***
شما از واگذاري معادن گفتيد، مقاومتي در اين مورد صورت نگرفت؟ چون به هر حال معدن جزو انفال محسوب مي شود.
خير، چون معادن کوچک واگذار مي شدند و اصلي ها هنوز مانده بودند. وزارتخانه روي معادن بزرگ تر متمرکز شد و همه را راه اندازي کرد. يکي از کارهاي ديگر تجهيز معادن بود. تعداد قابل توجهي ماشين آلات سنگين از داخل و خارج تهيه شد و اقداماتي هم به صورت ليزينگ انجام شد که معادن بتوانند اين ماشين ها را خريداري کنند.
واگذاري معادن وقتي بحث واگذاري صورت مي گيرد يک عده خاص اين معادن را در اختيار مي گيرند. حرف و حديث هايي هم مطرح شد که مثلاچرا معدن خاک قرمز قشم به فلان فرد واگذار شد يا معدن ده بيد به فردي ديگر. براي اين واگذاري ها هماهنگي هايي صورت مي گرفت؟
خير ما اين معادن را به مزايده مي گذاشتيم. اگر معدني به بخش عام المنفعه واگذار مي شد حرف و حديث ها کمتر بود، ضمن اينکه بعد از اينکه اين معادن واگذار و كار در آنها آغاز مي شد، ذخاير بيشتر مشخص شد و کيفيت شان ديده شد. واگذاري اين معادن هم مانند معادن ديگر بود و چون اکتشاف در آنها کم انجام شده بود و بخش معدني قصد داشت فقط همان قسمت هاي موجود را بهره برداري کند بعد از واگذاري اينها روي ساير قسمت هاي معادن کار کردند و واضح است که منافع بيشتري هم به دست آوردند. هر معدنکار ديگري هم اگر مجوز اکتشاف بگيرد و روي معدني کار کند طبيعتا وضعيتش زير و رو مي شود و بايد بگويم ما معادن را شخصا به کسي واگذار نکرديم.
روابط تان با آقاي محلوجي به عنوان معاون و وزير چطور بود؟
ما همه اين کارها را با هماهنگي تاييد و انجام مي داديم. ايشان در کارها خيلي دخالت نمي کردند، اما خيلي مواقع لازم بود تاييد ايشان گرفته شود.
چرا محلوجي استيضاح شد؟
يکسري از حساسيت ها در مجلس عليه ايشان به وجود آمده بود.
آيا شما از اين مسائل مطلع مي شديد و مي دانيد اين حساسيت ها چرا شروع شد؟
آقاي محلوجي فرد بسيار صريحي بود و طبيعتا به خيلي ها باج نمي داد و متاسفانه اين موضوع تازه اي هم نيست و در تمام دنيا هم وجود دارد.
شنيده ام ايشان زبان تند و گزنده اي هم داشتند.
به هر حال ايشان يک انسان متکي به خودشان بودند و به جايي وابسته نبودند. يادم هست يکي از نمايندگان که نامش را نمي برم حتي ادعانامه اي را که مي خواست عليه من در پرونده ام بخواند، شركت شمس ماشين را شمش ماشين خواند يعني تا اين حد بي اطلاع و بي دقت بود. طبيعتا آقاي محلوجي به اين افراد محل نمي گذاشت. يا مثلادر اين شرکت که صدها هزار تن فلز جابه جا مي شد اين نماينده مي گفت سه تن آلومينيوم جابه جا شده و ماجرايي را براي ما درست مي کرد. يا آقاي دکتر کامران نماينده اصفهان مسائلي را عنوان مي کردند که بسياراز واقعيت ها به دور بود.
يکسري از معادن به کميته امداد واگذار شد و حرف و حديث هايي را به وجود آورد. در دوره شما بود؟
خير، اين معادن قبل از ما هم در اختيار کميته بود و ما آن معادن را سازماندهي کرديم و جهت داديم.
آقازاده ها چطور در مزايده ها برنده معادن شدند؟
معدن خاک سرخ هرمز چندان مهم و دندانگير نبود، ولي اين مواردي که شما مطرح مي کنيد فکر نمي کنم در زمان ما بوده باشد. ممکن است از کسي خريده باشند يا کسي ديگر با نام ديگري در مزايده برنده شده باشد. خيلي از اين معادن وابسته به خود وزارتخانه نبود و مربوط به شرکت هاي اقماري بود و آنها به مزايده مي گذاشتند.
