کاشان نیوز-امیرحسین ایزدپناه:
به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد
چند ماهی است که به همت «انجمن شاعران جوان کاشان» و همکاری فروشگاه کتابِ «ساربوک»، جمعه عصرها برنامهٔ «شاهنامهخوانی» در کافه کتابِ ساربوک برگزار میشود. در این برنامه، معمولاً جناب «علیرضا رجبعلی زاده کاشانی»، شاعر جوان و خوشبیان شهرمان، به خوانش بخشهایی از شاهنامهٔ فردوسی میپردازد. آقای رجبعلی زاده که خود صاحب چند مجموعه شعر هم هست، فرم و محتوای شعر را میشناسد و با توجه به پژوهشهایی که بهطور ویژه روی شاهنامه انجام داده است، در خوانش و شرح اجمالی شاهنامه که کار چندان آسانی هم نیست، بهاندازهای که باید، توانایی دارد.
آنچه باعث شد نگارنده را به نوشتن این چند سطر مجاب کند، متأسفانه استقبال نهچندان شایان همشهریان ما از این برنامه است؛ بهطوریکه تعداد افرادی که تقریباً بیشتر هفتهها بهطور ثابت مخاطب این برنامه هستند بهزحمت به تعداد انگشتان دست میرسد! و معمولاً هر هفته نیز چندنفری عضو مهمان هستند که در هفتههای بعدی حضور پررنگی ندارند. صدالبته که کیفیت مهمتر از کمّیت است و این تعداد انگشتشمار، مشتاقانه، چکامههای حکیم طوس را به گوش جان نیوش میکنند ولی باوجود تلاشهای دلسوزانه و بیمزد و منّت آقای رجبعلی زادهٔ عزیز و دوستان فرهنگی بزرگوار ما در مجموعههای ساربوک و خانه کتاب کاشان، مخصوصاً آقای دکتر باغشیخی و آقای حسین طبسی که در این وانفسای کار فرهنگی، این فضای صمیمانه را برای یک محفل ادبی دوستداشتنی فراهم کردهاند، انصافاً حیف است که شهروندان ما تا این حد نسبت به شاهنامه کملطف باشند. (پیش از بررسی مسئله، ذکر دو نکته کوچک لازم است. نخست آنکه نگارنده نه عضو انجمن شاعران جوان کاشان است و نه عضوی از مجموعه ساربوک و این مطلب را نه به سفارش کسی، بلکه بهعنوان یک شهروند عادی علاقهمند به شعر و بهعنوان یک دغدغه شخصی نوشته است. دوم آنکه هدف این مطلب این نیست که بعد از نوشتن آن، سیل جمعیت به برنامه شاهنامهخوانی هجوم آورد! بلکه بیان یک معضل فرهنگی است تا بلکه اندکی از شهروندان و اندکتری از مسئولان، این معضل را بهتر ببینند و شاید به شاهنامه روی خوشنشان دهند). سؤالی که هر از چند گاهی ذهن آدمی را مغشوش میکند این است که چرا؟ چرا برنامه شاهنامهخوانی در شهر ما اینقدر مهجور مانده است؟ آیا اینکه انتظار داشته باشیم چنین برنامههایی با استقبال مواجه باشد، انتظاری بیجا و متوهّمانه است؟ اجازه بدهید این مسئله را کمی بیشتر بازکنیم.
