کاشان نیوز ــ محمد مشهدی:
چکیده
این مقاله شامل دو بخش است که در آن به جغرافیای تاریخی کاشان میپردازیم: بخش اول دربارهی شناسایی چند آبادی است که راوندی در دیوان خود، ضمن شرح هجوم ملک سلجوق به کاشان، به آن اشاره کرده و مصحح دیوان به شناسایی و تعیین محل آن آبادیها موفق نشده است.
بخش دوم دربارهی یکی از آن آبادیهاست که «هراسکان» نام داد و در کتب قدیم اصفهان از آن با عنوان «آبادی شگفت» کاشان یاد شده است. گرچه این آبادی بنابر اسناد تاریخی در اواسط دورهی ایلخانی آباد بوده اما در سدهی نهم ویرانه بوده است. این مقاله درصدد است که ضمن تعیین محل تقریبی این قریه، ادعاهای دیگری را که درباره محل احتمالی این قریه آمده است، نقد، و برخی ابهامات مربوط به آن را با توجه به اسناد تاریخی رفع کند.
واژههای کلیدی
هراسکان، دیوان رواندی، حافاسان، قریالرمل، وقفنامههای ایلخانی و تیموری
مقدمه
در سال ۵۳۲ هجری منطقه کاشان مورد هجوم «ملک سلجوقبنمحمد بن ملکشاه سلجوقی» قرار گرفت. در این هجوم گرچه شهر کاشان به سبب وجود برج و باوری مستحکم و قلعهبانان مسلح از خطر نابودی در امان ماند و سرانجام «مجدالدین کاشی» – یکی از خیرین شهر – با پرداخت هفت هزار دینار زر سرخ به مهاجمان، شهر را از محاصره آنان نجات داد، با وجود این، چهل آبادی اطراف کاشان، از جمله نطنز، اردستان، فین، قمصر، قهرود، رواند، میمه، جوشقان، نوشآباد، بادرود، بیدگل و…، دستخوش نهیب، قتل، غارت و ویرانی گشت.
این واقعه هولناک را «سیدابوالرضا راوندی کاشانی»، شاعر و عالم شیعه در آن دوره، طی قصیدهای یکصدوپنج بیتی به نظم درآورده است. شادروان «محدث ارموی» در پاورقیها و تعلیقاتش بر دیوان «راوندی» توضیحات سودمندی درباره این آبادیها – که از برخی از آنها اثری بر جای نمانده – ارایه کرده است. اما همانطور که خود اذعان میکند، به شناسایی چند آبادی موفق نشده است، ضمن اینکه بعضی از گمانهزنیهای وی درباره نام این آبادیها، مطابق با واقع نیست.
از همینرو، در بخش اول مقاله کوشیدهایم تا ضمن شناسایی این آبادیها برخی از ابهامات را رفع کنیم.
از جمله آبادیهایی که در این قصیده از آن یاد شده و اثری از آن برجای نیست، قریه «هراسکان» است. هراسکان از جمله آبادیهای منطقه کاشان است که از گذشتههای دور مورد توجه مورخان و جغرافیدانان بوده است، به صورتیکه مورخانی مانند «ابوشیخ» در «طبقاتالمحدثین باصبهان» (سده چهارم) و شاگردش «ابونعیم اصفهانی» در «ذکر اخبار اصفهان» (سده چهارم) و «مافروخی» در «محاسن اصفهان» (سده پنجم) به تبعیت از جغرافیدانان گذشته، از این روستا با عنوان یکی از عجایب اصفهان یاد کردهاند. اما این آبادی شگفتانگیز در کجاست؟ و به چه سرنوشتی دچار شده است؟ اینها سؤالهایی است که ما در بخش دوم درصدد پاسخ دادن به آنها هستیم.
الف- ملاحظاتی درباره چند نام جغرافیایی در قصیده نونیه
۱- فین و تیمان
در قصیده نونیه پس از اشاره به هجوم سپاهیان «ملک سلجوق» به قمصر و جوینان آمده است:
و لقد اتی الذواق فین فحلها
ما بین فرضتها الی التیما
(۵: ص ۸۰)
که اینگونه ترجمه شده است:
آن فرمانده هوسران به «فین» درآمد و حومههای فین تا تیمان را درنوردید (۴: ۲۴).
