کاشان نیوز – مجید رفیعی برزکی : دکتر امیر دبیری مهر استادیار علوم سیاسی و پژوهشگر ارشد رسانه در لایو اینستاگرامی و در جمع خبرنگاران و فعالان رسانهای کاشان و به میزبانی روزنامه کاشان و کاشاننیوز مطرح کرد:
نقد سازنده مدیران کشور نه تنها وظیفه و رسالت اخلاقی و حرفه ای است بلکه موهبتی است که باید از آن تجلیل شود
مهمترین محورهای سخنان دکتر دبیری مهر در این جلسه انلاین که یکشنبه شب ۲۱ شهریور ماه برگزار شد به شرح زیر است :
مسئولین و مدیران و کارگزاران و کسانی که مسئولیتهای عمومی به عهده گرفتهاند بدین معنی است که از سوی مردم وکالتی به ایشان واگذار شده است و به نیابت از مردم موظف به انجام کاری شده اند تا مسئولیتی را به سرانجام برسانند. در این خصوص اندیشههای سیاسی گوناگونی وجود دارد که نسبت کارگزاران با مردم را تبیین میکند و قطعاً در جای خودش جای تأمل و توجه است ولی آنچه عقل بشر در زمان حاضر به آن تن داده و آن را باور دارد قاعده وکالت هست و بس.
یعنی هیچ مقام و هیچ مسئولی شأنیتی ندارد جز شأنیت وکالت از مردم برای انجام امری و وظیفه ای ولاغیر. حالا اگر کسانی به اندیشههای دیگری غیر از اندیشه وکالت متوسل میشوند عمدتاً برای فراز از مسئولیت و پاسخگویی و شفافیت است. وقتی شما به اندیشه وکالت اعتقاد داشته باشید طبیعتاً باید به موکل خود پاسخ بدهید، بابت همه تصمیمات و همه صحبتهایی که مطرح کرده و هم هزینههایی که انجام شده باید ی پاسخگو باشید. در امر حکمرانی و کشورداری کشور هم این مسئله وجود دارد و یک قاعده غیرقابل تخطی است و از یک رئیس بیمارستان در یک شهر کوچک گرفته تا وزیر و رئیس جمهور و حتی در جمهوری اسلامی طبق قانون اساسی رهبری هم در چنین جایگاهی قرار دارد که باید پاسخگوی تصمیمات، مواضع و سیاستهای خودش هم در برابر خدا و هم در برابر مردم باشد. این چیزی است که در قانون اساسی به آن تصریح شده است.
به همین خاطر اگر کسانی در جایگاه نقد مسئولین قرار میگیرند نه تنها نباید نکوهش و سرزنش شوند بلکه باید مورد تمجید و تشویق و تکریم هم قرار بگیرند چون در واقع به وظیفه شهروندی، قانونی، اخلاقی، ارزشی و دینی و ملی خود عمل کردهاند. البته ممکن است نگاهها به این موضوع متفاوت است. شاید این قرائت و برداشتی که من ازنقد و انتقاد ارائه میدهم باتصور و مفروضات افراد دیگر متفاوت باشد و این بر میگردد به تفاوت فلسفه سیاسی هر یک از ما و اندیشه سیاسی ما. پس این یک امر روشن و ضروری است.
از سوی دیگر در جهان پیچیده ما و در جامعهای که زندگی میکنیم حکمرانی بدون بدون خرد جمعی و بدون استفاده از نظرات منتقدین نه تنها مطلوب نیست بلکه ممکن نیست. یعنی این قدر مسائل و موضوعات زندگی در دنیای جدید پیچیده و متنوع و تو در تو شده است که که واقعاً عقل فردی جوابگوی سر و سامان دادن و تمشیت همه امور نیست و باید عقل جمعی و خرد جمعی به کار گرفته شود و البته سطح و لایه تأثیرگذارتر و مهمتر در حوزه خرد جمعی، عقل منتقدین هست. کسانی که رویکرد اصلاحی و انتقادی و حتی گاه اعتراضی دارند. اینها افراد دغدغهمندی هستند که میتوانند با آسیبشناسیهایی که از اوضاع ارائه میدهند با بررسی و تبیین اوضاع؛ مشکلات، آسیبها و انحرافها را شناسایی کرده و امکان اصلاح آن را فراهم نمایند.
