«با یاد و احترام به بهرام بیضایی و فیلم سگکشی»
محمود ساطع-چندی پیش، در روزنامه کاشان خبری آمده بود که در آن از نابودی بیش از هفتصد قلاده سگ ولگرد در پنج ماهه نخست امسال خبر میداد.« مسئول اتلاف سگهای ولگرد شهرداری از اتلاف 763 قلاده سگ ولگرد از ابتدای سال جاری تا کنون در کاشان خبر داد. وی با اشاره به اینکه این اقدام به صورت هفتگی انجام میشود؛ گفت: هدف از این اقدام، جلوگیری از انتشار آلودگی محیط زیست به ویژه انواع بیماریها، حفظ سکوت شبانه در مناطق مسکونی و امنیت شهروندان است. متاسفانه کارخانهها و کشارگاهها با دفع نامناسب فاضلاب و پسماندهای مواد غذایی، باعث تجمع سگها و افزایش این حیوان تهدید کننده سلامت شهروندان در این محلها میشوند. به گفتهی وی، زاد و ولد سگهای نگهبان و گلّه و رها شدن تولههایشان از دیگر عوامل ازدیاد این جانوران است.» (روزنامه کاشان، 30 مرداد 91)
کشتار حیوانات به واسطهی سلب امنیت ما چه میزان با معیارهای انسانی همخوانی دارد، سوالی است که پاسخی در شرایط کنونی نمیتوان برای آن یافت. اصولا توجه به مسئلهی حقوق، چه رسد به حقوق حیوانات مقولهای است که چندان نمیبایست سر در پی پیجوییاش داشت. آن هم حیوانی که سگ باشد، اگرچه این حیوان در تاریخ چند هزار ساله¬ی بشری شایستگی و بایستگی بسیاری داشته است. همواره پاسداری حریم زیستی انسان را بر عهده داشته و امنیتساز بوده، اما حالا تهدید کننده امنیت به شمار آمده و به واسطهی حفظ سکوت شبانه کشته میشود. ـ البته سکوت شبانه، اسم نمایشنامهای از دورنمات هم هست و چقدر هم غنی است. ـ
حرمت گزاری به حیوانات، گیاهان و اشیاء، ریشهای تاریخی در فرهنگ ایرانی و اسلامی دارد. زرتشت پیامبر ایران باستان با ترویج پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، هر آنچه بدخواهی و کین توزی است را مردود میشمارد و دایرهی مهربانی آدمی را به فراتر از رابطه با همنوع میکشاند. علاوه بر آئین زرتشت، در آئین میترائیسم، مانوی، مزدکی نیز به فراوانی در احترام به حیوانات و از جمله سگ اشاره رفته است. « ویکی پدیا، کلمهی سگ را جستوجو کنید.» در آئین پیامبر خاتم نیز به فراوانی به احترام گزاری حیوانات و حفظ حقوقشان اشاره شده است. « افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت. آیا به شتر نگاه نمیکنید که چگونه آفریده شده است. خداوند متعال در امثال این آیات، مردم را به شناختن حیوانات و تفکر در کیفیت خلقت آنها و کارهایی که میکنند، ترغیب نموده و در آیات دیگر، انسانها را به عبرت گرفتن از بعضی آنها مانند چهارپایان و پرندگان، مورچگان و زنبور عسل دعوت کرده است.» ( شیما پورمحمدی، گستره حقوق حیوانات در اسلام و غرب، وب سایت دانشگاه امام صادق»