در دوره معاونت شما ممکن بود از شهرهاي بزرگ و کوچک معتمدين و ائمه جمعه به شما مراجعه کنند. از شما چه خواسته اي داشتند؟
بله، مراجعه مي کردند، بعضي براي ساخت مسجد آهن و سنگ احتياج داشتند، يک عده مي خواستند با قيمت دولتي آهن خريداري کنند. زماني که رانت و تفاوت قيمت باشد فرق نمي کند. وقتي کسي مي بيند اگر من وقت بگذارم و يک تريلي آهن بخرم تفاوتش با بازار مثلا10ميليون تومان مي شود دو روز وقت مي گذارد و نماينده را مي بيند و او را توجيه مي کند که شما مگر نمي خواهيد آهن دولتي را به کساني که قصد ساخت دارند واگذار کنيد خب من هم همين قصد را دارم و او را توجيه مي کند. از زمان دکتر بانکي که قيمت فولاد آزاد شد ما از اين نامه ها و مراجعات نداشتيم و هميشه بازار با کارخانه ها تفاوت كمي داشت و به صرفه نبود که ديگر بخواهند وقت بگذارند. بعد از اينکه در معاونت معدني کارهايي را انجام داديم به بخش فولاد وارد شدم.
حضور در شرکت ملي فولاد ايران و باشگاه پرسپوليس
شما بعد از آقاي دکتر بانکي وارد فولاد شديد؟
بله، حدودا اواخر سال 71 و سال آخر دولت اول آقاي هاشمي بود و پنج سال در فولاد بودم. من واقعا به بخش فولاد علاقه مند نبودم چون بخش بزرگي بود و من هم فکر مي کردم آدم اولي در اين کار نباشم، ولي آقايان محلوجي و ديگران به من دستور دادند.
در جريان هستيد که چرا دکتر بانکي از فولاد رفتند؟
حرف و حديث هاي مختلفي بود مبني بر اينکه ايشان خودشان نرفتند و جابه جا شدند.
فشار از طرف آقاي محلوجي بود يا خارج از وزارتخانه؟
من از ريز ماجرا اطلاعي ندارم، اما شنيده هايم حاکي از اين است که از بيرون به آقاي محلوجي فشار آورده شد. به هر حال وقتي در ابتدا وارد فولاد شده بودم احساس مي کردم براي من خيلي بزرگ است. ولي خوشبختانه مديران مختلفي که در آنجا بودند در حقيقت ابراز تمايل کردند و من ديدم که براي کارم پشتيباني لازم را دارم. يک مدت کار را بررسي کردم ولي با يک هدف ديگر به فولاد وارد شدم و شروع به کار کردم و آن اينکه من به عنوان يک مهندس کارخانه را نبينم، بلکه به عنوان يک بازرگان و آدم اقتصادي به واحدها نگاه کنم. بنابراين هر کس هر پروژه اي را مطرح مي کرد «نه به صورت برنامه بودجه اي» مثلااين پول را اگر سرمايه گذاري کنيم چه و چه مي شود، من اگر مي ديدم در قبال اين دو ريالي که مي دهم چيزي به دست مي آوريم طرح را براي بررسي و کارشناسي قبول مي کردم و اگر نتايج مثبت بود طبعا اقدام مي کرديم، به همين سادگي.
يعني نگاه مهندسي تان حذف شد؟
خير، ما مي گفتيم دو ريالي که به شما مي دهيم چقدر به ما برمي گردانيد و اين گونه به اين وادي وارد شديم. نکته بعدي که خيلي روي آن حساسيت داشتيم اين بود که بررسي کرديم هزينه تمام شده واحدها چند پارامتر دارد مثلابراي توليد در ذوب آهن، زغال سنگ، سنگ آهن، مصرف برق و مصرف گاز بود و روي اينها حساسيت داشتيم. بعد از مدتي پس از ثبت و ضبط اين آمار شروع به تحقيق مي کرديم که در دنيا چه کار مي کنند يعني مثلادر کوره قوس الکتريکي که ما در مبارکه داريم مصرف نسوز داخلش، مصرف الکترود گرافيتي و مصرف برق براي هر تن فولاد چقدر است و در دنيا چقدر است. روي اين کارها متمركز شديم و همين باعث شد که واحدها به شدت روي اين مسائل حساس شدند. يادم هست يک بار که به اهواز رفته بودم آنها مي گفتند براي هر تن فولاد مثلا14 کيلوگرم نسوز مصرف مي شود. در حالي که اين مقدار بايد در حد 5، 6 کيلو مي بود و اين کنترل ها باعث شد عيب هاي اين چنيني برطرف شود. يک جاي ديگرهم کنترل ما شديد شده بود و آن ارزبري واحدهاي فولاد بود. يعني ما کنترل مي کرديم که براي هر تن فولاد چقدر دلار مصرف مي شود و اين کنترل باعث شد که يا در بعضي اقلام صرفه جويي شود يا در داخل ساخته شود يا کيفيتي انتخاب شود که ارزبري کمتري داشته باشد و با اين روش هاي مختلف به تدريج ارزبري هم محدود شد. ذوب فولاد يکي از آمارهايي است که خيلي در توليد فولاد مهم است. نورد وسط کار است به دليل اينکه سنگ آهن بايد به فولاد تبديل شود تا قابليت آماري داشته باشد. ما اين کار را دنبال مي کرديم و به اين نتيجه رسيديم که بايد هر چه زودتر معدن چادرملو و گل گهر راه اندازي شود و سنگ آهن داخلي شود که خوشبختانه شد و نسوزها هم بيشتر داخلي شد. تنها چيزي که متاسفانه تا کنون به جايي نرسيده الکترودگرافيتي است كه هنوز نتوانسته ايم در داخل توليد کنيم.