نقد و انتقاد ؛ «وسیله» یا «هدف»
هدف نقد «بهزیستی» و «بهباشی» است
این دو مسئله را باید از هم جدا کرد. انتقاد و نقد مدیران و مسئولان صرفاً وسیله نیست و عامل مهم در پویایی و نشاط جامعه هست. جامعهای که درون آن نقد و انتقاد نباشد یک جامعه بسته و منجمد و در واقع رو به انسداد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است. انتقاد، انسانها را مسئولیتپذیر و پاسخگو کرده و میتواند در یک مرحله نهادینهشدهای حتی افراد را متواضع کند. در جامعهای که انتقاد وجود دارد افراد متواضع شده و خود را عقل کل نمیدانند و نیازمند مشورت دیگران میدانند. از سوی دیگر چنین جامعهای سازگار با مبانی دینی، ارزشی و اخلاقی است. جامعهای که افراد در مقابل نظر دیگران متواضع باشند. البته این بدان معنی نیست که همه چیز را بپذیریند بلکه به تبعیت از ایه شریفه «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» سخنها را بشنوند و بهترین را انتخاب کنند. این اصل کلیدی و بنیادی در اعتقاد ما ونظام باورهای ما هست.
البته از سوی دیگر و شوربختانه بخش زیادی از متدینین ما که در مصادر امور قرار گرفتهاند اساساً با مبانی و محکمات قرآن آشنا نیستند. به همین خاطر مملو از تبختر و تکبر و خودبرتربینی و از آسمان بر زمینافتادگی هستند. اینها تصور موهومی دارند که اینها به واسطه فضائل اخلاقی و ایمانی و تقوایی خودشان بر این کار گمارده شدهاند که اصلاً چنین چیزی نیست. ایشان به خاطر مأموریتی بر این کار گمارده شدهاند که بایستی آن را درست انجام بدهند که بینیاز از نقد دیگران نیستند.
بنابراین می توان دو جامعه را تصور کرد یک جامعه به آن صورت که همه در برابر همدیگر متواضع هستند و سخن همدیگر را شنیده و بهترین را انتخاب میکنند و از سوی دیگر جامعهای را تصور کنید که تا نقدی به مدیران می شود به تریج قبایشان بر بخورد و بگوید چرا من زیر سوال رفتم؟ و چرا عملکرد من زیر سوال رفته است؟ و آن را تعبیر به این کند که عملکرد نظام زیر سوال رفته است که اینها تفکرات بدوی و قبیلهای است. تفکراتی که عصر آن تمام شده است ولی متأسفانه معتقدین این اعتقاد در جامعه و حکومت ما به وفور یافت میشوند به خصوص در استانها. هرچه شما از مرکز کشور دور شوید و هرچه از میدان آزادی تهران دور میشوید این تفکر نقدناپذیری که برخی فکر میکنند چون استاندار یا مدیرکل اطلاعات است یا امام جمعه است یا فرمانده سپاه است دیگر غیرقابل انتقاد است. اصلاً چنین نیست. نه قانون چنین اجازهای را میدهد، نه دین چنین اجازهای میدهد، نه فرهنگ و الزامات جامعه امروز اجازه میدهد کسی چنین تفکراتی داشته باشد. اساسا انقلاب اسلامی با این طرز فکر طاغوتی مغایرت دارد.پس نتیجه میگیریم نقد و انتقاد صرفاً وسیله نیست و خودش فیالنفسه اهمیت دارد و از هر دو نظر مورد تایید و تأکید است. هم از نظر مبانی دینی و اعتقادی و هم از نظر مبانی مدرن و فنی و تجربی مورد تایید است. البته طبیعتاً یک هدف اولی بر نقد مترتب است که آن هم بهزیستی است. یعنی به تعبیر امروز بهباشی است. به عبارت دیگر نقد برای زندگی بهترو حکمرانی بهتر و برخورداری از ارزشهایی که همه ما را دور هم جمع کرده است.
