کاشان نیوز ــ آیتالله حسین عرب: عالمان و عارفان و فیلسوفان بزرگ از جمله «صدرالمتألهین شیرازی» در مباحث علمی و فلسفی و تفسیری خود، به این نکته پرداختهاند که الفاظ برای روح و جان معانی وضع شدهاند، نه برای مصادیق ویژه. از جمله آن الفاظ که در قرآن بهکار رفته است لفظ «میزان» است.
مرحوم «فیض کاشانی» در مقدمه چهارم از تفسیر شریف «صافی» به بیان این بحث علمی پرداختهاند و به عنوان مثال لفظ «میزان» را برگزیدهاند که قرآن میفرماید: «والسماء رفعها و وضع ال«میزان» الا تطغو فیال«میزان» و اقیموالوزن بالقسط و لا تخسروا ال«میزان». (الرحمن/ ۷-۹)
خداوند آسمان را برافراشت و کنار آن «میزان» را قرار داد و حکم کرد که ای بندگان هرگز در «میزان» عدل تعدی و نافرمانی نکنید و هر چیزی را به ترازوی عدل بسنجید و در «میزان» کاستی و کاهش قرار ندهید. و اضافه میکند که «میزان» هر حقیقتی به تناسب خود آن حقیقت است.
«میزان» سنجش اشیای مادی و ثقیل جسمانی چیزهایی مانند ترازو و… است. «میزان» اندیشه، علم منطق است. «میزان» علم یک عالم، تألیفات خود اوست که پس از سالها و قرنها میتواند مقدار دانش او را نشان دهد.
«میزان» سنجش کامل انسان از نظر برخورداری کمالات واقعی و دارا بودن حقیقت انسانیت، «انسان کامل» است.
پس میتواند آیاتی که از سوره الرحمن ذکر شد، اینگونه تفسیر شود. خداوند آسمان و جهان تکوین را نظام بخشید و در کنار آن انسان کامل را قرار داد تا وسیله سنجش حقیقت هستی و حقیقت انسانیت باشد. از این روی در زیارتنامههای مربوط به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیهالسلام آمده است که: «السلام علیک یا «میزان»الاعمال.»
در وصف انسان کاملی چون علی ابن ابی طالب تا به حال فراوان سخن گفته شده است از مسلمان و غیرمسلمان، از شاعر و نویسنده تا خطیب و گوینده و هر کس به اندازه قدرت ذهنی خویش سخن گفته یا سروده است. شاعر مسیحی لبنانی به نام «بولس سلامه» در وصف علیابنابیطالب چنین سروده است:
«لا تقل شیعه هواه علی
ان فی کل منصف شیعیا
هو فخر التاریخ لا فخر شعب
یصطفیه و یدعیه ولیا
کان رب الکلام من بعد طه
و اخاه و صهره والوصیا
جلجل الحق فی المسیحی حتی
عد من فرط حبه علویا
یا سماء اشهدی و یا ارض
قری و اخشعی اننی ذکرت علیا»
«نگویید که فقط شیعیان هوادار علی (ع) هستند. علی (ع) در میان هر جمعیت باانصافی پیرو دارد. او افتخار تاریخ است نه افتخار یک ملت. تاریخ او را به عنوان رهبر خویش برگزیده است. او خداوند سخن پس از رسولالله (صلیالله علیه و آله) است. او برادر و داماد و جانشین پیامبر است. آنقدر حقانیت علی برای من مسیحی روشن شده است و در وصف او گفتهام که از فرط محبت او علوی شمرده میشوم. ای آسمان تو شاهد باش وای زمین تو اقرار کن و گواه باش که من از علی یاد کردم.»
در این مجال کوتاه به مناسبت ۱۳ رجب سالروز مولود کعبه فقط به چند نکته و موضوع بهطور فشرده و کوتاه میپردازیم.
شخصیت علی علیه السلام در قرآن
در قرآن آیات متعددی وجود دارد که به اعتراف مفسران شیعه و اهل سنت در مورد علی (ع) نازل شدهاند که هر یک نشان بعدی از ابعاد شخصیت کامل اوست که به نمونهای از آن میپردازیم:
دومین گواه رسالت
آخرین آیه سوره رعد چنین است:
«ویقولالذین کفروا لست مرسلا قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علمالکتاب.»
