حجه الاسلام و المسلمین سید محمد حسین یثربی
در دنیای امروز مکاتب فراوانی وجود دارد که هر یک به گونه ای خاص نسخه ای برای زندگی در جنبه های مختلف ارائه می کند. اکثر این مکاتب با برجسته کردن بعد مشخّصی از ابعاد انسان ویژگی می یابند، یا جنبه های زندگی مادّی از قبیل اقتصاد، شهوت و … را بها می دهند یا صرفا به پرورش روح پرداخته از توجّه به نیازهای مادّی باز می ماند که شاید بتوان با تحلیل مکاتب از این منظر و افراد رشد یافته در سایه ی آن به نتیجه ای استوارتر از سایر مناظر دست یافت.
در میان مکاتب یاد شده بسیاری ثمره ی تلاش فکری انسان معاصر است و برخی به شکل میراث علمی و فکری در دست امروزیان قرار گرفته است. بین تمام این مکاتب، مکتب فکری اسلام به دلیل عنایت به تمامی پهنه ی گسترده ی حیات بشری با تکیه بر وحی، توجّه افزون تری را به خود جلب کرده است. در این مکتب اما، یگانگی و وحدت وجود ندارد و اندیشه های متفاوت و متضادّی در آن به آشکاری هویداست.
اندیشه ی شیعی که به دلیل طولانی تر بودن زمان بهره بری از اتّصال به وحی و امامان معصوم علیهم السلام منابع پرشمارتری در اختیار دارد، به همین نسبت نگاه وسیع تری به انسان، زندگی و نیازهایش دارد.
از آغازین سال های شکل گیری حوزه های علمی شیعی تلاش برای درک درست و به کارگرفتن منابع مذکور شروع شد، تلاشی که به ظهور فرهیختگان بسیاری منجر گردید. اینان ابتدا خویشتن را از جهات روحی ساخته و منزّه کردند پس آنگاه در مقیاس های مختلف دیگران را تحت تاثیر قرار دادند. بارزترین نقطه ی مشترکی که در بین این گروه فرهیخته یافت می شود وابستگی شان به اصول و مبانی شرع، احکام و شعایر دینی است. این وابستگی نوع تعامل آنان با سایرین را در عرصه های مختلف شکل داد و ما را نظاره گر ستودنی ترین تعاملات اجتماعی نمود.
یافتن این خود ساختگان در امروزه ی جامعه هرچند دشوار می نماید اما غیر ممکن نیست. قصد من آن است که از زاویه ی نگاه یک گزارشگر همراه و نه فرزندی در سوگ نشسته و پرسوز و آه، آنچه را که روشن می نماید مرحوم آیت الله آقای حاج سید مهدی یثربی قدس سره تربیت یافته ای عملگرا و نه راه یافته ای در کنج انزوا بودند، بنگارم و در این راه از نمونه های خارجی این مدّعا یاد نمایم.
ایشان قبل از هر چیز یک روحانی بودند و دانش آموخته ای از حوزه ی علمیّه. روحانی که گذشته از تقیّد به واجبات که وظیفه ی هر مسلمانی است ملتزم به انجام نوافل و مستحبّات نیز بودند. بارها با ایشان در مسیر مسجد همراه بودم و می دیدم که نوافل و نمازهای مستحبّی ظهر را به همان مقدار که مسافت کوتاه منزل تا مسجد اجازه می داد می خواندند و بعد از ورود به مسجد به اتمام می رساندند و حتّی از دو رکعت نماز تحیّت مسجد نیز غفلت نمی ورزیدند. ذکری که بارها از ایشان می شنیدم و حتّی در اتوموبیل و در هنگام سفر آن را بر لب جاری می ساختند این بود که ( ربّ لا تکلنی الی نفسی طرفة عین )، استمداد از خداوند برای دستگیری و وانهاده نشدن به نیروی سرکش نفس حتّی به اندازه ی چشم بر هم زدن، خواسته ای است که پذیرش آن نیازی همگانی می باشد چه رسد به آنان که در جامعه مصدر قدرت اند و نیروی حکومتی در اختیار دارند.
