نمیکرد و همیشه سعی میکرد واژگانی را به کار ببرد که مفهوم مورد نظرش را به خوبی منتقل کند. حتی اگر در ساختار شعر ناموزون و ناهماهنگ جلوه میکرد. وی در جایی دیگر از کمال و پختگی زبان اخوان ثالث در مجموعه از این اوستا سخن میگوید که از اواخر مجموعه زمستان شروع به شکل گیری کرده بود و توانسته بود که زبان مستقل خویش را بیابد.
امیدوارم توانسته باشم با نوشتن خلاصهای از این کتاب، شما را به خواندن آن ترغیب کنم.
دیدگاه شما