از آن همه دانش و خرد و مهربانی که در فرهنگ ملی و مذهبیمان آمده، بگذریم، کشتار این همه جاندار، به خاطر حفظ بهداشت ما آدمها، چندان انصاف نیست. ما هستیم که در شهرهامان زباله تولید میکنیم. ما زمینهی رشد و تکثیرشان را فراهم میسازیم و بعد به خود روا می¬داریم با غذای آمیخته به سم و یا با گلوله، جانشان را بگیریم و مرگامرگشان را سبب ¬شویم. لابد میشود زاد و ولدشان را به شیوههای علمی کنترل کرد، زمینهی آموزششان را فراهم نمود و از حضور¬شان در حفظ امنیت و نجات جان شهروندان هم استفاده برد. امروزه در اکثر نقاط جهان، بیشتر نابینایان، با سگ راهنما حرکت میکنند. در دوایر نیروی انتظامی، از یاریگریشان در یافتن مواد مخدر و پی جویی متهمان استفاده میبرند. در مناطق برف خیز، نیز به شکلی دیگر. اصلا چرا به راه دور برویم. مگر نقش و رنگ سگهای زندهیاب و تجسس را در حادثهی بم و همین زلزلهی اخیر آذربایجان میتوان کتمان کرد؟ « سگهای زندهیاب در حادثهی بم توانستند با یافتن 67 انسان زنده به طور مستقیم و 330 نفر به طور غیر مستقیم، رکورد جهانی سگهای زندهیاب را بشکنند.» (حامد فرحبخش، جامجم آنلاین، 2/9/83)
لابد بعضی همشهریهایم با لهجهی شیرینشان میگویند: « برو، خدا پدردو بیامرزه.» یا جملاتی چون« دگه مونده که از سگام بنویسیدو.» یا « خدا پدرشونم بیامرزه، بٌکشونشو، بِره» و یا « فکر نو کُ، که خربزه آبَه.»
میدانی عزیز ، به گمانم ته این قصه، به جمعیت سگها میرسد. به جمعیت خود ما هم. به قول سعدی¬ « اگر همه شب قدر بودی، شب قدر، بیقدر بودی.» اگر موجود کمیابی بودند، برای حفظ جانشان به فراوانی میکوشیدند. همین چند شب پیش در شبکه¬ا¬ی از اجانب نشان میداد که تیمی از جراحان و پزشکان گرد آمده بودند تا سگی را که در برخورد با اتومبیل دو دستش را از دست داده بود، عمل جراحی کنند. برایش دست مصنوعی بسازند. و ساخته بودند و از نجات و آسودگی سگی، شادمانی می¬کردند. من دو چشمم به دایرهی تصویر بود. اما سویههای ذهنم جایی دیگر رفت. همین کمیابی و درّی بودن. نه پُر یابی و بیبها بودن.
مسئله، مسئلهی جمعیت است. مسئلهی ما آدمها هم چندان از مسئلهی سگها دور نیست. گاستن بوتول کتابی دارد به نام «اضافه جمعیت.» ترجمهی « حسن پویان». زیرنوشت آن هم «مسائل جهان سوم» آمده است. به گمانم خواندنش، حکم نان روز را دارد؛ که نمی¬شود نخورد و نخواند. اضافه جمعیت به طور خلاصه، یعنی برهم خوردن دراز مدت موازنه بین جمعیت و تولید. به تعبیر دیگر شرایطی ایجاد میکند که « عمدتا تعداد اعضاء جامعه از مقدار منابعی که در اختیار دارند، بیشتر است.» (همان،290 )
به تعبیر بوتول، در چنین شرایطی است که جامعه موجد بندگی، نابرابری و آشوب میشود. در چنین وضعیتی است که ارزشهای اخلاقی فرو میریزد و تباهی فیزیکی و معنوی انسان آغاز میشود. در چنین شرایطی است که با نام حفظ ارزشهای اخلاقی، با نام حفظ امنیت، انسان در برابر انسان میایستد. چه رسد به سگی و حق مسلم حیاتش.