دوستی کِی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
کاشان، سوای آن تمدّن چند هزارسالهٔ سیلک، شهری است که از قدیم، دیار شاعران و نویسندگان بزرگی بوده است که مخاط
بان این نوشتار، قطعاً کموبیش با اسامی آنها آشنا هستند. میتوان گفت مردم کاشان با شعر بیگانه نبودهاند. در دوران معاصر نیز، ازقضا این محافل شعر و ادب، پررونقتر ادامه یافته است. انجمنها و محافل خصوصی و عمومی متعدّد شهر ما گواه این مسئله است. ولی سؤالی که پیش میآید این است که از بین اینهمه انجمن شعر کهن و نو، جوان و پیر و خانم و آقا، چند ده نفر که علاقه داشته باشند در این برنامه شاهنامهخوانی شرکت کنند پیدا نمیشوند؟ گره کار کجاست؟ آیا آنها از این برنامه بی اطّلاع هستند؟ آیا خود را بینیاز از شرکت در چنین برنامههایی میدانند؟ آیا حضور در چنین برنامههایی را دوست ندارند؟ آیا جمعه عصر برنامههای مهمتری دارند؟ و یا اینکه حوصلهٔ شرکت در چنین برنامهٔ نسبتاً سنگینی را ندارند؟
این مسئله را از زاویهای دیگر هم بررسی میکنیم. بعدازآن که در کشور ما و بهتبع آن در شهر ما، لزوم ارتقاء دانش دانشگاهی احساس شد، دانشگاههای ما در رشته ادبیات فارسی دانشجو پذیرش میکرده است تا این فرهنگ و ادبیات اصیل و وزین به شایستگی پاسبانی شود. احتمالاً با من همعقیده هستید که دانشگاه دولتی کاشان، دانشگاه آزاد اسلامی کاشان، دانشگاه پیام نور کاشان و دانشگاه پیام نور آران و بیدگل (که دانشجویان کاشانی زیادی دارد)، در سالهای اخیر، دستکم، چند صد نفر دانشجوی رشتهٔ ادبیات فارسی داشته و دارد. با توجه به عمر چندماههٔ برنامه شاهنامهخوانی ساربوک، میتوان گفت که این دانشجویان از برپایی آن آگاه هستند. خب، یعنی از این چند صد نفر، چند ده نفرشان علاقه به شرکت در این محفل شاهنامهخوانی ندارند؟ اگر دانشجویان ادبیات پارسی در این برنامه شرکت نکنند پس از چه کسانی باید انتظار شرکت داشت؟ آیا این دانشجویان علاقهای برای ژرفا بخشیدن به گسترهٔ دانشِ تخصّصیِ دانشگاهی خود ندارند؟
شاهنامه
بهراستی چه چیزی دوستداشتنیتر از کام گرفتن از جامهای ادب و حکمت و اندیشهٔ بزرگان شعر پارسی؟ حیف نیست از اینهمه دانش و بینش و انرژی سترگ شاهنامه دورباشیم؟ شاهنامهای که دریایی است با بینهایت صدف و در هر صدف گوهری مکشوف؛ از ستایش یکتاپرستی و عدالت و نیکی گرفته تا تاریخ و سیاست و حکمت و روانشناسی، از داستانهای حماسی گرفته تا اسطوره پردازیهای کهن، از وطن ستاییهای جابهجا در آن گرفته تا روایت تلخیها و شیرینیهای پهلوانی. شاهنامهای که هزارتوی تاریک تاریخ را درنوردیده، بس دشواریها چشیده تا امروز ِ روز به دست ما رسیده. شاهنامهای که اگر نبود، معلوم نبود که ما امروز به زبان شیرین فارسی صحبت میکردیم! یک کتاب و این نقش درخشان و عظیم! تصوّر آنهم سخت است. ما که زبان و هویت خود را مدیون فردوسی هستیم، باید قدر بدانیم. به بیان قرآن، حضرت رسول اکرم (ص) در روز قیامت، در بارگاه حضرت باری زبان به گلایه میگشایند که قوم من قرآن را آنطور که بایدوشاید ارج ننهادند و مهجور داشتند (سوره فرقان، آیه ۳۰). به نظر میرسد باید این حق را برای فردوسی هم قائل باشیم که پیش خدا گله کند که قوم من، شاهنامه را مهجور داشتند! سی سال رنج برای زنده کردن «عجم» را درک کنیم. به بیان دکتر کزّازی: «راستی را، اگر شاهنامه نمیبود، ما آنچه هستیم نمیتوانستیم بود و همانند تیرهها و تبارهایی دیگر، در سایههای دامنگستر ِ تاریخ و گردهای گیتی نورد ِ گسسته نشانی و شکسته نامی، گم میشدیم و از یادها میرفتیم و بر بادها.» (منبع: کتاب «نامهٔ باستان»، ویرایش و گزارش دکتر میر جلالالدین کزازی از شاهنامه، نشر سمت، جلد اول، صفحه ۶)
ما چگونه ما شدیم؟
به نظر میرسد که پرسشهای بخش دوم، مقدمهٔ پرسشهای مهمتری است. اینکه چرا حوصلهٔ جامعهٔ ما نسبت به شناخت فرهنگ باستانی خود کم شده است؟ آنهمه نقّالیهای حماسی که در زمانهای نهچندان دور در عمومیترین اجتماعات ما، نُقل محافل بود و شورونشاطی برمیانگیخت، چرا به سردی و خمودی گراییده است؟ چه بر سر پردهخوانیها و نقّالیها آوردیم؟ چرا جامعه، دیگر نیاز به شاهنامهخوانی را در خود احساس نمیکند؟ اگر نونهالان ما رستم و سیاوش و سهراب و کیخسرو و دیگر اسطورههای تاریخی خود را نشناسند، آیا دور از انتظار است که به قهرمانان برساخته از فرهنگهای دیگر رویآورند؟ و اگر این احساسات ناسیونالیستی در طول تاریخ ایران وجود نداشت، آیا امروز چیزی از تمامیت ارضی ایران باقیمانده بود؟
پاسخ دقیق و تحلیلی به پرسشهای بالا در حیطهٔ قلم نگارنده نیست و باید جامعه شناسان و مدیران فرهنگی کشور و شهر به آن بپردازند ولی اگر بخواهیم بهاجمال و خیلی کوتاه مسئله را بررسی کنیم، باید گفت اگر این گسستهای فرهنگی در جامعه وجود دارد، باید آن را معلولی از علّتهای چندگانه دانست که در ادامه سعی میشود دستکم به چهار مورد آن، بهاختصار اشاره شود.
