کاشان نیوز- آیتالله حاج شیخ حسین عرب: بدون شک بعثت حضرت ختمیمرتبت محمد ابن عبدالله صلیالله علیه و آله آخرین مرحله آگاهی ممکن برای انسان است چنانچه در مقیاس حقیقت، عمل و عبادت آن حضرت نیز بالاترین عبادت ممکن در برابر خداوند متعال است.
حدیثی از آن حضرت رسیده است که در خطاب با خداوند عرض میکند: ما عرفناک حق معرفتک. آنچه در ترجمه این حدیث شریف معروف آمده است این است که ما تو را آنگونه که باید بشناسیم نشناختیم. بهاصطلاح ادبی ما را نافیه گرفتهاند؛ اما آقا علی حکیم مدرس زنوزی در کتاب بدایع الحکم ص ۹۷ و ۹۸ اینگونه معنا کرده است آنچه که ما شناختیم حق معرفت توست یعنی آن سیر معرفتی که حضرت رسول صلیالله علیه و آله بدان دستیافته است آخرین چیزی است که یک انسان میتواند به آن برسد.
پیرامون بعثت حضرت رسول صلیالله علیه و آله مباحث فراوانی وجود دارد که در وقت و فرصت مناسب شایسته بررسی و تحقیق میباشند.
در ارتباط با اصل پدیده وحی، چگونگی آن، اینکه آیا از سنخ آگاهیهای عادی است یا غیر آن، نحوه ارتباط حضرت رسول صلیالله علیه و آله با عالم غیب و نقش فرشته وحی و کیفیت نزول قرآن بر قلب آن حضرت و تقسیم نزول به دفعی و تدریجی و معیار آن، عبادت آن حضرت قبل از بعثت بر طبق چه دینی بوده است و دیگر مسائل مربوطه، همه جای تحقیق و بررسی دارند که فعلاً درصدد آن نیستیم. در مورد پدیده وحی به نکتهای بسنده خواهیم کرد و به مباحثی که به نظر میرسد طرح آنها ضروریتر باشند خواهیم پرداخت.
از منظر هستیشناسی باید گفت که جهان هستی از دو مرحله غیب و شهادت تشکیل میشود. دو مرحله از هستی هستند که یکی در حقیقت برتر و در مرتبه علت برای دیگری است. هستی غیبی ازنظر قرآن و برهان از هستی شهادت و محسوس برتر و علت جهان شهادت محسوب میشود.
اینکه برخی کوشش کردهاند غیب و شهادت را یک امر نسبی به شمار آورند کوشش بی واقعیت است. گفتهاند الآن که مثلاً ما در این منزل نشستهایم، خیابان شهرمان را نمیبینیم و مردمی که در آن تردد دارند مشاهده نمیکنیم. پس خیابان در حال حاضر نسبت به ما که در اینجا قرار داریم غیب است و منزلی که در آن نشستهایم شهادت است. این تفسیر و تحلیل در حقیقت انکار جهان غیب است.
برای دریافت و درک هر یک از جهان غیب و شهادت ابزار شناخت متناسب آن لازم است. درک جهان شهادت یا عالم محسوس و طبیعت با این حواس ظاهری چشم و گوش و دیگر قوا و مدرکات ظاهری اما از مرحله جهان شهادت و ناسوت اگر انسان بخواهد بیرون رفته و باطن آن و جهان غیب را مشاهده نماید، مدرکات و حواس ظاهری توان و قدرت خود را از دست میدهند. آن جهان و نیز آوا و نداهای رسیده از آن، باید با چشم و گوش دیگری درک شوند که در اصطلاح اهل حکمت و معرفت چشم و گوش باطنی نامیده میشوند. یادآوری برخی از آیات و روایات مربوطه به حواس باطنی میتواند ما را در تصور و تصدیق مسئله یاری نماید.
حضرت یعقوب علیهالسلام سالها در فراق یوسف گریست تا بهتصریح قرآن بینایی خود را از دست داد تا وقتیکه واقعیت امر روشن شد و یوسف علیهالسلام پیراهن خود را به برادرانش داد که بر صورت یعقوب بیفکنند تا بینایی خود را بازیابد.