گاستن بوتول به خوبی شرایط بینالمللی کشورهای دارای اضافه جمعیت را نیز ترسیم میکند: « از نقطه نظر صلح جهانی، مللی که تورم جمعیتی دارند و با اقتصادی متزلزل دست به گریبانند، عوامل بیثباتی و نگرانی را تشکیل میدهند. این کشورها محیط مناسبی برای رشد ادعاهای طلبکارانه، تبلیغ¬ شعارهای جنگ افروزانه شده{ …} و سیاست خارجی مهاجمانهای ایجاد میکنند. در این شرایط سهلترین راهی که طی کردن آن نیاز به هیچ کوششی ندارد در برابر رهبران گشوده میشود و به آنان اجازه میدهد تا توجه تودهها را از مسائل واقعی منحرف کنند. به بیان دیگر، مردم را گالوانیزه میکنند و دشمنان مجعولی میتراشند که به صورت آماجهایی برای خشم و نارضایتی توده در میآیند. در این حالت، بیکاران و خطرناکترین گرسنگان را به سربازان تبدیل میکنند. نتیجه این سیاست، اتلاف بخش عظیمی از بضاعت ضعیف این گونه کشورهای نگون بخت به صورت مخارج نظامی و سرمایهگذاری در تجهیزات غیرمولد است. ( همان، 373)
البته این همهی داستان نیست. کشورهای توسعه یافته نیز ممکن است در برابر کشورهای جهان سوم، به واکنشهایی غیرانسانی دست ببرند. مترجم گرامی، در مقدمهی کتاب از چند فرض احتمالی گفتوگو میکند. « جهان ثروتمند صنعتی چه راهحلهایی را ممکن است برای مواجهه با مسئله جمعیتی انتخاب کند؟ فرض نخست: دادن کمکهای سخاوتمندانه به جهان سومیها برای آنکه بتوانند بر مسائل بیشمار جمعیتهای متورمشان غلبه کنند.{…} فرض دوم: ملت¬های ثروتمند خواهند کوشید مسائل جهان سومیها را نادیده بگیرند.{…} و فرض سوم آنکه خواهند کوشید به جهان سومیها «کمک کنند» تا بدون به خطر انداختن صلح جهانی و امنیت جوامع پیشرفته، خودشان خود را و یکدیگر را نابود سازند.» به نظر میرسد استفاده از راه سوم برای ایشان وسوسه انگیزتر باشد. نیز به نظر میرسد بخشی از اتفاتات جاری در کشورهای خاورمیانه، چندان از پیش بینی نویسنده و مترجم گرامی دور نیست.
مهمتر از شرایط بیرونی این کشورها، وضعیت درونی جامعه است. آدمی بی آنکه مجال اندیشه ورزی و گفتوگو را به خود و دیگری بدهد، به نفی دیگری بر میخیزد. روح انتقادی را بر نمیتابد و حس نوآوری را منع میکند. شرایطی که آزادیهای فردی منع میشود و جامعه، وجه تودهوار و گلهوار مییابد. شرایطی که همه مطیع و منقاد میشوند و آنچه حرمت نمییابد، فردیت قائم به ذات آدمی و جوهره انسانی اوست. اویی که خداوندگار خدا به کرامتش سوگند یاد کرده است. واقعیت این است که ما تکالیف حقوقی و انسانیمان را فراموش کردهایم. تکیف و امر به معروف کردن، تنها تو کشیدن موی فرزندانمان نیست. ما در برابر هم، در برابر غیر هم، در برابر دیدن زیبایی، در برابر دیدن زشتی، در برابر حفظ محیط زیستمان، در برابر جانداری و جانمایگی آب و خاک و درخت و سبزه، مسئولیم. در برابر جانِ سگ و گربه هم لابد. شاید در چنین شرایطی، پیشنهاد انسانیتر آن باشد که شهرداری محترم به جای امحاء و نابود کردن 763 قلاده سگ، با کمک اداره محیط زیست و شبکه بهداشت و درمان، موالید ایشان را کنترل کند. گروههایی از مردم در غالب انجمنهای دوستداران محیط زیست، انجمن حمایت از حقوق حیوانات گردهم آمده و با یاریگری هم، و با تبیین راهکارهای علمی، روشهای صحیح مواجه با مسائل طبیعی را به مسئولان بیاموزانند. شاید در مورد خودمان نیز، همچنین! وگرنه کرامت انسانی که هیچ، سگ کشی روایی یافته و توجیه اخلاقی و سیاسی مییابد.
منبع: وبلاگ بوم و بر
دیدگاه شما