کاشان نیوز ــ محمد مشهدی نوشآبادی: دیشب تعزیه امام حسین بود. اما لحن امامخوان مانند دیگر امام خوانها، فقط انعکاس مظلومیت حسین نبود، بلکه خروشناک و حماسی بود. از همه جانسوزتر صحنه تاثیرگذار طلبِ میدانِ غلام آزادشده امام بود که ناشناس و ساکت خاک بر سر میریخت و پرخروش به دنبال اسب امام میدوید و جسورانه خود را در سینه اسب توفنده امام میانداخت تا به میدان برود. بیش از همه سکوت این غلام شگفتانگیز بود که زبان قال نداشت و همه زبان حال بود. من از صحنه بیهوش شدن زینب که کاملا تاریخی است به این اندازه متاثر نشدم. شاید علت آن بدیع بودن گوشه غلام بود.
توضیح اینکه امامخوانِ پرشکوه ما (حسین زینعلی) میهمانی بود از دولتآباد اصفهان که در نسخه برخوار میخواند، برعکس تعزیهخوانیهای رایج نوشآباد که در سبک تهران و بر اساس نسخه میرعزای کاشی است و فاقد صحنه امام و غلام.
****
علی رغم این که امویان میخواستند با شهادت امام غائله اعتراضات حق طلبانه علیه حاکم نامشروع و غیرمردمی را فرونشانده و اسارت خاندانش را درس عبرتی برای دیگران نمایند، اما چنان حادثه کربلا جگرسوز و رفتار اشقیا وحشیانه و بیشرمانه بود که دهها قیام خون خواهانه در صحنه جغرافیای عراق و ایران به وقوع پیوست که جملگی به خاک و خون کشیده شد. از جمله شهیدان این قیامها زیدبنعلی (نواده امام حسین) و یحیی پسر زید بودند. اما مگر خون به ناحق ریخته از جوشش بازمیایستد؟ علیرغم خباثت و خیانت شیعیان دروغین کوفه که به بهانهای زید را تنها گذاشته و مانند پدر بزرگش امام حسین به مسلخگاه سپردند و یحیی در خراسان در نبرد با امویان به شهادت رسید، اما این خونها سرانجام در ایران و خراسان جوشید و عقدهها و کینههای فروخفته طرفداران عدالت سرانجام در قیام ابومسلم، جوانی کم سن و سال از این سرزمین انتقامگیر به ثمر نشست و از بازمانده امویان به طرز وحشتناکی توسط کسانی که حکومت عباسیان را تشکیل دادند، خونخواهی شد و همه کینههای دیرین مظلومان بیگناه، از نسل چندم این طایفه خونریز که همچون میمونهایی از منبر پیامبر بالا رفته بودند عقدهگشایی شد؛ که ستمکاران را بد سرانجامی است.
امروزه نیز چنان رخداد چند ساعته عاشورا را طول دادهاند که هیچ روزی از آن خالی نیست و آیینها و سوگهایی که برای این شاه در سراسر دنیا برگزار میشود، پرشکوهترین و بیسابقهترین آیینهایی است که تاریخ بشر به خود دیده است.
علل گسترش این آیینها یکی دوتا نیست اما بیگمان یکی از آنها جلوه حقطلبانه امام است که تمام معصومیتها و حقطلبیها را در مقابل تمام ظلم و جور قرار داده است.
اما چرا این آیینها کمتر توانسته است به سلوک حسینگونه و یا تخلق به اخلاق حسینی بیانجامد که همو میفرمود: «ان الحیات عقیده و جهاد» و «هیهات من الذله»؟
جمله اخیر را امام وقتی فرمود که یزیدیان سعی داشتند ایشان را به بیعت با یزید و یا تن دادن به مرگ وادارند. اما هیچکدام از اینها آرمان یک جنبش انسانی و ضد خشونت نبود که امام بارها تلاش کرد از وقوع این جنگ نابرابر جلوگیری کند. اما سفلهگانی که همیشه با خباثت و دنیاطلبیِ خود یزیدآفرین میشوند، به این پیشنهاد معقول امام وقعی ننهادند. اما چه کند که ذلت خط قرمز او و خاندان اوست و بیعت و مشروعیت بخشیدن به یک قدرت فاسد و مستبد، تایید خلافت نامشرعی است که بر خلاف عهدنامهها و چارچوبهای قانونی موجود بر مسند قدرت تکیه زده بود و از همه اینها گذشته گردنکشی و تفتیش عقیده میکرد. پذیرش انتظار یزیدیان به معنای حقانیت حکومت جائر بود که هزینهای سنگین و غیرقابل جبران داشت.