نقدپذیری یک فرهنگ است ویک شبه محقق نمیشود
مردم در هرجای دنیا؛ در ایران، در ایرلند، در ژاپن، در پاکستان، در اکوادر یا هرجایی که دور هم جمع شده و جامعهای را تشکیل دادهاند عمدتاً به دنبال تحقق ۵ هدف هستند. عدالت، رفاه، امنیت و صلح و ازادی . توجه بفرمایید برای رسیدن به این اهداف باید اشکالات را شناسایی و آن را رفع کرد و همۀ اینها با عبور از معبر نقد محقق میشود. البته نقد هم الزاماتی دارد. همه چیز را نمیتوان نام نقد بر آن نهاد. ما دچار کژتابیهای زبانی بیسابقهای در تاریخ ایران شدهایم. یعنی واژهها از معنی تهی شدهاند. شاید لازم باشد یک بار همه کلمات را بازنگری و بازبینی کنیم. ببینیم اشتراک لفظ است یا اشتراک معناست. یکی از اینها واژه نقد است. شاید امروز بعضی «نقد» را «تمجید» بدانند. برخی دیگر نقد را با فحاشی یکی دانسته یانقد را با تخریب یکی بدانند در صورتی که اینگونه نیست. «نقد» واژه پردامنهای نیست که همه چیز در آن جا شود. نقد تعریف و شاخصهایی دارد.
بخشی از پذیرش و شنیدن نقد بحث فرهنگی است و یک شبه و یک ساله بدان دست پیدا نکرده و تثبیت نمیشود و آن هم در جامعهای که استبدادزده بوده و هست. شما قبل از این که به نقدپذیری مسئولین توجه کنید مراجعهای به جامعه داشته باشید؛ آیا جامعه نقدپذیر است؟ چند درصد مردم نقدپذیر هستند؟ یکی از اشکالاتی فضای عمومی کشور خالی شدن از مباحث روشنفکری است – روشنفکری به معنی واقعی کلمه و به معنی کسانی که حقی را بگویند بدون این که چشمداشتی داشته باشند. – فضای عمومی کشور به شدت سیاستزده شده است. به خاطر این که همه به دنبال رأی هستند. دنبال این هستند که مردم به آنان توجه داشته باشند حرفهایی میزنند که خوشآیند مردم باشد و این باعث شده است جامعه در یک باتلاق تباهی و نادانی فرو رود. فضای جامعه این گونه است و آیا در این فضا امکان رشد و تعالی نقدپذیر وجود دارد.
اگر کسی در این اوضاع و احوال بیآبی، آب را هدر دهد و به ایشان تذکر بدهید. آیا خوشش میآید؟ خیر. ناراحت میشود! من کاری به مسائلی که در آن اختلاف نظر وجود دارد ندارم. مواردی که میدانیم غلط است و آن را به زبان خوش تذکر بدهیم آیا پذیرش آن وجود دارد؟ حتی اگر با مواجهه خوب هم گفته شود، نمیپذیرند. این نشان میدهد که حکومت هم جدای از مردم نیست و متأسفانه به نظر میرسد اصلاً فرهنگی برای نقد پذیری وجود ندارد.