در آلومينيوم هم وضع همين طور است؟
خير، در آلومينيوم الکترودهاي ديگر استفاده مي شود اما در فولاد الکترود گرافيتي خاصي براي کوره هاي ذوب لازم است که متاسفانه داخلي نشده اگرچه بيش از 10، 15 سال است که به دنبال اين کار هستند. در فولاد فقط به اين توجه داشتيم که واحدها بايد اقتصادي باشند و اينکه هزينه هايشان از کجا تامين مي شود. البته در آن زمان تنظيم بازار هم اتفاق افتاد که ما خوشبختانه با توجه به صرفه جويي ارزي و کارهايي که انجام داده بوديم و از ارز دولتي خودمان را جدا کرده بوديم توانستيم آن دوران را پشت سر بگذاريم و اگر كمبودي هم بود از دولت کمک مي گرفتيم يا وزارت بازرگاني وارد مي کرد يا به ما اجازه مي دادشمش يا بيلت زيادتري وارد و تبديل کنيم. بخش فولاد براي من دوران جالبي بود که با راه اندازي اکثر واحدهايي که زحمتش را قبلي ها کشيده بودند همزمان شد. معادني که به فولاد وابسته بودند خودشان داستان هايي داشتند و يکي ديگر از کارهايي که انجام شد طرح هاي پنج گانه بود.
لطفا اين طرح ها را نام ببريد.
اين طرح ها شامل فولاد خراسان، فولاد ميانه، توسعه و اصلاحات در ذوب آهن و فولاد خوزستان و گويا واحدي در مبارکه بود. گشايش اعتبار مربوط به ذوب آهن مشکل پيدا کرده بود که با طرف خارجي مذاکره و توافق شد که اين واحدها جايگزين شوند. در مورد پروژه هاي ديگري مثل سنگان هم بحث شد که زمان آقاي موذن زاده دنبال کردند. البته هنوز گندله سازي سنگان راه اندازي نشده ولي کارهاي اساسي آن انجام شده است.
تجربيات شرکت ملي فولاد
از شرکت ملي فولاد به پادشاه بدون تاج وتخت نام مي بردند. با توجه به اينکه ما توليد محدود و مصرف بالايي داشتيم مي خواهم بدانم در پنج سالي که در فولاد بوديد به عنوان مدير يک واحد حساس چه مسائلي برايتان به عنوان چالش مطرح بود و اينکه با چه بحران هايي مواجه بوديد؟
اصولامن چيزي را به عنوان بحران قبول ندارم (با خنده) ولي يکي از مسائلي اصلي ما تعديل نيروي انساني بود ولي با توجه به برنامه ريزي اي که داشتيم و تدابيري كه صورت گرفته بود شايد هزاران نفر را از کل واحدها تعديل کرديم، اما يک مورد شکايت به اداره کار نداشتيم چون اين کارها با دقت و مذاکره انجام شده بود و به تدريج اين نيروها تعديل و در واحدهاي ديگر مشغول به کار شدند. ولي تعديل وسيعي در واحدهاي ما اتفاق افتاد.
شما با چه ظرفيتي فولاد کشور را تحويل گرفتيد؟
تا جايي که در خاطرم هست زماني که من فولاد را تحويل گرفتم ظرفيت ذوب حدود يک ميليون تن بود.
يعني فولاد خام حدود يک ميليون تن بود. با چه ظرفيتي تحويل داديد؟
در موقع تحويل حدود 8/6 تن ظرفيت داشت.
چطور به اين رقم دست پيدا کرديد؟
من کاري نکردم واحدها در حال راه اندازي بود و اين از شانس بنده بود (با خنده). البته فولاد مبارکه بالاخره به توليد رسيد، بخش ريخته گري ذوب آهن اصلاح شد و به توليد رسيد، و فولاد اهواز هم همين طور. همه اين عوامل باعث شد که ظرفيت فولاد بالابرود.
از مديرانتان در آن سه واحد بزرگ نام ببريد.