«کافران میگویند تو فرستاده خدا نیستی بگو بین من و شما، خدا و کسی که همه دانش و علم کتاب خدا نزد اوست کافی است.»
بحث از این آیه و کیفیت گواهی خدا و علی (ع) به رسالت حضرت رسول مجال بیشتری میطلبد که روشن شود این شهادت و گواهی، قولی است یا تکوینی و عینی. مقدماتی را از نقطه نظر عقلی و فلسفی میطلبد که تا حدودی حق آن از منظر تفسیری ادا شود. اما اینجا به اشارهای با استفاده از مبانی فلسفه صدرایی و برهان صدیقین اکتفا میکنیم:
از منظر هستیشناختی باید بگوییم عالیترین مدل هستیشناسی این است که هستیشناس از هستی برتر سیر شناخت خود را آغاز کند. به عبارت دیگر شناخت از طریق علت که به آن «برهان لمی» میگویند. اگر هستیشناس علت هر چیزی را شناخت، لوازم آن را نیز خواهد شناخت و نیز تلازم قهری و قطعی علت با معلول و یا معلولات آن را نیز خواهد شناخت. اینکه خداوند شاهد رسالت پیامبر (ص) است، دقیقاً از سنخ این مدل هستیشناسی است. اگر خدا را به خوبی شناختیم پی خواهیم برد که کمال او اقتضا میکند برای هدایت بشر و ارائه شریعت و دینی که بشر را به مقصد و مقاصد عالی خویش برساند پیامبری را بفرستد. پس شناخت خدا و نیز کتاب او که در دست پیامبر (ص) است ملازم با تصدیق رسالت پیامبر است. خداوند در جواب مشرکان و کافرانی که اظهار میدارند خدا را قبول دارند و مبدأ هستی بخش را پذیرفتهاند اما در رسالت پیامبر شک و تردید دارند، میفرماید: من خود گواه رسالت پیامبرم هستم. این گواهی و شهادت قولی و زبانی نیست، بلکه عینی و تکوینی است. خداوند به پیامبر میفرماید: بگو خدا گواه رسالت من است هم از این نظر که هستی کامل و وجود محض او اقتضا دارد پیامبری را بفرستد و هم اینکه کتاب او در دست من است.
دومین گواه رسالت پیامبر کسی است که همه علم کتاب الهی نزد اوست. گرچه به صراحت نام علی (ع) برده نشده است اما به گواه روایات دینی و اعتراف مفسران قرآن این شخص کسی جز علی ابن ابیطالب نبوده است.
گواهی علی (ع) نیز نسبت به رسالت پیامبر (ص) یک گواهی عینی است نه زبانی. قرآن برای اینکه حس کاوش مردم زمان نزول و زمانهای بعدی را برانگیزد با صراحت نام امیرالمؤمنین را نبرده است اما همانطوریکه اشاره شد، به گواهی روایات و تاریخ قطعی، در زمان نزول قرآن کسی که کل علم کتاب تکوین و تدوین نزد او بوده باشد جز علی ابن ابیطالب نبوده است. اما اینکه گواهی او بر رسالت پیامبر چگونه بوده است، توضیح آن چنین است که شخصیت علمی امیرالمؤمنین از این نظر که سابقه علمآموزی نزد احدی جز پیامبر نداشته مشابه خود آن حضرت بوده است.
دوست و دشمن، معترف و منکر، همه میدانستند که حضرت رسول (ص) نزد کسی درس نخوانده بود و این خود دلیلی قطعی بود بر اینکه دعوت نبوت آن حضرت برای کسانیکه دنبال حقیقت بودند کافی باشد.
در مورد علی (ع) نیز دقیقاً چنین بود. خداوند میفرماید دومین گواه رسالت اوست که همه علم کتاب نزد اوست.
به گواهی تاریخ قطعی علی ابن ابیطالب در پاسخ هیچ پرسش علمی بازنمانده است. چه در زمان پیامبر و پس از او در زمان خلفا و بعد از آنها که مدتی حکومت به خود آن حضرت محول شد تمام پرسشهای علمی چه آن دسته از پرسشهایی که از سوی خود مسلمین و چه آنها که از سوی علمای بزرگ یهود و نصاری مطرح میشد همه را بدون تأمل و درنگ پاسخ میگفت.
