زینب رسولزاده ــ مخاطبین این نوشته را حتما همهی شما میشناسید. حتما نام مبارکشان را در بنرها و پردههایی به بلندای بلندترین درختان شهر دیدهاید و حتما ماجراها شنیدهاید از رقابت بر سر دعوت از مشهورترینِشان و دستمزدهای نجومیشان. آری از «مداحان» میگویم. از دردانههایی که هیچ انتقادی بر ساحت مقدسِشان پذیرفتنی نیست. اما اینکه من مینویسم، درد دلی است یا شکایتی و یا بغضی.
از کودکی شما را میشناختم. از روزگاری که در مجاورت حضرت معصومه (س) در خانهای اجارهای زندگی میکردیم و پدر دوچرخهاش را تازه خریده بود. آن روزها وقتی که از مدرسه به خانه میآمدم بعضی از شما را میدیدم و به چشم من همه یک شکل بودید با پیراهنهای سیاه، ریشهایی بلند و نگاههایی که انگار هیچ وقت آسمان را نمیبینند. ایستاده بودید کنار در، منتظر پدر، با کاغذی در دست. بیتی را درست میکردید. نوحهای را زیر لب زمزمه میکردید و گوشوارهای را تکرار. پدر با همان تواضعی که انگار از آسمانها آمده بود، کلمهها را واژه به واژه در ذهنش سامان میداد و نوحهای میسرود یا سرودی. بعدها که من بزرگتر شدم، گویی شما هم بزرگتر شده بودید. اسمهایتان را میدیدم که بر روی اطلاعیهها با فونت ۷۰نوشته شده بود و شهر را میدیدم که هر روز نشانی از شما داشت. جمعهها بوی شما را میداد و هر عید و تعطیلی که میآمد، پدر در میان شما بود، سالهای سال تحویل شد و پدر در کنار شما بود. بارها سراسیمه از خواب پریده بودیم و تلفن یکی از شماها را پاسخ میدادیم. بارها و بارها پدر را دیدم که نیمهشب از خواب بر میخیزد و روی تکه کوچکی از کاغذ بیتی مینویسد تا نوحهای که فردا در بازار میخوانید بینظیر باشد. بارها پدر را میدیدم با کتاب تازهای در دست و ما به شوخی میگفتیم «داری رکورد میزنی» و خیلیها را دیدم که پدر را سرزنش میکردند به خاطر همه چیز. به خاطر استفاده مالی نکردن از هنری که هیچکس نداشت. برای بهتر زندگی نکردن سرزنشش میکردند همه حتی بعضی از شما که چرا لااقل حقالتالیف نمیگیری. سرزنشش کردند، حتی خود ما حق داشتیم آخر چه کسی جز پدر مهربان و صبور و متواضع ما میتوانست از این همه توانایی استفاده یا سواستفاده نکند؟ آن روزها پدر فقط لبخند میزد و میگفت «من با امام حسین حساب میکنم» و ما حرص میخوردیم.
حالا سالها از آن روزها گذشته. شما همچنان بزرگتر میشوید. خودتان، خانهتان و اتومبیلتان، اما پدر من با همان دوچرخهای که از قم آورد، تصادف کرده روی تختی در گوشهای از اتاق خوابیده و شما نمایندگان مذهب تشیع، هیچ کدامتان یادی از او نکردید جز تعداد کمی از دوستان که سابقهی دوستیشان ربطی به هنر مداحیشان نداشت. اما پدر همیشه راضی است از هیچ کس توقعی ندارد و با امام حسین حساب میکند.
اجتماعی , یادداشت
گلایههای فرزند شاعر آیینی از جامعه مداحان:
فرق پدر من با مدعیان دروغین
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=17607
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
سلامتی کامل پدر را از خدای منان استدعا دارم، و از ایشان طلب عفو بخاطر کوتاهی در زیارتشان.
این روزها تلخ و سرد و صریح و گزنده اند مردم را عرض میکنم که احساسشان را فعلا در بازار دلار و سکه و ارز جستجو میکنند