احترام به دیگران به خصوص بزرگان علم و اندیشه، شخصیّت قابل احترامی از ایشان ساخته بود که این صفت و نتیجه ی آن با بیان های مختلف در نصوص شیعی دیده می شود. این احترام اختصاصی به نسل ها و سده ها افتخار اجدادشان نداشت بلکه گستره ی آن همه ی مفاخر گذشته و حال را دربر می گرفت. نشانه ی روشن این خصوصیّت را می توان در نقش اصلی ایشان در برگزاری کنگره ی فاضلین نراقی قدس سرهما و نام گذاری خوابگاه دانشجویان کاشانی در تهران ( که از جمله کارهای ماندگار ایشان است ) به نام علّامه فیض کاشانی قدس سره با وجود عدم انتساب فامیلی، ملاحظه نمود. این حرمت نهادن حتّی کسانی را که به لحاظ اجتماعی و سیاسی رویاروی ایشان قرار داشتند نیز شامل می شد و وای از زمانی که کسی در محفل خصوصی یا فامیلی به بدگویی از به اصطلاح دشمنان ایشان می پرداخت که کمترین اثر آن نهی ایشان بود و گاهی به تغیّر و غضب ایشان نیز می انجامید.
وضو گرفتن ایشان را خوب به خاطر دارم، صحنه ای دیدنی بود. سعی می کردند با توجّه کامل این عمل عبادی را انجام دهند و ابدا خوش نمی داشتند که در آن هنگام کسی با ایشان سخنی بگوید یا مزاحم توجّه اشان گردد. نماز شب فرصتی بود که رنج بی شمار به پیشگاه قادر متعال عرضه دارند و از او یاری بطلبند و این عمل همواره ی ایشان بود.
در سفرهای متعدّدی به مشهد همراهشان بودم. یکی از بهترین اوقات شرفیابی به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام برای ایشان قبل از اذان صبح بود و گاهی مرا نیز با سیطره ی معنوی خویش در آن ساعات پربها به همراه می بردند. بیدار کردن نوجوانان برای نماز صبح هم شاید برای برخی توام با سختی باشد اما نرمی و مهربانی که ایشان برای این کار به خرج می دادند، هموار کننده ی این دشواری بود.
بها دادن به فرزندان و رشد شعور آنان نیز یکی از دستورات و راهنمایی های دینی است. به یاد دارم که در دوره ی راهنمایی بودم و ایشان برای جلسه ای از جلسات خبرگان به قم آمده بودند. پس از بازگشت از جلسه، ماوقع را متناسب با درک یک نوجوان برایم بیان کردند و مرا که متعجّب و بهت زده به ایشان می نگریستم در جریان امور قرار دادند.
خانواده در معرفت دینی جایگاهی والا دارد. برای من که گوش شنوای ایشان برای همه ی مردم را دیده بودم تعجّبی نداشت که توجّه به نیازهای خانواده را بنگرم، اما اکنون که به گذشته باز می گردم، فرصتی که برای شنیدن گفته های نوه ی خویش صرف می کردند و تبسّمی که در آن هنگام بر لبانشان می درخشید خاطره ای شیرین و به یاد ماندنی است.
از همه ی روحیّات شخصی و روابط خانوادگی که بگذریم، او یک آیت الله بود، بزرگی بود که در خانه ای قدیمی با طاق های ضربی و دیوار خشت و گلی می نشست و همه ی اقتدار خویش را برای رشد فرهنگ مردم منطقه و برآورده ساختن نیازهای مادّی و معنوی آنان به کار می گرفت. اما نمی توان نادیده گرفت که ایشان مناصب حکومتی نیز داشتند همانطور که نمی توان به هیچ انگاشتن این مناصب را هنگام برخورد با مردم از نظر دور داشت.
دفتر کار ایشان نه ساعت کار داشت و نه بازرسی و تجهیزات امنیّتی. به یاد دارم زمانی که ایشان متوجّه شدند چند روزی است که محافظین، مردم مراجعه کننده را بازرسی بدنی می کنند و نام آنها را سوال کرده در دفتری یادداشت می کنند، با عصبانیّت رئیس تیم حفاظت را از این کار نهی کردند و بساطی را که معتقد بودند باعث دوری یک عالم دینی از مردم می شود، برچیدند.