البته این بدان معنی نیست که مأیوس شویم. اکنون در جامعه اقلیتی در طبقه متوسط پیشرو شکل گرفته که الزامات زندگی جدید را پذیرفته و به دنبال ترویج آن است. این که امروز تعدادی از مسئولین نقدها را گوش میکنند نتیجه شکل گیری و تاثیر گذاری این طبقه متوسط است . بخشی از مساله فرهنگی است و بخشی هم نیاز به الزامات و ساختارهای قانونی دارد. مثلاً در سیستم قضایی کشور توجه بفرمایید. دادگستری کشور باید مدافع نظام نقد باشد و قضات ما باید دورهها و آموزشهایی ببینید که تفاوت نقد و تخریب را به وسیله شاخص بشناسند و این بهانه به دست کسانی ندهد که منتقدین را سرکوب کنند. متأسفانه این چیزها کم نیست. مثلاً یک استاد دانشگاه سر کلاس حرفی زده یا یک نویسنده چیزی نوشته یا محققی نقدی کرده است؛ به جای تشکر و تقدیر، به جای این که دسته گل و هدیه برای ایشان فرستاده شود، از او شکایت میکنند. چه در دادگستری، چه در هیئتهای تخلفات اداری، چه در حراستها. اینها متأسفانه دردهای جامعه است. کمتر کسی در ایران هست که به عنوان یک شهروند سالم و دلسوز و دغدغهمند، اهل نقد و انتقاد بوده و با این مسائل مواجه نشده باشد. اغلب برای ایشان پرونده درست کردهاند یا تهدید یا تخریب یا برایش شکایت کردهاند. این کارها، کارهای غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرقانونی و غیرانسانی است و زیبنده جامعه ما نیست.
«اعتراض» با «نقد» متفاوت است
«نقد» کار تخصصی در عالم رسانه است
نقد یک کار تخصصی است. وقتی ما میگوییم نقد کار تخصصی است. باید کسی که میخواهد نقد کند شجاعت و توان پرسشگری داشته باشید. توان ورود به مسئله و حلاجی آن را داشته باشید. اعتراض با نقد فرق میکند. اعتراض یک کار عمومی است. مثلاً آسفالت خیابان جلوی خانه شهروندی خراب است. حق دارد اعتراض کند. به شهرداری، فرمانداری به هرکسی که مسئول است. اعتراض میکند. میگوید من شهروند این شهر هستم و مالیات پرداخت میکنم و باید از شرایط زندگی مناسب برخوردار باشم. چرا آسفالت جلوی خانه من خراب است؟ این نقد نیست. نقد کار تخصصی است. کسی که در رابطه با موضوعی که میخواهد نقد کند باید سابقه بحث را بداند، نهادهای مسئول در مقابل آن موضوع را بشناسد، وضعیت تطبیقی آن مسئله را با دیگر نقاط کشور و جهان بداند. این یک کار حرفهای و دقیقی است که توضیح بیشتر آن در این مجال نمیگنجد. یک کارگاه تخصصی میطلبد. قبلاً در کارگاهی آموزشی با عنوان «درس نقد سوژه در ژورنالیست» در رشته ارتباطات تدریس کردهام. شما اگر بخواهید وارد حوزه نقادی شوید باید دانش و شرایط و الزامات آن را بدانید. یعنی نمیشود یک دفعه به نهادی یا دستگاهی حمله کرد این با الزامات نقد سازگار نیست. یکی از نشانهها سیاستزدگی این است که سیر تا پیاز مشکلات را به سیاست حاکمان ربط میدهیم در صورتی که خیلی از مسائل ربطی به سیاست ندارد و ربطی به جناحها ندارد. فی الواقع ارتباطی با حاکمیت ندارد. خیلی چیزها به بیعرضگیها و نابلدیها و ناشیگریها ربط دارد. کسانی که تعبیر امروزیها اهلیت ندارند و متاسفانه بدون شایستگی مسئولیتی به ایشان محول شده است و جامعهای را با مشکل مواجه کردهاند. خیلی از این مسائل ربط به سیاست ندارد ولی به بحثهای فرهنگی که در رابطه با نقد گفتیم ارتباط دارد.