اما مصحح خود اذعان میکند که نتوانسته است چنانکه باید و شاید مراد «راوندی» از این بیت را دریابد و امکان تصحیح ((الذواق)) برایش میسر نشده و به فهم واژههای ((الفرضه)) و ((تیمان)) نیز نایل نشده است. براین اساس، وی خواننده را به تأمل در معنای این بیت دعوت میکند (۵: ص ۸۰). اما علاوه بر اینکه معنای این بیت برای مصحح قابل درک نبوده، از لحاظ جغرافیایی نیز بعید است که سپاهی از قمصر به طرف جوینان که در مجاورت روستای قهرود است، رفته باشد و سپس دهها کیلومتر مسافت را طی کرده و به ورستای فین که در نزدیکی شهر است، آمده باشد، دوباره به جانب قهرود رفته باشد، و با توجه به اینکه سپاه سلجوق مسیر مشخصی را که در آن آبادیهای مختلف قرار داشتهاند، طی کرده است و براساس این قصیده مسیر آن را میتوان کاملا مشخص کرد، علیالقاعده سپاه یاد شده باید پس از جوینان به سراغ قهرود که در مجاورت هم قرار دارند، رفته باشد. بویژه آنکه در ادامه قصیده میخوانیم: «پس از اینکه سپاه ملک سلجوق روستاهای قهرود، قزاآن، میمه، جوشقان، سینقان، درب جوقا، قالهر، ورکان، جاسب، واران، اردهال، و راوند را درنوردیده است، به روستای فین حمله کرده است (۵: صص۷۴ -۸۶)
با توجه به اشکالاتی که از این حیث در این بیت وجود دارد و با توجه به اینکه این یگانه بیت قصیده و شاید همه دیوان است که مصحح از درک معنای آن اظهار عجز میکند، به نظر میرسد که واژه «فین» نیز که در این بیت آمده، مشکل دیگری است که در کتابت واژگان آن پدید آمده است.
۲- مهدآباد
راوندی در ابیات دیگر پس از اشاره به نوشآباد، هراسکان و بیدگل به «مهدآباد». که یکی از آبادیهای حدود آران و بیدگل است، اشاره کرده است:
«و مهدآباد غدت ممطوره
منهم بأوطف دائم التهتان»
(۵: ص۸۵)
اما مصحح به گمان اینکه در کتابت واژه «مهدآباد» اشتباهی رخ داده است، به جای آن «محمدآباد» آورده است و منظور از آن روستای محمدآباد نصرآباد است، ولی میدانیم که هماکنون نیز در آران، مزرعهای به نام «مهدآباد» که مخفف «مهدیآباد» است، وجود دارد و «کلانتر ضرابی» در «تاریخ کاشان»، مهدیآباد را به عنوان یکی از مزارع آران آورده است. (۱۲: ص ۱۴۳).
با توجه به قراین دیگر مانند اینکه قبل و بعد از این بیت به بیدگل و قاسمآباد، از محلههای مشهور آران و بیدگل، اشاره شده و مهدیآباد اکنون نیز به همان نام مشهور است، کتابت «مهدآباد» درست است. اگر مصحح از وجود چنین منطقهای در آران خبر داشت و از تلفظ آن در افواه عامه آگاه بود، در درستی واژه «مهدآباد» تردید نمیکرد.
۳- قریالرمل
راوندی پس از ذکر روستاهای هراسکان، ویکل (بیدگل): مهدیآباد و قاسمآباد، که در حمله ملک سلجوق ویران شدهاند، بیت زیر را میآورد:
«ترکوا قریالرمل الحصینه لاتری
الا قری نمل علی القیعان»
«ارموی» عبارت «قریالرمل» را به قرار گرفتن این روستاها در ریگزار مربوط میداند و میافزاید «احتمال دارد که الرمل مخفف آرمک، یکی از روستاهای کوهستانی کاشان، باشد» (۵: ص ۸۵).
اما بسیار بعید است که بین روستای «آرمک» و رمل ارتباطی باشد. زیرا بین روستای کوهستانی آرمک، واقع در جنوبغربی کاشان، با روستاهای ریگزار که در شمال شرقی کاشان واقع شدهاند، فرسنگها فاصله هست و با مسیر حرکت مهاجران ناسازگار است. از طرف دیگر، احتمال اینکه آرمک مخفف و مصحف رمل باشد نیز ضعیف است. بر این اساس، مصحح، مسیر حرکت مهاجمان را یادآوری میکند و خواننده را در اینباره به تأمل وا میدارد (همانجا).
اما قریالرمل (روستاهای ریگزار) کجاست؟ با توجه به اینکه شاعر اشاره میکند که مهاجمان قریالرمل را ترک کردند، به احتمال زیاد منظور از قریالرمل همان آبادیهای مهدآباد، قاسمآباد، هراسکان و بیدگل است که در ابیات قبلی، از آنها نام برده است، زیرا این روستاها در دامن ریگزار شن قرار دارند و چه بسا شنهای روان باعث شده تا آبادیهایی مانند هراسکان در میان شنها مدفون شوند.