تواضع، زینت چشمگیر بزرگان است و بنابر روایات شیعی نعمتی گرانسنگ از نعمت های خداست. در آغاز شروع به تحصیل علوم دینی در مدرسه ی علمیّه ی حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف در قمصر کاشان ( که یکی از بناهای فاخر یادگار ایشان است ) بودم. هر از چندی مراسم اهدای جوایز به نفرات برتر علمی در مدرسه برگزار می شد و ایشان ( علاوه بر سه شنبه ها که برای تدریس درس اخلاق می آمدند ) در این مراسم شرکت می کردند. در این مراسم همه ی اساتید مدرسه حضور داشتند. به یاد دارم در یکی از این مراسم ایشان در کنار اساتید روی زمین نشسته بودند که مدیر مدرسه به ایشان عرض کرد: اجازه می دهید برایتان صندلی بیاورم؟ پاسخ ایشان منفی بود و نشستن بر زمین را ترجیح دادند، اما لحظه ای نگذشته بود که به مدیر گفتند: بله صندلی را بیاورید و بعد برای آنکه علّت تغییر ناگهانی تصمیم خود را برای همه روشن کنند با صدایی آرام تر گفتند: نباید آقایانی که قرار است جایزه بگیرند، کمر خم کنند. در مردان الهی نیاز به خضوع مردم نیست و تنها آنان تکبّر می ورزند که در خود احساس ذلّت و حقارت می کنند و این آموزه ای دیگر از مکتب جاویدان تشیّع است. مکتبی که مردم را آزاده و سربلند می خواهد نه دربند و سرشکسته، مکتبی که افتادگی را می پسندد نه به خاک دیگران افتادن و از دست دادن کرامت انسانی.
اهتمام به بزرگداشت و تعظیم شعائر الهی بر اساس قرآن مجید ناشی از تقوی و پرهیزگاری قلوب است. بزرگان شیعه نسبت به برگزاری مجالس تعظیم شعائر و ذکر فضایل و سوگواری بر مصایب خاندان وحی علهیم السلام پشتکاری فراوان داشته اند. در کاشان نیز سابقه ی این مجالس بسیار طولانی است. یکی از این مجالس، مجلسی است که مرحوم آیت الله آقای حاج سیّد محمّد رضا یثربی والد مکرّم مرحوم آیت الله یثربی قدس سرهما بیش از یک قرن قبل برای عزاداری در دهه ی اول محرّم تاسیس نمودند. مرحوم آیت الله آقای حاج سیّد مهدی که پس از وفات برادر والامرتبه ی خویش ( مرحوم آیت الله العظمی آقا میرسیّد علی یثربی قدس سره) عهده دار اداره این مجلس شده بودند، همچون پدر و برادر بدون در نظر گرفتن شئون اجتماعی به روضه خوانی و ذکر مصیبت و بیان مقتل سیدالشهدا سلام الله علیه می پرداختند. عمامه از سربرداشتن و با تکیه به صوت روضه خواندن و برسر زدن از جذّابیت های عمده ی این مجلس بود که باعث تحوّل و انقلاب در میان اهل مجلس می گردید. این سبک که به حمد خداوند اکنون نیز ادامه دارد نشان از عمق عشق و علاقه ای داشت که ایشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام و ترویج فرهنگ عاشورا داشتند.
به طور کلّی در ایّام محرّم زندگی ایشان شکل دیگری می یافت و تا زمانی که قدرتی دربدن داشتند در مجالس مختلف شرکت می کردند و حتّی پیشاپیش بعضی از هیئات با حال عزا به خیابان می آمدند. این گونه از اعمال که از سوی یک شخصیّت تاثیر گذار به چشم مردم می آمد آموزشی عملی برای آنان بود که باید برای خاندان نبوّت و مصایب ایشان چگونه رفتار کرد. خوب به خاطر دارم که مقیّد بودند در چنین ایّامی هرگز تظاهری به شادی نکنند و دیگران را نیز به یاد مصایب سیّدالشهدا علیه الصلاة و السلام بیاندازند. روز عاشورایی بود که پس از اتمام مراسم به منزل آمده بودیم، سرسفره ی نهار یکی از حاضرین مطلبی گفت که شاید کمی خنده آور بود و من که آنروز در سنین پایین بودم خنده ی بلندی کردم. عکس العمل ایشان را هیچ گاه از خاطر نمی برم، نگاهی به من کردند و بعد سربه زیر انداختند و با صدایی که به راحتی شنیده می شد گفتند: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله. این تذکّر غیر مستقیم ایشان بر اعماق وجودم نشست و روش درست و مورد توصیه اهل بیت علیهم السلام در مورد رفتار در چنین روزهایی را به درستی به من آموخت.