نتیجه اینکه از آیه شریفه آخر سوره رعد استفاده میشد که به قدری مقام علم و دانش علی (ع) بزرگ است که خداوند او را پس از خود دومین گواه رسالت پیامبرش قرار داده است که شاهد بالفعل و زندهای است که این دانش بیکران را جز از سوی پیامبر دریافت نکرده است. پس وجود او شاهد عینی رسالت پیامبر است.
علی علیهالسلام و فلسفه الهی و فلسفه سیاسی
علیرغم خصومت و کینه دیرینه دشمنان امیرالمؤمنین و کوشش آنان بر نشر نیافتن دریای دانش آن امام همام، اما آنچه از آثار و روایات، از وجود مقدسش برجای مانده است، سالها میتواند وقت و عمر یک عالم و فیلسوف الهی و سیاسی را به خود اختصاص دهد تا نکات دقیق آنها را مورد تحقیق قرار دهد. در باب مسائل الهی و توحید و صفات و اسماء الهی مسائل و موضوعهایی در بیانات آن حضرت آمده است که گاهی یک جمله آن دقت فیلسوفان بزرگ را برای تبیین و تفسیر آن به خود اختصاص داده است. ذکر نمونههای متعدد مقاله را طولانی میکند. اما نمیتوان از کنار آن نیز گذشت. یکی از مسائل بسیار پیچیده در باب فلسفه الهی چگونگی ارتباط مخلوقات با خدا و کیفیت احاطه حق بر خلق است. تصور این مسأله و مشابه آن بسیار سخت است. آیا احاطه خداوند و معیت او با مخلوقات خود مانند احاطه لباس بر بدن یا احاطه یک لیوان بر آب داخل آن و نیز معیت حضرت حق با مخلوقات خود مانند معیت دو کتاب که بههم چسبانده شده باشند است؟ درک این مسائل چنان آسان نیست. در خطبه اول نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید:
«مع کل شیء لا بمقارنه و غیر کل شیء لا بمزایله.»
«خداوند با همه چیز هست اما مقارن هیچ چیزی نیست و غیر از هر چیزی است اما جدای از او نیست.»
اجازه دهید به منظور سپاس از یک مرد بزرگ یعنی حضرت امام خمینی رضوانالله علیه جملههایی از او را در عظمت این جمله از خطبه امیرالمؤمنین علیهالسلام ذکر کنیم. در سال ۶۰ در تهران کنگرهای به نام کنگره جهانی هزاره نهجالبلاغه برگزار شد. حضرت امام خمینی (ره) پیامی را برای آن کنگره فرستادند که توسط فرزندشان مرحوم حاج احمد آقا خمینی قرائت شد. در قسمتی از آن پیام آمده است:
«هان! فیلسوفان و حکمتاندوزان بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهی به تحقیق بنشینند و افکار بلندپایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آنکه بیاناتی که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازی ندهند و نگویند و بگذرند. تا میدان دید فرزند وحی را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند و این است آن جمله: مع کل شیء لا بمقارنه و غیر کل شیء لا بمزایله» (صحیفه نور ج ۱۴/ ۲۲۴ – ۲۲۵)
بدون هیچ اغراق و مبالغهای عرض میکنم که در سخنان آن حضرت در باب مسائل الهی جملاتی به چشم میخورد که خود، تولیدکننده فلسفه و عرفان مستقلی بوده و هست.
مخالفان فلسفه موجود همیشه با چماق یونانی بودن آن، آن را محکم کوبیده و میکوبند در حالی که اگر فلسفه یونان وارد جهان اسلام هم نشده بود، باز ما همین فلسفه موجود را که فلسفه اسلامی است، باید نگه میداشتیم به خاطر این منابعی که در سخنان حضرت علی (ع) و دیگر ائمه علیهمالسلام در باب مسائل محض عقلی و فلسفه وجود دارد.