از طرف دیگر، در این قصیده هیچ اشارهای به آران نشده است، بلکه به مناطقی از اطراف این آبادی اشاره شده است. بنابراین، احتمال اینکه «قریالرمل» آران را ملک سلجوق مورد هجوم قرار نداده، نیز نادرست است، زیرا نوشآباد، قاسمآباد، بیدگل، هراسکان و مهدیآباد، که دور تا دور آران را فراگرفتهاند، مورد هجوم واقع شدهاند و بسیار بعید است که آران که در مرکز این آبادیهاست، مورد هجوم قرار نگرفته باشد. از طرفی، اگر بگوییم که در دوره سلجوقی آبادیی به نام «آران» وجود نداشته، این قول نیز با واقعیت سازگار نیست، زیرا در کتاب «تاریخ قم» (سده چهارم) از آران به عنوان یکی از قریههای کاشان نام برده شده است (۱۰: صص ۱۴، ۷۷ و ۱۳۷). پس، احتمال دارد که در دوره سلجوقی آران به عنوان یک قریه از اعتبار و مرکزیتی برخوردار نبوده باشد و راوندی از مجموع آبادیهای کوچکی که در دو سه بیت قبل به برخی از آنها اشاره کرده، با عنوان «قریالرمل» یاد کرده باشد (۵: ص ۸۵)
۴- حافاسان یا جاپاسان
«ارموی» در ادامه توضیح ابیات نیز از سه آبادی یاد میکند که برای وی قابل شناسایی نبودهاند که عبارتند از: لوسان، ازهرآباد و حافاسان (۵: صص ۶ و ۸۵). اما در تعلیقات پایان کتاب یکی از این اسامی را شناسایی میکند و مینویسد: «و اما لوسان فاخبرنی بعضی اهل الفضل بعد طبع الدیوان انه اسم محل من حومه قاسان ینحت فیه حجر الطاحونه و باق الی الان بهذا الاسم» (ص ۲۱۰). اما درباره حافاسان نیز باید گفت در وقفنامه مسجد و مجموعه عمادی از سده نهم هجری، هنگامی که به مزارع موقوفه این مجموعه عظیم که شامل مسجد، مدرسه، خانقاه کاروانسرا، بنای وقت و ساعت و بیمارستان بوده است میپردازد، در سه مورد به مزرعهای به نام «جاپاسان» اشاره شده، که در حومه شهر کاشان و در حوالی دشتهای شمالی شهر در نزدیکی آران قرار داشته است (۱۲: ص ۵۲۴)
بنابراین، «حافاسان» باید همان مزرعه «جاپاسان» باشد که امروز هیچ نام و نشانی از آن باقی نیست، اما از نشانهای که در این وقفنامه هست، میتوان حدود آن را مشخص کرد. ضمن اینکه این مکان با مسیر حمله سپاه نیز سازگار است، زیرا اگر مهاجمان از بیدگل و آران به جانب کاشان هجوم میبردند و پیاده و سواره آنها در «دشتافروز» مستقر میگشت، علیالقاعده انتهای سپاه و گله اسبان آنها در حدود مزارع منتهی به آران و بیدگل میبود، چنانکه راوندی نیز گفته است:
«نظموا بخیلهم و رجلهم معا
من دشت ابروز الی لوسان
و بأز هر آباد استیان رعلیهم
اولاه و الاخسری بحافاسان»
بر این اساس، برخی نیز قلعه معروف و «خفاشان» را که در دشت مختارآباد بیدگل قرار دارد، همین «جاپاسان» میدانند که البته نفی یا اثبات این مطلب به تحقیقات بیشتری نیاز دارد. اما درباره شکل صحیح واژه «جاپاسان» باید گفت که وقتی این واژه به حروف عربی نوشته شود، طبعا «پ» تبدیل به «ف» میشود؛ ولی از آنجا که از این مزرعه سه بار در وقفنامه مجموعه عمادی با عنوان «جاپاسان» نام برده شده است، احتمالاً در استنساخ دیوان راوندی نقطه «جیم» به اشتباه حذف شده است و نام واقعی این مزرعه باید «جاپاسان» باشد، نه «حافاسان».
ب – معمای قریه هراسکان
هراسکان در منابع تاریخی
همانطور که ذکر شد، در قصیده نونیه «راوندی» از دهکدهای به نام «هراسکان» یاد شده، اما اکنون هیچ اثری از این آبادی بر جای نمانده است. هراسکان از آبادیهای منطقه کاشان است که از گذشتههای بسیار دور مورد توجه مورخان و جغرافیدانان بوده و همانطور که اشاره شد، در سه کتاب معروف «طبقات المحدثین باصبهان»، «ذکر اخبار اصفهان» و «محاسن اصفهان» از آن یاد شده است.