فرهنگ عمومی مردم متغیری از بسترهایی است که آن فرهنگ را میسازند و رشد میدهند. وقتی شرایط جامعه بهگونهای باشد که در آن تولید و نشر اندیشه، در مسیر ایدهال خود پیش نرود و با دشواریهای گوناگون روبرو باشد، طبیعی است که یکی از اثرات وضعی آن، بیتوجهی مردم آن جامعه نسبت به فرهنگ غنی باستانی خود خواهد بود. جامعهٔ اینچنینی، در معنای عام، سطحی بار میآید. هنرش سطحی میشود، ادبیاتش سطحی میشود، رسانههایش سطحی میشوند، حتی دینداریاش همسطحی و کاریکاتوری باقی میماند و شاهنامه، سطحی نیست، عمیق است، پس طبیعی است که ارتباط با آن برقرار نشود.
علت بعدی میتواند مشکلات اقتصادی مردم باشد. وقتی جامعه ازنظر اقتصادی سالم نباشد و مردم بهناچار بخش زیادی از وقت و انرژی خود را، صرف تأمین و گذران عادیترین و نازلترین نیازهای روزمره خود کنند، مشخص است که دغدغههای فرهنگی، در اولویت نخواهد بود.
دلیل دیگر هم میتواند تغییر ذائقه و سبک زندگی مردم بعد از گسترش روزافزون رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی باشد که سوق به رسانههای مکتوب همچون کتاب و روزنامه را کاهش داده است. بههرحال شاهنامه هست و ثقیل بودنش و آدمی هست و راحت گزینی! این رسانههای مجازی هم اینقدر موضوع برای پرداختن و سرگرم کردن مردمدارند که نوبت به شاهنامه و امثالهم نرسد!
مؤلفهٔ بعدی میتواند، نقش مدیران و متولیان فرهنگی جامعه باشد. در چند دههٔ گذشته، شما چند برنامه باکیفیت از رسانهٔ ملّی یا دیگر رسانههای اثرگذار به خاطر دارید که به شایستگی به شرح شاهنامه یا دیگر آثار منظوم و منثور ادبیات پارسی پرداخته باشد؟ آیا از طرف مدیران فرهنگی جامعه، دغدغهای برای گسترش شاهنامه شناسی بین عموم مردم وجود دارد؟ و اگر وجود دارد، برنامهٔ مناسبی برای آن تدارک دیدهشده است؟ سخت است به این دو سؤال پاسخ مثبت دادن! طبیعی است وقتی متولیان فرهنگ جامعه، ارادهای جدی، پویا و نه جزم اندیشانه برای محتوا دادن به خوراک معنایی مردم نداشته باشند، شاهنامه هم در سبد غذای فرهنگی مردم، مرتبهٔ شایانی نخواهد داشت.
سلام.عرض شود که تا آنجا که من اطلاع دارم استاد رجبعلیزاده شخصا و به همت بلند خود اقدام به برپایی این جلسه شاهنامه خوانی کرده اند ایشان بارها از غربت حکیم فردوسی و شاهنامه اش در میان مردم پارسی زبان گلایه داشته اند .استاد رجبعلیزاده به حق یکی از مفاخر ادبی فرهنگی کاشان و ایران هستند و تسلط ایشان بر متنی مانند شاهنامه ستودنی است. قدر ایشان را بیشتر بدانیم. والسلام
بسیار عالی بود
سلام جناب ایزدپناه مطلب عالی بود منتظرمطالب بیشتر شما هستیم. مثل مقاله ربنای استاد
متشکرم از این یادداشت شما و متشکرم از خانه کتاب کاشان به خاطر برگزاری این جلسات. امیدواریم دغدغه فرهنگ در میان همشهری و هم میهنان عزیزمان پررنگ تر گردد...