کاشان نیوز-محمدثابت ایمان: شعر حافظ، صرفنظر از تقسیمبندی معمول عرفانی، عاشقانه و سیاسی اجتماعی، در محور و مختصات جامعه شیراز قرن هشتم چرخ میزند.
ویژگی اساسی آن، رندانگیهای بجا در برخورد با مصادیق منحرف؛ زهد _ مفتی – قاضی – اهل منبر و مدرسه و بالاخره اهل قال است.
او یک ملیگرای متشرع، متصف به آداب درست طریقت، در همان عرفان ایرانی میباشد که پیش از او هم در مکتب عشق، با امثالی چون بایزید و حلاج به ظهور رسیدهاند. نگاه او به ایران باستان و بهرهگیری او از اسطورههای میهنی شاهنامه و برخورداریاش از تعالیم حیاتبخش قرآن کریم و احادیث و روایات، در قاب تلمیحات و استعارهها و ایهام و …، از او رندی جهانی در برخورد با قبای ژندهی زهد ریایی و تحجر توخالی منبعث از نگاه قشری به دین و تعالیم الهى آن ساخته است. این حلقههای به انحراف رفته در دوران حافظ قرن هشتم، با روی کار آمدن امیر مبارز معلومالحال، در لباس محتسب آن روزگاران، به مفهوم کسی که باید حد بر خروج از معارف و ورود به نهایی منکر وارد کند، کاملتر میشود.
او در یکسر با زاهدان ریایی دستوپنجه نرم میکند و در سویی در کف اتصال حکومت با ساختارهاى اجتماعى، از تئوری تا عمل بیجا، در برخورد با خلقالله را به مبارزه مینشیند. توگویی در تابلویی به سحر قلم و توان واژه و پردهپوشیهای شگرف در غلاف ظریف علوم بدیعی، آنهم با طنزی فاخر و شگفت، تکلیف همهی اعصار بعد از خویش را در تطبیق سره از ناسرهی راه مشخص میکند.
چه او واژگونی این دور سپهرنام را باور کرده است.
باور کرده که مفهوم می و شادی اهل راز در درک راه و معانی آن، در این واژگونی، دچار اختلال و ناصافی «می» خواهد بود.
مجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است
از دید او علف در پیش سگان است و استخوان در آخور اسبان. اهل فضیلت و معنا در کناری و دردی نادان اهل ناصاف روزگار، در بالای سر صراحی جا خوش کرده است.
چه تو چون اهل فضلی و دانش، پس همین گناهت بس!
این تابلو به تصویر آمیخته با کلام او، هنوز دیدنیترین باغ تماشا در نگاه به جامعه امروز ایرانی ماست.
چه او حافظ است، اما نه در هیبت تنهای تفألی آنهم از روی مصلحت و تعبیرى که میخواهیم از او درک کنیم. مدنیت برای او در قاب یکرنگى با مردم و پرهیز از دروغ و ریا در رسوایی، پیرایهی گشاد و آستینکوتاه زهد نامحرمان راه به تعریف نشسته است.
اما افسوس که؛ این شمه و شکوه رندانگیهای او، در جهان عشق محور شرقی، تنها به قاب شبهای یلدا و نوروز فالهای بیبنیان گذشته و راهى به تعقل و تفکر خلق و جامعه نبرده است. او که با همهی ناملایمات زمانش از ما میخواهد که؛
بیا تا در می صافیت، راز دهر بنمایم
بهشرط آنکه ننمایی به کج طبعان دلکورش!
مصداق دردى روى مى صافى این روزگاران باید چشید و دید و گذشت را، این روزها در ساختار عمودى قدرت با گزینشهای مربوط و نامربوط. برخى از مدیران کشور شاهدیم، شاهدیم که ناتوانى یگان موجود، از فرسودگى در توان اجرائى، کهولت عوامل، تفکر منبعث از مرده ریگهای ذهنى برخاسته از نقص نگرش و سیاست ورزى برخى از ایشان، وارونگى فرهنگى ناشى از دوران گذار جامعه، تفسیر نامناسب از دین و نپذیرفتن تحولات جدى جامعه جهانیست.
راز این عقبماندگی در بازسازى یگان منابع انسانى میباشد. حلقهی بستهی وابسته به حزب و جناح سیاسى، باید راه به فرانگرى برده و از قاعدهی جدی انتخاب شایستگان بیرنگ ملت برخوردار باشد، قاعدهای که در گذار از دورههای مختلف و گفتمانهای پیدرپی جامعه، اکنون براى اندکى، میخواهد راه بهاعتدال بجوید، باید امروز بتواند، حافظ وار! سکان مدیریت جامعه را براى عبور از الگوهاى نادرست گذشته، به چرخ درآورد،
چراکه هرگونه سهمبندی جناحى، راه ورود هر چیز و هرکس را، به اعتبار نقابهایی که اشخاص به طمع نفوذ در قاب احزاب بهاصطلاح مدنى زدهاند را هموار کرده و مسیر خدمت صادقانه و بدون تعصب و نفاق را از ظرفیت شایستگان ملت دور میکند، از این منظر برچسب ورود به بازى احزاب به طمع سهم خواهیها، هیچ فرقى با لباس زهد ریایى صاحبان مذهب دروغین نداشته و هر دو راه به چندرنگی جامعه برده و سخن مولاى جانها مبنى بر؛ «از چندرنگی در دین بپرهیز» را نادیده گرفته و محصولش تشویش و برهم پاشیدگى وضعیت نابسامان مدیریت و حضور نابلدان و نابخردان در ادارهی کشور است.
تنها در دورنگی و چندرنگی احزاب سیاسى میتوان! غربال به دست، بدون توجه به سره از ناسره، خشک و تر جامعهی فرهیخته را به چوب تعصب و افت سیاست زدگى زده و امکان خدمت شایستگان به مردم را از بین برد.
نگاه زهد ریایى یا دستهبندیهای ناهمگون سیاسى بهدوراز اخلاق، هر دو راه به تعصب برده و تعصب آفت اندیشه و صلاح جامعه است.
دیدگاه شما