ظاهرا مأخذ اصلی نویسندگان این سه اثر در ذکر جغرافیای اصفهان کتاب «اصفهان» از حمزه اصفهانی است. اما آنچه «ابونعیم» در «ذکر اخبار اصفهان» درباره جغرافیای منطقه آورده است، کاملتر و دقیقتر از اخباری است که دو مؤلف دیگر آوردهاند (۷: صص ۲۹ و ۲۸).
همچنین، مؤلف «تاریخ قم» (سده چهارم) در روایتی که سبغه اسطورهای دارد، بنای هراسکان را به افراسیاب نسبت میدهد که آنرا پس از غلبه بر ایرانشهر بنا نهاده است (۱۰: ۷۷).
ما برای اجتناب از طولانی شدن مطلب، نقل «ابوالشیخ» از هراسکان را نمیآوریم. (۱) اما برگردان فارسی قول «ابونعیم» در «ذکر اخبار اصفهان» که همانند قول استادش «ابوشیخ» است، چنین است:
«در دیه هراسکان از دهستان ابرون (= ابروز) در نیمفرسخی درام از روستای قاسان دژی است و در پیرامون آن خندقی. گرداگرد خندق را شن چون کوههای روان فرا گرفته است. شنها به گرد خندق از سویی به سوی رود و حتی یک دانه در خندق نریزد و اگر کسی مشتی از آن شن بردارد و در خندق افکند، در ساعت بادی وزد و شن را در هوا پراکنده و زمین خندق را پاک بروبد. در این دیه صحرایی است به نام فاس به مساحت یک فرسخ در یک فرسخ با شگفتی دیگری که چهارپایان دیه در این صحرا چرا کنند و درندگان که از سنگلاخها آیند، با آنها درآمیزند و به هیچ یک از حیوانات گزند نرسانند و صحرا میان شنزار و کشتگاه دیه است.
درستی این قبیل دعاوی همجوار گواه باشند و داستان شگفت دیگر این است که چند سال پیش خروسی در آن دیه وحشی شد و چهار سال در آن صحرا ماند و هیچ روباه و درندهای به آن آسیب نرساند. مردم دیه برآنند که این صحرا طلسم شده است» (۳: صص ۱۴۵ و ۱۴۶)
این مطلب را «مافروخی» نیز با اندکی تلخیص در کتاب «محاسن اصفهان» آورده است (۱۳: ۱۸۸).
اما درباره عجایت هراسکان باید گفت که شاید بتوان درباره خندقی که پیرامون دژ را فراگرفته و در حالی که گرداگرد آن شن است، شن وارد آن نمیشود، توجیهی علمی پیدا کرد، زیرا آنچنان که جغرافیدانان گذشته نقل کردهاند، مردمان آن دوران برای دور کردن شن از منطقهای دور تا دور نقطه شنگرفته از حصاری میگذاشتند تا باد ریگها را از فضای خالی زیر حصار خارج کند و این کار را افراد خبره با ترفندهای ویژهای که فقط خود بلد بودند، انجام میدادند (۹: صص ۶۰۳، ۶۰۴، ۸۰۴، ۸۰۵) بنابراین، شاید چنین تدابیری را مردمان هراسکان نیز بکار میبردهاند. همچنین، عدم ورود شن به دژ یا خندق ممکن است به سبب ویژگیهای خاص طبیعی آن منطقه باشد. حتی در این مورد هماکنون نیز نمونه جالبتوجهی در دامن ریگزار وجود دارد که به نظر شگفتانگیز میآید. اما اینکه در منطقهای چارپایان با درندگان با خرمی در کنار هم زندگی میکنند، خالی از غرابت نیست و به آرمانشهرهایی میماند که ذهن بشر آرمانخواه را به خود مشغول داشته و ما نمونههایی از آن را درباره حوادث آخرالزمان در «عهد عتیق» بوضوح میبینیم (اشعیای نبی، ۱۱/۱ـ۹).
نقد نظر «الهیار صالح» (۲) درباره مکان احتمالی
هراسکان در کدام نقطه جغرافیایی قرار داشته است که اکنون اثری از آن بر جای نمانده است؟
«الهیار صالح» در مقالهای با عنوان «سرنوشت قریه هراسکان» که در مجله یغما منشر شده است، درصدد برآمده تا محل تقریبی هراسکان را مشخص کند، اما چنانکه خود نیز اعتراف میکند، نتوانسته است پاسخی قانعکننده و خالی از تناقض پیدا کند (۸: صص ۶۵-۶۷).
