کاشان نیوز – ابوالفضل نجیب: طالبان همچنان در افغانستان در حال پیشروی است. شهروندان مناطق مورد تهدید یا تصرف شده افغانستان در حال فرار بهسوی ایران با ممانعت نیروهای مرزی مواجه میشوند.
برخلاف آنچه در اینجا و از موضع تطهیر و تغییر طالبان ادعا میشود، مسئولین و شهروندان و نیروهای دولتی افغانستان مورد تعرض جانی و ترور و مراکز دولتی تصرف شده توسط طالبان ویران و به آتش کشیده میشوند.
این اتفاقات همزمان با روز خبرنگار که با کشته شدن خبرنگار ایرانی و چند تن دیگر توسط طالبان موضوعیت پیدا کرده، با بیانیهای از سوی وزارت خارجه و بدون کمترین اشاره به دلیل و چگونگی نامگذاری این روز که به نام طالبان گرهخورده، گرامی داشته میشود.
این در حالی است که گفتمان حمایت تلویحی از به قدرت رسیدن طالبان و تطهیر این گروه تروریستی به گفتمان غالب در فضای سیاسی تبدیل شده است.
رسانه ملی حتی از انعکاس نظر مخالفان این رویکرد حتی در بالاترین سطح روحانیون اجتناب میکند.
نکته قابلتأمل در این میان حمایت تلویحی و آشکار برخی چهرههای اصلاحطلب ازجمله سعید لیلاز با توجیه تأمین منافع ملی از این گروه تروریستی است.
گفتگوی اعتماد با لیلاز حاوی نکات قابلتأملی بود که اگرچه دیر، اما بهاختصار و بیشتر به بهانه بالفعل شدن خطر به قدرت رسیدن طالبان و در مقایسه با مواضع شفاف برخی روحانیون و ازجمله آیتالله صافی همدانی به آن اشاره میکنم.
آنچه از فحوای اظهارات آقای لیلاز در دفاع تلویحی از به قدرت رسیدن طالبان استنباط میشود، ناظر بر لحاظ منافع ملی در پیوند با حاکمیت طالبانی است.
از این منظر میتوان دیدگاههای ایشان را در همسویی با خاستگاهها و دلایل حمایت طیفی از اصولگرایان و رسانههای سپاه و موضع کیهان مورد تأکید قرارداد.
این موضوع که منافع ملی حتی با این فرض آقای لیلاز که نقش جمهوری اسلامی را در صورت ظاهر به نقش ناظر بر روند طبیعی رخدادها تعبیر میکند، تنزل دهیم و ادعاها در این خصوص را با مفروضات ایشان منطبق یا خلاف آن ارزیابی کنیم، بحث جداگانهای است.
اما آنچه در این مختصر موردنظر است نگاه ایشان به پدیده طالبانیسم است؛ و این ادعا که این بهصرف تأمین منافع ایران در به قدرت رسیدن طالبان میتوان موجودیت این گروه بنیادگرا را به رسمیت شناخت و نسبت به پیامدهای فاجعهبار آن سکوت و یا توجیهگر آن بود.
مسئله کلیدی در این رابطه معطوف به این پرسش است که این نفس رابطه ما با کشورهای منطقه و جهان اساسن و تا چه اندازه معطوف به تأمین منافع ملی بوده و هست؛ و اگر هم بوده در عمل این منافع فرضی تا چه اندازه از سوی متحدین ما رعایت و به رسمیت شناخته شده است.
از این زاویه میتوان از امثال ایشان سؤال کرد، آنچه ایشان به منافع ملی تعبیر میکنند حداقل در تجربه چهار دهه کی و کجا ناظر بر تأمین این منافع بوده است.
آنچه ما در واقعیت امر منافع ملی تعبیر میکنیم اگر نگوییم در تقابل با مفهوم سیاسی و عرفی از منافع ملی که در موارد بسیاری هم نافی و بعضن حتی در تضاد با محاسبات اغلب ایدئولوژیک بوده است.
ممکن است در برخی مقاطع این رویکردها به تأمین منافع مقطعی و نه الزامن منافع ملی منجر شده باشد؛ اما الزامن به تأمین آنچه در ادبیات و عرف سیاسی به منافع ملی تعبیر میشود، منتج نگردیده. آنچه ما در عالم دیپلماسی و سیاست خارجی دنبال کرده و میکنیم، اغلب ناظر بر منافع ایدئولوژیکی بوده و نه منافع ملی.
آنچه در اینجا به منافع ایدئولوژیکی تعبیر میکنم، الزامن به معنای هم اعتقادی نبوده و منظور همان جبههبندیهای مرسوم و چیزی شبیه تقسیمبندیهای دوران جنگ سرد است.
موارد اینگونه که تمامی با توجیه تأمین منافع ملی و راهبردی توجیه شده کم نبوده. راه دور نرویم به نتایج حاصله از این سیاستهای راهبردی در رابطه با عراق و روسیه و چین نگاه کنیم.
اظهارات جهانگیری و ظریف و دیگر مقامات درباره دست رد زدن چین و روسیه به دولت در جریان تحریمهای چندساله ناظر بر همین اشتباه محاسبات راهبردی است که اتفاقن همه آنها با توجیه منافع ملی در پراتیک و عمل بیشترین هزینههای ممکن را بر منافع ملی ما تحمیل کرده است.
بااینهمه اما موضوع و موضع ما نسبت به طالبان در سیاست خارجی را میتوان منحصر و یگانه و غافلگیرکننده تعبیر کرد.
فراموش نمیکنیم این رویکرد بهظاهر پراگماتیسم مسلکانه تا چه اندازه در تقابل با رویکردی است که در سالهای اولیه انقلاب حمایت از مظلومین و محرومین جهان را بهعنوان مهمترین مؤلفه سیاست خارجی در دستور کار خود قرار میداد.
اینکه آن رویکرد آرمانگرایانه چه نسبت و سنخیتی با حمایت از گروهی دارد که ریختن خون هممسلکان مذهبی ما را در زمره اعمال صالح تلقی میکند، مهمترین چالش و سؤال پیش روی کسانی است که در سیاستگذاری خارجی تأمین آرمانهای انقلاب را بر هرگونه منافع سیاسی و اقتصادی ترجیح میدهند.
قصدم در اینجا نه صرفن حمایت از هممسلکان مذهبی که تأکید بر نوعیت انسانی است که بهصرف مخالفت با بنیادگرایی و توحش طالبانی کشتن آنها مباح و به ثواب اخروی تعبیر میشود.
از این زاویه حالا میشود به مهمترین پرسش از حامیان پنهان و آشکار و ازجمله آقای لیلاز رسید؛ و اینکه در صورت قدرت گرفتن طالبان و بازگرداندن افغانستان به آن امارت اسلامی فاجعهبار پنجساله و فرض آنچه ایشان به تأمین منافع ملی تعبیر میکنند، با خود نوعی و واقعیشان چند چند خواهند بود.
در آن صورت این آنچه بر سر زنان و جامعه مدنی و هم مسلمانان و هممسلکان مذهبی ما در افغانستان خواهد آمد با این استدلال آقای لیلاز که مشکل خودشان است و به ما ربطی ندارد، توجیهپذیر خواهد بود.
دیدگاه شما