خطبه ۱۸۶ نهجالبلاغه در بردارنده مسائلی است که بدون داشتن مبانی محض فلسفی فهم آن ناممکن است. جملات اول این خطبه شریفه که سید رضی رضوانالله علیه که جامع نهج البلاغه بوده است میفرماید این خطبه از اصول علم مسائل را در بردارد که غیر آن در بر ندارد چنین است:
«ما وحده من کیفه و لا حقیقته اصاب من مثله و لا ایاه عنی من شبهه و لا حمده من اشارالیه و توهمه کل معروف بنفسه مصنوع و کل قائم فی سواه معلول.»
«خدا را به وحدانیت نشناخته است کسی که او را به کیفیت در آورده است و به حقیقت او نرسیده آنکه او را به تمثیل درآورد و او را قصد نکرده آنکه او را تشبیه میکند و آنکه او را مورد اشاره و توهم خود قرار داده است. هر چه خود به خود شناخته شود ساخته موجود دیگری است و هرچه غیر او بر پا است معلول است.»
شرح فلسفی و تعلیل این جملات را به وقت دیگری موکول میکنیم.
در باب آموزههای سیاسی و اصول فلسفه سیاسی و بویژه اخلاق زمامداران و کیفیت روابط و تعامل حکومت و مردم نیز بیانات آن حضرت بسیار ابتکاری است. نقاط ضعف و قوت حاکمیت و بویژه حاکمیت دینی چیست و پاشنه آشیل یک زمامدار کدام است؟ عوامل بحرانزا در یک حاکمیت سیاسی و اجتماعی چه چیزهایی است و اینکه مردم حق دارند تا کجا مسائل موجود در حاکمیت را بدانند؟ شرایط زمامدار دینی و مردمی چیست؟ عوامل تهدیدکننده و مفاسد تغییردهنده یک حکومت همه در بیانات آن حضرت با روش عقلی و استدلال منطقی آمده است.
فقط به یک نکته بسنده میکنیم: یکی از عوامل تعیینکننده وضع مثبت و منفی حاکمیت، ادبیاتی است که مسئولان و زمامداران سطح بالای یک کشور اسلامی میتوانند داشته باشند. اگر ادبیات تحکم، حاکم شد، جامعه یک رویکرد پیدا خواهد کرد و اگر ادبیات تعقل بر آن مستولی شد جامعه ساختار دیگری بهخود خواهد گرفت.
امام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام یار دیرین خود، «مالک اشتر» را در عهدنامه معروف سخت از استخدام ادبیات تحکم بر حذر میدارد و آن را یک نوع بیماری تلقی کرده و راه درمان آن را نیز به وی میآموزد. امام خطاب به مالک چنین فرموده است:
«ولا تقولن انی مؤمر آمر فأطاع فان ذالک إدغال فیالقلب و منهکه للدین و تقرب منالغیر و اذا أحدث لک ما انت فیه من سلطانک أبهه او مخیله فانظر الی عظم ملکالله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک فان ذالک یطامن الیک من طماحک و یکف عنک من غربک و یفیء الیک بما عزب عنک من عقلک.» (نامه ۵۳)
«مبادا خطاب به مردم بگویی من مسلط بر اوضاع و حاکم بر شما هستم فرمان میدهم پس باید اطاعت شوم. چنین برخوردی باعث میگردد دلها نسبت به تو بد شوند و دین ضعیف گردد و تغییرات اجتماعی و سیاسی را نزدیک کند. اگر در خود به واسطه قدرتی که داری احساس بزرگی کردی یا دچار عجب و خودپسندی شدی به بزرگی خداوند در فوق خود نگاه کن و قدرتی که او دارد بر چیزی که تو قدرت برآنها نداری. اگر چنین کردی و با نگاه به قدرت و بزرگی خدا خود را درمان کردی باعث خواهد شد که سرکشی تو فروکش کرده و تو را از تندی بازداشته و عقلت را که در اثر احساس قدرت پنهان شده است به تو بازگرداند.»
منبع: روزنامه ایران-دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۹۳—شماره ۵۶۴۴-صفحه ۱۷
درود بر آیت اله عرب افتخار اسلام و شیعه و ایران و کاشان//ای کاش از این مرد بزرگ بیشتر بهره برداری میشد در حوزه و دانشگاه/ ولی افسوس و صد افسوس