وی با توجه به اینکه «مافروخی» در کتاب «محاسن اصفهان» قریه هراسکان را جزو «ابروز» آورده است مینویسد: «اگر دشتافروز کنونی بازمانده «ابروز» باشد که صاحب محاسن ذکر نموده (و این تصوری است به حقیقت نزدیک، زیرا قنات سفیدآب مشرف به دشتافروز است)، آن وقت تعیین محل قریه هراسکان آسانتر میشود، و لااقل میتوانیم بگوییم که این دیه قدیمی در اراضی حد شرقی کاشان واقع بوده است (۸: ص ۶۷)»، اما بلافاصله اضافه میکند: «ولی مسأله حل نشده این است که همین مافروخی برای قریه هراسکان به وجود خندقی قایل است و مینویسد: تودههای ریگ مانند کوههای روان و سیال برگرد خندق انتقال میکند (۱۳: ص ۳۷) و در حال حاضر، تپه ریگ روان در ناحیهای بین فین و دشتافروز وجود ندارد. بهعلاوه، «مافروخی» میگوید: «هراسکان در نیمفرسنگی درام است، در صورتی که اگر مقصود از درام مزرعه فعلی «درم» باشد (که نزدیک قریه مشکان است)، ناحیه فین و دشتافروز بیش از اینها با «درم» فاصله دارد» (۸: ص ۶۷).
در واقع، اشکال اصلی در این است که «صالح» صرفا به دلیل اینکه «مافروخی» هراسکان را جزو ابروز ذکر کرده، در همان منقطه موسوم به دشتافروز به دنبال هراسکان میگردد، اما باید گفت که با توجه به قول «مافروخی» و دیگر منابع تاریخی مانند «تاریخ قم»، ابروز یک محدوده کوچک که به دشتافروز محدود باشد، به حساب نمیآمده است و چه بسا در آن روزگار آبادیهای متعدد جزو ناحیه ابروز بودهاند. همینطور، درباره «درام» هم نمیتوان آنرا به نقطه خاصی که امروز به نام «درم» خوانده میشود، محدود کرد. در «تاریخ قم» از درام و ابروز به عنوان «شق درام» و «شق ابروز» یاد شده است (۱۰: ۲۴). در واقع، «شق» از تقسیمات عمده کوره (شهرستان) بوده است، چنانکه اصفهان را به دو شق «جی» و «تیمره» تقسیم کردهاند (همانجا). بر این اساس، شق ناحیهای مانند بخش یا دهستان (ابونعیم، ۱۴۵) در تقسیمات امروزی است. بنابراین، نباید «ابروز» و «درام» را دو نقطه مشخص مانند «دشتافروز» و منطقه «درم» در روستای «مشکان» فرض کرد، بویژه آنکه مؤلف «تاریخ قم» از قول «حمزه اصفهانی» نقل میکند «که این ناحیت (تیمره) را از اصپاهان نقل و جدا کردهام و در قدیمالدهر استان درام خواندهاند» (۱۰: صص ۲۵ و ۲۴).
برایناساس، اینکه «اللهیار صالح» محل هراسکان را در شرق کاشان بین دشتافروز و فین میداند، قولی است بیاساس و همانطور که خود نیز اشاره میکند، هیچ ریگزاری که گرداگرد هراسکان باشد، در این منطقه نیست.
شواهد و مدارکی برای تعیین محل تقریبی هراسکان
اما قریه هراسکان در کجا قرار داشته است؟ با توجه به قراین و شواهد متعدد، قریه هراسکان در حدود شهر آران و بیدگل که در حدود پنج کیلومتری شمال کاشان قرار دارد، واقع بوده است. این شواهد عبارتند از:
۱- وقفنامه عمادی
در وقفنامه مجموعه عمادی کاشان که به موقوفات «عمادالدین شیروانی»، وزیر جهانشاه قراقویونلو، واقع در «میدان سنگ» کاشان اختصاص دارد، هنگامی که به مزرعه «دولتآباد» به عنوان یکی از موقوفات این مجموعه اشاره شده است، از همسایگی این مزرعه با قریه هراسکان سخن رفته است: «مزرعه مدعوه دولت آباد از مزارع حوالی مدینه کاشان بحد اراضی یحییآباد و بحد مزرعه نصرآباد آتی ذکرها و بحد قریه بائره مدعوه هراسکان و بحد دیوار مزرعه محمودآباد» و «نصرآباد» به عنوان مزارع قریه آران نام برده شده است. (۱۲: صص ۱۴۲ و ۱۴۳) و هماکنون نیز این مزارع با همین نامها وجود دارند. نصرآباد و دولتآباد در شمال غربی آران و محمودآباد در شمال آن واقع است. مزرعه «یحیی آباد» در اول جادهقدیم کاشان به آران و بیدگل واقع است که جزو مزارع کاشان به حساب میآید و تقریبا تا اواسط جاده امتداد دارد.