الزام نقد ؛ آشنایی و اشراف به موضوع است
وقتی ۵ امر خدشهدار شودباید شمشیر «نقد» از نیام بیرون کشیده شود
۵ چیز اگر خدشهدار شود باید شمشیر نقد را از نیام بیرون بکشیم. اگر نقد را یک فریضه و واجب بدانیم و مصداق امر به معروف و نهی از منکر بدانیم که موجب ثواب است ۵ چیز اگر خدشهدار شود باید نقد کنیم.که عبارتند از :
یکی قانون، کسی که میخواهد نقد کند اگر قانون و مقررات و چارچوبها را نداند نمیتواند نقد کند. گاهی قلم من در نقد تیز میشود و دوستان تذکر میدهند کمی نرمتر بنویسم! پاسخ من در جواب ایشان این است که حرفهای من در چارچوب قانون است. من باید چکار کنم که برخی قانون را نخوانده یا نمیشناسند؟ آنها باید خود را بالا بکشند و چرا من باید خودم را پایین بکشم تا مطلب من در حد فهم ایشان شود.
موضوع دوم اخلاق است. البته اخلاق موضوعی نسبی است. وقتی در ایران صحبت میکنیم اخلاق جامعه خودمان مدنظر است. اگر مرزهای اخلاق مورد خدشه قرار گرفت باید شمشیر نقد را برکشیده و از مرزهای اخلاق پاسداری کنیم.
مسئله بعدی ارزشهای عمومی است که البته از بحث اخلاق فراتر است مانند آداب گفتوگو، آداب اجتماعی و از اینها نیز باید صیانت شود.
چهارم منافع ملی است از منافع ملی نمیتوان کوتاه آمد. اگر کسی با چارچوبهای منافع ملی اشراف و آشنایی داشت و شاهد بود که تصمیمی خلاف منافع ملی است و اعتراض نکرد و نقد نکرد خیانت کرده است و به منافع ملی ضربه زده است.
و پنجم حقوق عامه است . ما نسبت به حقوق مردم وحقوق عمومی باید وسواس داشته و احساس مسئولیت کنیم و به هیچوجه کسی نمیتواند حقوق مردم را خدشهدار کند و در همه این موارد برای فردی که نقد میکند دانش مورد نیاز است. اشراف نیاز هست. فرد منتقد باید چارچوبها را بشناسد. اگر چارچوبها را شناخت و دید که هرکدام از این موارد خدشهدار شده است باید وارد شود و اعتراض کند و نقد کند و وظیفه شهروندی است. همه میتوانند با وجود فضای مجازی وارد شده و اقدام کنند. لازم نیست که حتماً استاد دانشگاه، روزنامهنگار، روشنفکر و گوینده یا سلبریتی باشند. هر شهروندی میتواند وظیفه خود را انجام بدهد. البته چیزی که ما را محدود میکند اشرافیت است. الزام «نقد» ، آشنایی و اشراف به موضوع است.
رابطه «مردم» و «حاکمیت» یک موضوع تعاملی است. این موضوع دست کم در ادبیات دانشگاهی بالغ بر ۴۰ سال است که در دنیا پاسخ آن ارایه شده است. رابطه متعاملی بین حکومت و جامعه وجود دارد. رشته جامعهشناسی سیاسی به مطالعه رابطه قدرت و جامعه میپردازد. این مسئله هم یک مسئله دوجانبه است. هم مردم به دولت و حکومت تاثیر میگذارد و همچنین رفتار دولت و حکومت بر جامعه تأثیر میگذارد. کسانی که این موضوع را یکسویه مطرح میکنند در گذشته دنبال سلب مسئولیت از خودشان بودند. از هر طرفی که بوده. شهروندان غیرمسئول این مسئله را به حکومت ربط داده و حکومت غیرمسئول و غیرشفاف و غیرپاسخگو به مردم ربط میدهند اما علم و دانش و تجربه چیز دیگری میگوید و از رابطه متعامل در شکلگیری هنجارها صبحت میکند.