آقاي عرفانيان در فولاد مبارکه بود که بعد از ايشان آقاي هراتي آمدند. البته آقاي هراتي قبل از آن در فولاد اهواز بودند، آقاي صادقي در ذوب آهن اصفهان و آقاي پاليزدار هم گروه ملي را داشت.
گروه ملي دقيقا شامل چه فولادهايي است؟
گروه ملي در حقيقت ذوب شوش شهريار سابق بود که فقط نورد بيشتري داشت البته دو واحد کوره الکتريک هم داشت که توليدش کم بود. گروه ملي جايي بود که لوله و ميلگرد توليد مي کرد حتي توري مرغي هم توليد مي کرد. چند واحد کوچک با هم گروه ملي را تشکيل مي دادند. بعد ما اين واحدها را با فولاد اهواز به همراه فولاد کاويان در هم ادغام و به يک واحد به نام فولاد خوزستان تبديل کرديم که متاسفانه دوباره از هم تفکيک شدند.
در دوره آقاي خاتمي تفکيک کردند؟
خير قبلاانجام شده بود. علتش هم اين بود که مواد اوليه توليد مي کرد و اسلب و بيلت مي داد و آنها مصرف کننده بودند. هميشه دعوا بود که اسلب و بيلت به ما نمي دهند و صادر مي کنند يا به کارخانه هاي ديگر مي دهند. وقتي اين گروه ها با هم ادغام شدند خوب کار مي کردند. ضمنا واحدهاي فولاد آلياژي و گل گهر هم در آن زمان راه اندازي شدند.
اينها زيرمجموعه شرکت هاي ملي فولاد بودند؟
بله، طرح هاي شرکت ملي فولاد بودند.
داستان ورود وزارت معادن به باشگاه پرسپوليسموضوع ديگر که آن زمان مطرح شد مسووليت هاي اجتماعي و حضور يکباره صنعت در ورزش بود. شما در جريان هستيد که چرا به نوعي فولاد اسپانسر تيم پرسپوليس شد و بعد هم کلي پرونده براي شما درست کردند؟
اينکه چطور شد ما اسپانسر شديم شايد آقاي مهندس محلوجي بهتر بتوانند براي شما توضيح دهند و من در جريان نبودم. ممکن بود دولت تصميم گرفته باشد که واحدها را تقسيم کند که کار راه بيفتد و فوتبال سروسامان بگيرد. ولي وقتي که کار به ما محول شد رقم هاي عمده اي هم پرداخت نمي شد اما خب براي اين کارها وقت گذاشته مي شد و به سرپا ماندن تيم ها کمک مي شد و بعد از آن اکثر جاها از اين کار الگو گرفتند و ذوب آهن و مبارکه اهواز براي خودشان تيم تشکيل دادند. آن زمان رقم هاي فوتبال مانند الان نبود. البته اين کار در تمام دنيا هست و اکثر واحدهاي صنعتي در شهرشان اسپانسر ورزش هستند.
شما در باشگاه سمتي داشتيد؟
مدت کوتاهي شايد حدود دو سال عضو هيات مديره بودم ولي هيچ گاه به استاديوم نرفتم. من در بخش مالي بازرگاني کمک مي کردم وگرنه نه در فوتبال تخصصي دارم و نه بلدم (با خنده). به اين دليل که يک مقدار کارهاي بازرگاني را انجام مي دادم خواستند که آنجا باشم.
پس اتفاقاتي را که افتاد خود آقاي محلوجي بايد پاسخ بدهند.
بله، ايشان بهتر مي توانند پاسخگو باشند.
در آن دوره بحث ديگري مطرح نبود؟
ما زماني که در بخش معدن بوديم اقدام به انتشار يک مجله خيلي خوب به نام مجله سنگ کرديم که کار خوبي بود. بعد هم که وارد فولاد شديم مجله ديگري به نام فراز منتشر کرديم که آن هم کار بسيار خوبي بود و آقاي ميرزايي نقش بسزايي در انتشار مجله فراز داشت و خيلي کمک کرد، البته نمي دانم که هنوز هم منتشر مي شود يا نه. در تعديل نيروي انساني هم بجاست از آقاي ميرزايي نام ببرم که خيلي به ما کمک کرد. ايشان در زمان دکتر بانکي هم بودند و در آن زمان مجله نگاه نو را منتشر مي کردند که ارتباطي با فعاليت هاي بخش فولاد نداشت و اکنون هم منتشر مي شود.
در خاتمه از شما و خانواده ام، به ويژه همسرم، و تمام دوستان و كساني كه در طول اين سال ها همراهي ام كردند، تشكر مي كنم.
عكس: آكو سالمي
دیدگاه شما