۲- وقفنامه دارالسیاده کاشان
در وقفنامه دارالسیاده کاشان که در سال ۷۰۳ هجری تنظیم شده، به سه دیه «هراسکان» «بیدگل» و «مختص آباد» به عنوان موقوفات دارالسیاده چنین اشاره شده است: «وقف عاما جمیع قریه بیدگل و قریه هراسکان و قریه مختصآباد و هذه القری الثلاثه هناک مشهوره، معروفه مستغنیه عن ذکر التحدید والتوصیف عن زیاده الشرح و التعریف لشهرتها بهذه الاسامی بین اهالیها» (۱۲: صص ۴۷۳ و ۴۷۴).
به نظر میرسد که این سه قریه که از آنها با عنوان «القری الثلاثه» یاد شده و به واسطه شهرت نزد اهالی از توصیف و تعیین حدود مستغنی دانسته شدهاند، در منطقهای نزدیک به هم واقع شده بودهاند. بهترین دلیل برای این مدعا آن است که «مختصآباد» که در این وقفنامه از آن به عنوان یک روستای مستقل نام برده شده، اکنون یکی از محلات بیدگل به حساب میآید و علیالقاعده باید هراسکان نیز با بیدگل و مختصآباد مجاور بوده باشد تا وصف «القری الثلاثه» بر آنها منطبق باشد.
۳- دیوان راوندی
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، مسیر حمله «ملک سلجوق» کاملا مشخص است و آبادیهایی که در سر راه او قرار داشته و احیانا در مجاورت هم بودهاند، بیمحابا غارت میشدهاند، و «راوندی» نیز در قصیده «نونیه» درصدد است تا گزارشی مطابق با واقع از این تهاجم عرضه کند و ما میبینیم که مهاجمان پس از خروج از نوشآباد، به جانب هراسکان، بیدگل و آبادیهای مجاور آن هجوم بردهاند و این نیز قرینه دیگری است که مدعای ما را تأیید میکند.
۴- وجود ریگزار شن دور تا دور آران و بیدگل
همچنان که قبلا اشاره شد، مورخان از خندقی که به دور هراسکان بوده، یاد کرده و گفتهاند که: «تودههای ریگ مانند کوههای روان و سیال بر گرد خندق انتقال میکند» (۱۳: ص ۳۷) و ما میدانیم که نزدیکترین آبادی به شهر که در معرض هجوم شنهای روان است آران و بیدگل است و شاهد هستیم که این تودههای ریگ تا پشت دروازههای شمالی شهر کاشان نیز آمده است و علیالقاعده باید هراسکان در همین حدود باشد.
همچنین، این قول شاید به ما کمک کند تا با سرنوشت قریه هراسکان بیشتر آشنا شویم، قریهای که در اوایل سده هشتم آباد بوده، اما در اواخر سده نهم به روستایی بایر و مترکه تبدیل شده و به طور کلی ردپای آن در جغرافیای منطقه گم شده است.
آیا هراسکان در گذر زمان در بستر شنهای روان مدفون شده است؟
۵- گزارشهای باستانشناختی
در پاییز سال ۱۳۷۹ از سوی «زهرا ساروخانی»، باستانشناس میراث فرهنگی کاشان، اسنادی با عنوان «گزارشات مربوط به ثبت محوطه باستانی دشت مختارآباد آران و بیدگل در فهرست آثار ملی کشور» تهیه و تنظیم شد. این دشت در ۴ کیلومتری جنوب شرقی شهرک صنعتی بیدگل قرار دارد. براساس این گزارشها، این محوطه باستانی در یک محدوده وسیع در جنوب شرقی شهرک صنعتی بیدگل قرار دارد که با پیشرفت کویر به سمت غرب در زیر شنهای روان مدفون شده است. در بررسی اولیه، یک تپه، چند قلعه و ساختمانهای خشتی زیادی شناسایی شد. در محوطههای مختلفی که در این منطقه شناسایی شده، سفالهای نخودی و قرمزرنگ و استخوانهای انسانی که در دشت پراکنده هستند، به چشم میخورد.
در این گزارش ضمن توصیف وضعیت قلعهها، تپهها و بیابانها و محوطههای مختلف این منطقه آمده است:
«آثار ساختمانی دیگری نیز به تعداد زیاد در دشت مختارآباد شناسایی شد که به علت پیشرفت کویر زیر شنهای روان مدفون شدهاند و تنها در نقاطی که حفاری غیرمجاز در آن صورت گرفته، نمایان شدهاند» (۶: ص ۵).