اما آرمان و خط قرمز عموم عزاداران حسین چیست؟ نمیدانم آیا عموم عزادران امام خط قرمز دارند یا نه؟ اما وقتی به پای مجالس مویههای آنان مینشینی، نهایت آرمان آنان در این دنیا توفیق زیارت قبر امام است و این لطیفه نیست که اینان موقعی هم که پرده خانه خدا را در دستان خود میفشارند و خود را در ساحت قدسی وی مییابند، از خدا توفیق زیارت قبر امام را طلب میکنند؟
***
شمس تبریزی در مقالات میگوید: «خدا یکی است اما چه فایده که تو شش هزار تکهای!» (قریب به مضمون) توجه عارف در این جهان نه اعتقاد به خدا و یا تقدیس و پرستش الله بلکه اهتمام وی به یکی شدن است. از نظر وی توحید اعتقاد نیست، یکی شدن است. یک سیر است نه یک فکر. این فرایند باشکوه را عارفان در تبیین دو اصطلاح «فنا» و «بقا» ذکر کردهاند که خلاصه آن عبارت است از متخلق شدن به اخلاق خدا. این آرمان عارف است اما وقتی همین آرمان به دست مردمان عادی و عوام میافتد به پرستش صورتهای گوناگون و شرک آمیز میانجامد. البته در این جا شرک نه پرستش اصنام است بلکه توجه به هر چیزی غیر از خداست. حتی ممکن است همین سجاده و محراب و عبادت بت باشد. اینجاست که به قول حافظ باید سجاده را به می وحدت شست. به قول عزیزالدین نسفی در کتاب انسان کامل: «ای عزیز! همه ما بت پرستیم»، مگر عدهای خاص که خود را از دو بینی نجات میدهند. عرفا برای توجیه این گونه پرستش از اصطلاح پرستش تنزیهی موحد و پرستش تشبیهی عوام استفاده میکنند. (نک؛ فصوص الحکم ابن عربی/ فص نوحیه)
به حاشیه نروم، جان کلام این است؛ همانطور که خداپرستی غیر از خداییشدن است، حسینپرستی هم غیر از حسینی شدن است. راه دوم را دشخواری است که کار عدهای خاص از مریدان این شاه خونین دل و تشنه جگر است. حسینی شدن در شناخت راه بیخشونت و موحدانه و انسانی وی حاصل میشود. به تعبیر دیگر عنصر اصلی حسینی شدن آگاهی است چرا که در طول تاریخ به نام حسین اما در جهت مقاصد یزید تزویرها کردهاند. یعنی باید در آن وقتی که همه به اعتبار متاع دون دنیا (داشتنها و خواستنها) و فاجعه پلید مصلحتپرستی و بدتر از همه جهالتها، ذلتطلبند و خونریز، تو عزتطلب باشی و آزاد و رهیده از همه کس و همه چیز. هرجا که ناله مظلومی دل تو را آزرد حسینی هستی، هر جا کسی مظلوم کشته شد همچون حسین است و هر کس مظلومانه و بیگناه به زندان و اسارت افتاد او همچون زینب است. هرگاه نان در خون بیگناه نزدی و مظلومیت مردمان بغض در گلویت انداخت و رگ غیرتت را جنباند تو حسینی هستی؛ فرق نمیکند که در کدام کیش و مرام و آیینی باشی.اگر به جز این باشد هر روز هم بر آستان حسین سر بسایی یزیدی هستی. یعنی در راستای اراده یزید زندگی میکنی و دیگر اعتقاد تو به حسین ضرری برای یزید ندارد که هیچ بلکه در جهت منافع یزید است. مصداق این کلام پر اعتبار: «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدیاند.»
من امشب در حرکت خروشناک و پرعقده و حماسی این غلام ناشناس چهره همه پیروان راستین امام را دیدم؛ بیادعا، بینام، بیرنگ و بیزبان.
منبع: وبلاگ نویسنده
دیدگاه شما