جامعه ما و اصحاب رسانه و شهروندان در حوزه نقد پیشرفتهای زیادی داشتهاند و حتی جامعه در حوزه درستی از نقد عمومی قرار گرفته و حکومت هم تا اندازه زیادی به این نقدها تن داده است. یک نماینده مجلس بر صورت یک سرباز در گوشهای از شهر تهران سیلی زده است. اول سعی کردهاند موضوع را جمع و جور کرده و فیصله دهند ولی فضای انتقادی جامعه به وسیله همین مردم مانع شده است. همین توئیتها و تلگرام و واتساپ و اینستاگرام مانع شده است. این فضای مجازی لعنتی!!! – به قول برخی- بود که باعث شد موضوع به عموم مردم کشیده شود. به همین خاطر است کسانی دوست ندارند این فضای مجازی وجود داشته باشد و خاطر این که فضای مطالبهگری را بالا برده و فضای نقد و انتقاد را تقویت کرده است و به همین خاطر دنبال بهانههایی میگردند که این فضا را مسدود کرده و محدود کنند که بحث الان ما نیست. این قدر این مطالبهگری بالا رفت که نتوانستند جلوی آن را بگیرند و به همین خاطر نیروی انتظامی خودش جلو افتاد تا این که دادگاه رأی داد و نماینده محکوم شد و نماینده در راهور شهر تهران حضور پیدا کرد و رسماً عذرخواهی کرد و اینها در کشور ما پیشرفت است و همه اینها در کشوری اتفاق افتاد که در بسیاری موارد حقوق عمومی به راحتی زیر پا گذاشته میشود و به همین جهت مطالبهگری تا رسیدن به نتیجه مطلوب در هر زمینهای حائز اهمیت است.
البته فرامونش نکنیم که ما با واقعیتها زندگی میکنیم و در رابطه با انسان صحبت میکنیم که مثل کامپیوتر تنها به صفر و یک محدود نشده است. در جامعه انسانی بین صفر و یک ۷ میلیارد انسان با نظرات مختلف وجود دارد. به همین خاطر شاید فرهنگ پذیرش «نقد» در جامعه نهادینه نشده است ولی به سمت نهادینه شدن در حرکت است. جنس این گونه موارد جنس تقریب و تخمین و نسبیت است. نفس اتفاق مثبت است و البته باید خودمان را با خودمان مقایسه کنیم که نسبت به گذشته چقدر پیشرفت کردهایم.
توجه داشته باشید یکی از وظایف ما به عنوان اصحاب رسانه این است که به جامعه و به اصحاب رسانه و به روزنامهنگاران و به شهروندان امید تزریق کنیم و فضای ناامیدی ایجاد نکنیم. در زمانهای زندگی میکنیم که از در و دیوار نشانههای ناامیدی بر ما آوار شده است. هم به واسطه عملکرد برخی از مسئولان نالایق و هم بخشی به واسطه عملکرد رسانههای معاند که وظیفهای جز پخش ناامیدی در جامعه ایران ندارد و هم بخشی به واسطه رسانههای دوست نابلد یا خالهخرسهای رسانهای که آن هم جوری عمل میکنند که نتیجه آن یاس و ناامیدی برای جامعه است. ما حتی اگر منتهیالیه اعتراض و انتقاد قرار گیریم با این وجود نباید ناامید شویم و باید امیدوار باشیم. بالاخره نقاط قوتی نیز در جامعه وجود دارد. در بخشهایی ظرفیتها و پتانسیلهایی داشتهایم. در کل میتوان گفت حتماً در زمینه نقد و انتقاد پیشرفت کردهایم.
دیدگاه شما