جالب توجه این است که «ساروخانی» نیز آثار بهدست آمده در این محوطه وسیع را تا سده هشتم هجری تخمین زده است که این تاریخ نیز با محتوای وقفنامهها، که هراسکان در اوایل سده هشتم معمور و آباد بوده، اما در سده نهم به روستایی بایر و خالی از سکنه تبدیل شده است، منطبق است.
البته؛ دور از جزم و احتیاط است که فعلا در صدد تعیین دقیق محل قریه هراسکان برآییم؛ زیرا در منطقه آران و بیدگل، مناطق تاریخی دیگری نیز شناسایی شده است که ممکن است بازماندهای از قریه هراسکان باشد. طبعا کاوشهای باستانشناختی این مناطق بیش از پیش رازهای سر به مهر هراسکان را بر ملا خواهد ساخت.
پی نوشت
۱- در این باره ر. ک: ابوشیخ، تصحیح سلیمان بنداری و سید حسن کسروی، ج ۱/۳۲ و ۳۱ و همچنین تصحیح عالمانه حسین بلوشی ج ۱/۱۵۷ و ۱۵۶
الهیار (متوفای ۱۳۵۹شمسی) از شخصیتهای معروف جبهه ملی ایران، وزیر کشور کابینه دکتر مصدق و نماینده مردم کاشان در مجلس شورای ملی. وی درباره کاشان چند هزار صفحه یادداشت تاریخی جمعآوری و تألیف کرده است که مقداری از آنها را مرحوم «ایرج افشار» در ضمیمه کتاب «تاریخ کاشان» «کلانتر ضرابی» آورده است.
منابع:
۱- ابن رسته، احمد بن عمر: الاعلاق النفیسه، ترجمه و تعلیق حسین قره چانلو، امیرکبیر، چاپ اول، تهران ۱۳۶۵.
۲- ابوشیخ، عبداله بن محمد اصفهانی: طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها، تحقیق عبدالغفار سلیمان البنداری و سید حسن کسروی، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، بیروت ۱۴۰۹ هـ (۱۹۸۹ م.).
۳- اصفهانی، ابونعیم: ذکر اخبار اصفهان، ترجمه نوراله کسایی، سروش، چاپ اول، تهران ۱۳۷۹.
۴- اقبالی، عباس: «روزگاری سیاه و درخششی سپید در کاشان»، مجله رسانه، شماره ۲۲، ۱۳۸۲.
۵- رواندی، ابوالرضا: دیوان، تصحیح سید جلال الدین ارموی (محدث)، مجلس، چاپ اول، تهران ۱۳۳۴
۶- ساورخانی زهرا: گزارشات مربوط به ثبت محوطه باستانی دشت مختارآباد آران و بیدگل در فهرست آثار ملی کشور، اداره میراث فرهنگی کاشان و نطنز، واحد باستانشناسی، ۱۳۷۹.
۷- صادقی، علی اشرف: «تإملی در دو تاریخ قدیم اصفهان»، مجله باستانشناسی و تاریخ، شماره ۸ و ۹، ۱۳۶۹.
۸- صالح، الهیار: سرنوشت قریه هراسکان، مجله یغما، شماره ۱۱، ۱۳۲۴.
۹- فقیهی، علی اصغر: آل بویه، صبا، چاپ سوم، تهران ۱۳۶۴.
۱۰- قمی، حسن بن محمد بن حسن: تاریخ قم (۳۷۸ هجری)، ترجمه حسن بین علی قمی (۸۰۶ قمری)، تصحیح و تحشیه سید جلال الدین تهرانی، توس، چاپ دوم، تهران ۱۳۶۱.
۱۱- کتاب مقدس (ترجمه تفسیری)، انگلستان، انجمن بینالمللی کتاب مقدس، چاپ اول، ۱۹۹۵ میلادی.
۱۲- کلانتر ضرابی، عبدالرحیم: تاریخ کاشان (مآه القاسان)، به انضمام یادداشتهایی از الهیار صالح، به کوشش ایرج افشار، امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۵۶
۱۳- مافروخی، مفضل بن سعد: محاسن اصفهان، ترجمه ابوالرضا آوی، به کوشش عباس اقبال، چاپ اول، تهران ۱۳۲۸.
یادداشت
ملاحضاتی دربارهی چند نام جغرافیایی در قصیدی نونیه راوندی
معمای قریهی هراسکان
این مقاله درصدد است که ضمن تعیین محل تقریبی این قریه، ادعاهای دیگری را که دربارة محل احتمالی این قریه آمده است، نقد، و برخی ابهامات مربوط به آن را با توجه به اسناد تاریخی رفع کند.