قرآن در اینجا چنین فرموده است:
و لما فصلت العیر قال ابوهم انی لأجد ریح یوسف لولا ان تفندون. (یوسف/ ۹۴)
هنگامیکه کاروان برادران یوسف از مصر خارج شدند یعقوب در کنعان گفت که من بوی یوسف را مییابم اگر مرا تخطئه نکنید.
فاصله مکانی بسیار دوری که از مصر تا کنعان بود چگونه یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد؟ آیا با این شامه و قوه بویایی ظاهری بود؟ آیا آن بو از همین بوهای ظاهری از قبیل عطر و اودکلن و مانند آن بود؟ که اگر چنین بود اطرافیان یعقوب نیز باید مانند او همین درک را میداشتند و یعقوب بیم و نگرانی از تخطئه آنان نمیداشت؛ که البته آنان او را تخطئه کرده و بلافاصله چنین گفتند:
قالوا تالله انک لفی ضلالک القدیم. (یوسف/ ۹۵)
گفتند به خدا سوگند تو در گمراهی قدیمی خود به سر میبری.
درنتیجه باید گفت در مقابل این حس بویایی، حس بویایی دیگری نیز در باطن آدمی قرار دارد که در برخی از انسانها فعال است و نیز حس بینایی در مورد انبیاء عظام. از باب نمونه قرآن در مورد حضرت ابراهیم میفرماید:
وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین. (انعام / ۷۵)
ما اینچنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد.
قطعاً ملکوت آسمانها و زمین را اگر بخواهند با این چشم ظاهری نشان دهند در یکزمان و فرصت کوتاه ممکن نیست. خود این آسمان و زمین ظاهری اگر کسی بخواهد بهطور عادی مشاهده کند در یکعمر معمولی ممکن نیست تا چه رسد باطن و ملکوت آن را بخواهند به کسی نشان دهند.
و نیز درباره حس بینایی حضرت یوسف قرآن میفرماید:
و لقد همت به وهم بها لولا ان رءا برهان ربه کذالک لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین. (یوسف / ۲۴)
زلیخا قصد یوسف کرد. یوسف نیز چنین میکرد، اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید. ما اینچنین بدی و فحشا را از او دور کردیم. او از بندگان مخلَص ما است.
اما در باب بعثت حضرت رسول صلیالله علیه و آله به بیانی از حضرت امیر مؤمنان علی علیهالسلام میپردازیم که در مورد روابط غیبی آن حضرت و نیز خصوص پدیده وحی چنین فرمودهاند:
و لقد قرن الله به صلیالله علیه و اله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به و لقد کان یجاور فی کل سنه بحراء فاراه و لا یراه غیری و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله صلی الله علیه و اله و خدیجه و انا ثالثهما اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله فقلت یا رسول الله ما هذه الرنه فقال هذا الشیطان قد ایس من عبادته انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی ولکنک لوزیر و انک لعلی خیر. (نهج البلاغه خطبه ۱۹۲)
از همان لحظه ای که پیامبر صلی الله علیه و آله را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته خود را مأمور تربیت پیامبر صلی الله علیه و آله کرد تا شب و روز او را به راههای مکارم و بزرگی و خلقهای نیکو عالم آشنا سازد و من پیوسته با آن حضرت بودم. او هرروز از خلقوخوی خود نشانه تازهای ارائه میداد و از من میخواست که از آن پیروی نمایم و هرسال در غار حرا مجاور میشد. پس من او را میدیدم و غیر از من کسی او را نمیدید. در این هنگام خانواده مسلمانی شکل نگرفته بود، غیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و خدیجه و من سومین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را میبوییدم و هنگامیکه وحی بر آن حضرت صلی الله علیه و آله نازل شد ناله شیطان را شنیدم. پس گفتم: یا رسول الله این ناله و فریاد چیست؟ پس فرمود: این شیطان است که از پرسش خود مأیوس گردیده. تو آنچه را من میشنوم میشنوی و آنچه را که میبینم میبینی اما پیامبر نیستی و وزیر و بر خیر هستی.
دقت نماییم که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در مورد پدیده وحی از واژه دیدن، شنیدن و بوییدن بهره گرفته است؛ اما برهان و دلیل قطعی موجود است که دیدن نور وحی که آن حضرت با صراحت میفرماید برایش اتفاق افتاده است و نیز بوییدن بوی نبوت و شنیدن ناله شیطان، همه با چشم و بویایی و شنوایی باطنی انجامگرفته است؛ زیرا یقیناً نور نبوت و وحی از سنخ نور حسی نبوده و نیست.
