کاشان نیوز: این رمان که توسط انتشارات افراز ودر دو بخش« هیس! من دارم یک داستان بلند مینویسم از عشق» و « هی! برو جلو، عاشقانهتر میشود » و ۱۱۲ فصل کوتاه است، به زبانی نو و شیوهٔ متفاوت نوشته شده است. قهرمان این کتاب سردار علیآزادپور از فرماندهان مهم کردستان بوده که سر از تن جدا در رودخانهای به شهادت رسیده است و در کنار هلال بن علی درآران و بیدگلسنگ قبری دارد .
در فصلی از این رمان میخوانیم:
«زانتیای مشکی وارد کوچه که شد من از کنار پنجره عقب رفتم. ماه تابان، آهنگ چاوشی، پروانهٔ شب تاب، بوی سرگیجه آور خوشبو کنندهٔ هوا، من را به حیاط کشاند و کنار درخت نارنگی و کاکتوسها. ((شما هم که مثل صدرا اصلاً نمیترسیدید علی!)) نشستم روی صندلی حصیری سفید و صدرا را ورق زدم و در صفحهٔ هشتادو چهار او را دیدم در شیب کوه و میان جنگل پابه پای کاک حمه… ((علی را هم مثل من بنویس نسرین. با فرمی قویتر و به روزتر…)) خم شدم به سوی باغچه پر از گل سرخ و صورتی و دلم تالاب را خواست با پرندگان و گیاهان مخصوص آن، نی و شیپوری آبی و سوسن و زنبق زرد. ((چی میگی صدرا؟ بذار یه کم فکر کنم.)) و خیره شدم به آسمان و ستارهام را بدجوری رمانتیک دیدم.»
دیدگاه شما