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=30744
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
قانون بهرهبرداری از معدن بازنگری شود
-
پاسخ درست به خبر رسانه/میراث فرهنگی کاشان اقدام کرد
-
کاروانسرای شاه عباسی، مروارید کویر مرنجاب
-
گزارش تصویری تخریب آثار تاریخی مدرسه و مسجد سلطانی کاشان!
-
پیش بینی هواشناسی و توصیههایی برای کشاورزان دشت کاشان
-
هر سه شنبه آران و بیدگل را در قاب تلویزیون استانی ببینید
-
نگاهی به نقاشیهای فهیم کاشانی در گالری هشتچشمه
-
صددرصد برای رعایت حجاب دفاع میکنیم
-
نامهای به مناسبت شهادت ثامنالحجج(ع)
-
سفر شهردار و عضو شورای شهر به بلغارستان در سکوت خبری
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
قانون بهرهبرداری از معدن بازنگری شود
-
پاسخ درست به خبر رسانه/میراث فرهنگی کاشان اقدام کرد
-
کاروانسرای شاه عباسی، مروارید کویر مرنجاب
-
گزارش تصویری تخریب آثار تاریخی مدرسه و مسجد سلطانی کاشان!
-
پیش بینی هواشناسی و توصیههایی برای کشاورزان دشت کاشان
-
هر سه شنبه آران و بیدگل را در قاب تلویزیون استانی ببینید
-
نگاهی به نقاشیهای فهیم کاشانی در گالری هشتچشمه
-
صددرصد برای رعایت حجاب دفاع میکنیم
-
نامهای به مناسبت شهادت ثامنالحجج(ع)
-
سفر شهردار و عضو شورای شهر به بلغارستان در سکوت خبری
در حافظه تاریخی مردم بیدگل قلعه ای به نام راسکو وجود دارد که از بچگی می شنیدیم همین حدود دشت مختار اباد که کاوش شده است را نشان می دادند . راسکو ظاهرا تغییر یافته هراسکو و هراسکان باید باشد این یک سند شفاهی ار حافظه تاریخی مردم بیدگل است و خصوصا مردم مختص آباد از قدیم بیشتر به این قلعه ها مراجعه می کردند و با این اسم کاملا آشنا هستند. تاریخ اصلا چیزی نیست که بشود با آن شوخی کرد یا تابلوی اداره و امامزاده نیست که هر روز اسم یک شهر واستانی را بالای آن بنویسند یا یک عده ای مدیر دولتی اسم نصف شهر را ننویسند که خودم شاهدم چند ین بار این کار را انجام داده اند تاریخ تاریخ است چه ما خوشمان بیاید چه نیاید
هراسکان ظاهرادر حدفاصل بیدگل تا منطقه باستانی ویگل درشرق شهرک صنعتی سلیمان صباحی بوده است اماتاکنون مستندی یافت نشده است .
آقای مشهدی نوشآبادی از توابع شهرستان آران وبیدگل.تاریخ معلم انسان هاست وبرای بیان تاریخ شرط اولش صداقت است وشرط دوم آن این است که مورخ هرجا که نظر خاص دارد آنرا به شنونده القا نکند.آران به عنوان مرکزابادیهای بیدگل ونوشآباد وغیره در ان زمان بوده است.یکی ازشروط در نگارش تاریخ پس از بررسی بااسفاده ازشم تاریخی ومعقول قضاوت کند.انشاله که دربیان نظرات فقط هدفمان کشف حقایق تاریخی باشد.
اتفاقا در این مقاله سعی شده است به زعم فقر منابع وجود آران در آن دوران ثابت شود؛ دقت فرمایید. اینکه 800 سال پیش آران برای بیدگل و نوش آباد مرکزیت داشته روشن نیست گرچه بسیار بعید است. اگر از تعصبات محلی دوری کنیم چشم ما به حقایق باز می شود.
يزرگترهاي ما دربيدگل مي گويند تا همين اواخر قبل از انقلاب آراني ها براي كار به كارخانجات شعربافي بيدگل مراجعه مي كردند ودرواقع مركز اقتصادي منطقه بيدگل بود . حالا چطور اين آقاي آشنا آران رامركز قرار داده خدا مي داند . همين حالا هم كه دوران رونق وشكوفايي آران است نوش آباد با فاصله 2 كيلومتري حتي براي استفاده از امكانات دولتي وبهداشتي و... هم حاضر نيستند به آران مراجعه كنند . چگونه در ادوار گذشته كه وضع اقتصادي نوش آباد بهتر از آران بوده آران مركز شده ؟ كمي تعصب رااز خودمان دور كنيم ومنطقي بينديشيم