نکته دیگری که در باب حقیقت وحی باید به آن اشاره کرد این است که وحی از سنخ آگاهی و علم حضوری است که احتمال خطا و ابهام در آن راه ندارد. این نکته را برای دفع شبههای که ممکن است برای برخی افراد ناوارد که در برخی از روایات آمده است تکرار میشود مورداشاره قرار میدهیم و آن این است که در برخی از کتب حدیثی و تفسیری آمده است که در اوایل بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله به خدیجه فرمود که حالاتی بر من عارض میشود. خدیجه به همراه آن حضرت پیش عموی خود ورقه ابن نوفل رفتند و قصه را بیان نمودند و ورقه گفت که به تو بشارت میدهم به آنچه فرزند مریم به آن بشارت دادهشده بود.
که کنایه از نبوت و رسالت است. یقیناً این حدیث از مجعولات تاریخ است و وحی، شک و تردید بردار نیست و بلکه مشاهده عین حقیقت و واقعیت است و سخنانی که از حضرت علی علیهالسلام نقل کردیم که فرمود: من نور وحی و رسالت را میبوییدم و بوی نبوت را استشمام میکردم، بهطور صراحت اینگونه مجعولات را مطرود و مردود میشمارد.
ضرورت و اهداف وحی
همانگونه که مورداشاره قرار گرفت اصل و حقیقت وحی پدیدهای است ماورائی و آن سوئی و با اهداف این سوئی، اهداف کلی وحی و رسالت را میتوان در این سه موضوع موردبحث و بررسی قرارداد.
۱- آشنا سازی بشر با دنیای ماوراء جهان شهادت. وحی یک نوع آگاهی و بینشی است که با تلاش و کوشش عادی با نوع و استعداد سرشار انسانی، حتی با عملیات عقلانی و کشف و شهود عرفانی قابل تحصیل نیست. میتوان انواع آگاهیهای انسانی را در یک تقسیمبندی کلی اینگونه تقسیم نمود:
۱(آگاهی و ادراک علمی و حسی که از طریق تجربه و تماس انسان از طریق حواس ظاهری با طبیعت حاصل میشود که بشر در این عرصه موفقیتهای شگرف و چشمگیری به دست آورده است.
۲( آگاهی عقلانی و فلسفی که تلاش و کاوش انسان در به دست آوردن قواعد کلی حاکم بر نظام هستی است مانند قانون علیت، محال بودن اتفاق در اصل نظام هستی و دیگر نظامان کلی که در آن، انواع و اقسام پدیدهها مشترکاند و مانند موضوع واجبالوجود و ممکنالوجود در اصل هستی که عرصه کار فیلسوفان است.
۳) آگاهی عرفانی که از طریق ریاضت و تجرید نفس برای عارفان قابل حصول است.
۴) آگاهی وحیانی که برترین و آخرین مرحلهی آگاهی، همین آگاهی وحیانی است که برای انسان قابل حصول است. این نوع اخیر از آگاهی در عالیترین درجه آن فقط با بعثت و مبعوث شدن شخص به مقام نبوت و رسالت قابل حصول است؛ اما شخص نبی و رسول میتواند رهیافت وحیانی خود را در اختیار دیگران با تنزل دادن آن به مقام فهم بشری در اختیار دیگران قرار دهد. گرچه همه انسانها بهطور مستقیم به این آگاهی دسترسی ندارند، اما از رهیافت و محتوی آن کاملاً میتوانند بهرهمند گردند.
۲- دومین هدف در راستای زندگی اجتماعی، انسانهاست.
شریعت و قانون عادلانه الهی برای برقراری نظم و عدالت بهترین وبرترین میوه شیرین وحی و رسالت است. برخی از فیلسوفان اسلامی مانند بوعلی سینا در الهیات شفا (ص ۴۸۸) از طریق لطف و عنایت حضرت حق بر ضرورت و هدف بعثت و وحی و رسالت اینگونه استدلال کردهاند که خداوند اینقدر به انسانها لطف و عنایت داشته است که حتی برای رفاه و راحتی آنان مثلاً گودی کف پا داده است که اگر هم نمیداد میتوانست زندگی کنند اما قدری دشوار بود و نیز برای اینکه از گزند تابش مستقیم نور آفتاب در امان باشد به او ابرو داده است و برای اینکه گردوغبار وارد چشم او نشود به او پلک داده است.