سال ها از زمانی که ایشان مجلس عزاداری برای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را در منزل تاسیس نمودند، گذشته است. آن زمان، زمانی بود که نظریّات وحدت گرا به شدّت با طرح مساله ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مخالفت می کرد. شاید برای مواجهه با این دست از نظریّات راه های متفاوتی وجود داشت اما ایشان راهی عملی را برگزیدند و با برپایی این مجالس روش درست و مورد عمل گذشتگان عالم و صالح را پیاده نمودند. این راهکارعلاوه بر اتّکا به روایات مستند شیعی ادامه ی روش دانایانی از قبیل سید مرتضی قدس سره بود که صریحا ماجرای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را پذیرفته و آن را از متواترات دانسته بودند. و ازدیگر سوی تقابلی عملی با نظریّاتی محسوب می شد که بر خلاف روایات مستند، با ترویج ماجرای مظلومیّت خاندان رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلّم مخالفت می نمودند. برپایی مجلس نقطه ی پایانی این تقابل عملی نبود. بعضی از کسانی که به عنوان منبری اصلی از سوی ایشان دعوت می شدند نقل کردند که آقا از ما می خواستند بدون پرده پوشی مصائب صدّیقه ی طاهرهعلیهاالسلام را برای مردم بیان کنیم و روضه بخوانیم. نماز جمعه ی ایشان هم در ایّام محرم و هم در ایّام فاطمیّه شکل متفاوتی می یافت. خود ایشان در جایگاه نماز جمعه به بیان فضایل و مناقب درس آموز اهل بیت علیهم السلام می پرداختند و بعد برای مردم روضه می خواندند. یاد اشک جاری ایشان و شانه های لرزان شان همیشه در خاطر مردم کاشان باقی است و من نیز هرگز حال منقلب ایشان را که آموزگار عشق، اشک و معرفت بودند از یاد نخواهم برد. بارها دیده بودم که علیرغم مخارج فراوان به نامه هایی که بعضی هیئت ها برای استمداد مالی جهت برگزاری مجالس عزا به ایشان می نوشتند پاسخ مثبت می دادند و کمک می نمودند.
روزی برای شرکت در مجلس ما در ایّام فاطمیّه ی اول به قم آمده بودند. بعد از نماز مغرب و عشاء همراه ایشان به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرّف شدیم. در مسجد بالاسر مجلس عزاداری برپا بود. مدّاحی با نوایی حزین روضه می خواند. ما که تازه وارد مسجد شده بودیم با این منظره مواجه شدیم، ایشان بعد از ورود به مسجد و دیدن مجلس کمی مکث کردند و بعد نشستند و بلند بلند شروع به گریستن کردند. مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها بر جان ایشان آتشی می افکند که دیدنی بود و حالی به ایشان دست می داد که وصف ناشدنی بود.
هرچند سطور زیادی نگاشتم و خاطرات فراوانی نقل کردم اما آنقدر خاطرات باقی است که افزون بر این، سطرها و صفحات فراوانی می طلبید. سالیان دراز خدمت را نمی توان تمام و کمال نگاشت و روزگار طولانی سعی و کوشش ایشان را نمی توان در سطرها گنجاند امّا باید دانست که وجود چنین آموزگاران مخلص و خادمان صدیق فرهنگ نعمتی بزرگ است که در صورت شکرگزاری ادامه خواهد یافت امّا ناسپاسی و قدرناشناسی، کفران نعمتی است که نتایج و تبعات سوء فراوانی به همراه خواهد داشت.
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنود
دیدگاه شما