خدایی که تا اینجا به انسان لطف و عنایت داشته و این نعمتها را در اختیار او گذاشته است چگونه میتوان پذیرفت که از فرستادن انسانهای کامل یعنی انبیاء و آوردن قانون و ضوابطی که بشر بدون آن نمیتواند کمال انسانی خود را به دست آورد، غافل باشد.
قانون باید از سوی کسی وضع شود که خود ذینفع نباشد و از خطا و گناه و استبداد به رأی معصوم و محفوظ باشد.
۳- سومین هدف بعثت که از همه بهنوعی مهمتر است، نقش منحصربهفرد وحی و بعثت در تأمین حیات ابدی و جاودان انسانی است. ازاینروی ازنظر ترتیب منطقی اثبات وحی و نبوت و رسالت باید بعد از اثبات دو اصل مبدأ و معاد صورت گیرد.
پسازاینکه اثبات شد انسان دارای یک حیات ابدی است ثابت میشود که کشف لوازم آن حیات حقیقی و ابدی از طریق علم و عقل و عرفان بهطور کامل ممکن نیست و تنها از طریق وحی و نبوت برای دیگر انسانها ممکن خواهد بود که بدانند آن حیات ابدی چگونه و طریق تحصیل کمال آنجا چیست.
قرآن کریم در این رابطه میفرماید که اگر خداوند انبیاء و رسولان خود را برای حیات و هدایت حقیقی انسانها مبعوث نمیکرد بندگان در روز قیامت علیه خداوند حجت میداشتند و میگفتند که تو میدانستی که آشنایی با این جهان آخرت بدون آمدن رسولان و انبیاء ممکن نبود پس چرا از فرستادن آنان دریغ ورزیدی.
رسلاً مبشرین و منذرین لئلایکون للناس علی الله حجه بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما. (نساء / ۱۶۵)
خداوند رسولانی با مأموریت بشارت و بیم فرستاد تا برای مردم بر خدا پسازآن رسولان حجتی نباشد و خداوند عزیز و حکیم است.
قرآن بزرگترین حاصل بعثت
مائده عظیم و معجزه جاودان و ماندگار حضرت رسول صلی الله علیه و آله کتاب بزرگ او قرآن کریم است. تمام ابعاد هدایت بشری و با رسالت جهانی ساختن انسانها نازلشده است. زباناصلی این کتاب زبان فطرت است. گرچه الفاظ آن با زبان عربی است، اما محتوای آن بهگونهای تنظیمشده است که هر انسانی در هر نقطهای از جهان میتواند با زبان فطری خود با آن ارتباط برقرار نماید و چون زبان آن زبان فطرت است محتوای آن زمان و زمین پذیر نیست، زیرا فطریات انسانها یکسان است.
کمالات واقعی و حقیقی که قرآن انسانها را با آن ارشاد و هدایت مینماید مشترک بین انسانهاست؛ که ازجمله، این موضوعات هستند:
۱- توحید و یکتاپرستی و نفی هرگونه غیر خداوند در مقام الوهیت و عشق به کمال مطلق و قدرت و عزت را از او خواستن.
۲- اخلاق و تحصیل کمالات اخلاقی بهعنوان هستههای اصلی فطرت آدمیان.
۳- حسن عدل و قبح ظلم که از امور ثابت همه فطرتها و سجیه ماندگار تمام بشریت و کوشش در برقراری عدالت و محو کامل ظلم و بیعدالتی.
۴- اندیشه آزاد و اینکه سخن حق را از هر انسانی بپذیریم و در این خصلت از هرگونه تبعیض بر حذر باشیم.
۵- داشتن روابط انسانی با همه ملل و ایده صلح جهانی داشتن و اصالت آن و دفاع از نوع نظامی آن فقط در هنگام ضرورت.
درود بر استاد بزرگ و عامل و شخصیت مهذبی که افتخار عالم اسلام و شیعه و بخصوص شهر دارالمومنین کاشان هستند امید آنکه از وجود پربرکت ایشان بیش ازین بهره برداری گردد و همگان از برکات وجودایشان استفاده نمایند/ عزت مستدام و عمرت بلند و دراز باد