احسان رحيمزاده-فيلم تلويزيوني من و دوچرخه بابام با چند ويژگي شاخص، خودش را از جريان تلهفيلمسازي در كشور جدا ميكند.
اولين ويژگي اثر اين است كه ميداند، دارد با كدام گروه مخاطب حرف ميزند. اين تلهفيلم كودكان و نوجوانان را در محور ماجراهايش قرار داده و انتظار دارد كه همين گروه مشخص را هم جذب كار كند. فيلم دنيايي كودكانه را ترسيم ميكند كه قواعد و ضوابطش براي بچهها آشناست.
همه بچهها آرزو دارند كه دوچرخهاي نو و تر و تميز داشته باشند و با آن بتوانند در يك مسابقه مدرسهاي از بقيه جلو بزنند و قهرمان شوند. نيازهاي قهرمان داستان نياز پيچيده و غيرقابل دركي نيست، مسالهاي است كه براي همه كودكان قابل درك است و به همين دليل آنها ميتوانند با حامد (كودك داستان) همدلي كنند.
نياز به برتر بودن و ديده شدن يك حس طبيعي در همه انسانهاست كه در دوران نوجواني خودش را در قالب مسابقات كودكانه نشان ميدهد. برنده شدن در يك مسابقه كوچك براي بزرگترها اهميت زيادي ندارد؛ ولي براي كودكان كم سن و سال مدرسه بدل به يك موضوع حساس و سرنوشتساز ميشود.
علاوه بر موضوع مورد بحث، عامل ديگري كه سبب همراه شدن مخاطبان نوجوان با اثر ميشود، شخصيتپردازي واقعي و باورپذير حامد است. بيننده نوجوان در هنگام ديدن فيلم احساس ميكند با انساني شبيه به خودش طرف است. انساني كه يكسري نقاط ضعف شخصيتي دارد و با وجود همه اينها دارد براي رسيدن به آرزوهايش تلاش ميكند.
حامد در خانوادهاي فقير زندگي ميكند كه خريد يك دوچرخه نو و مجهز در آن امكانپذير نيست. اما فيلم هرگز اين خانواده فقير را حقير و ترحم آميز جلوه نميدهد. شخصيتها جلوي دوربين آه و ناله نميكنند و به جايش به اين فكر ميكنند كه چطور ميشود فقير بود و با عزت و شرافت زندگي كرد.
روايت مرگ پدر و يتيم بودن حامد را دليل فقر خانواده معرفي ميكند و ويژگي ناقص بودن اولياي خانواده را در شخصيتپردازي ديگر اعضا مورد استفاده قرار ميدهد.
برخلاف بسياري از كارهاي گونه كودك و نوجوان كه در آن كودك موجودي منفعل و ساكت است، در اينجا با كودكي كنشمند و پرجنب و جوش طرف هستيم. كودكي كه براي رسيدن به هدف (به دست آوردن يك دوچرخه خوب و برنده شدن در مسابقه) خودش را به آب و آتش ميزند. او دنبال دزد دوچرخه ميگردد، براي خريد يك دوچرخه روانه بازار ميشود، نقشه قالي را برمي دارد، به مادرش دلداري ميدهد و در پايان نيز با خريدن يك چرخ خياطي نو براي مادر سعي در پركردن جاي خالي پدر دارد.
فيلم «من و دوچرخه بابام» در لايه اول داستانش موضوع تلاش حامد براي خريد يك دوچرخه را مطرح ميكند؛ اما در لايههاي زيرينش به مساله عميقتري ميپردازد. غصهها و دلشورههاي كودكان يتيم و مادران سرپرست خانوار در چند سكانس كليدي خودش را نشان ميدهد.
مهمترينش جايي است كه مادر به پسرش ميگويد: «اگه باباتون زنده بود، نميذاشت خجالت بكشيد» و پسر پاسخ مادر را اين گونه ميدهد:« اگه زنده بود، دوچرخه ميخواستم چي كار؟» در واقع كارگردان از موضوع پيش پاافتاده خريد دوچرخه استفاده ميكند و عمق احساسات صادقانه يك كودك بي پناه را نشان ميدهد. خوشبختانه تعداد اينگونه صحنهها و ديالوگها كه اشاره به غيبت پدر دارد، بسيار كم است و اثر به ورطه شعار و پرگويي نميافتد. كارگردان از صحنههاي احساسي به اندازه استفاده ميكند و تاثيرش را ميگذارد و سريع رد ميشود.
تدوين موازي ركاب زدن حامد در مسابقه دوچرخهسواري و چرخيدن چرخ خياطي مادر يكي از درخشانترين لحظات فيلم است. مادر و فرزند هر دو دارند براي رهايي از رنج غربت و مظلوميت با ديگران مسابقه ميدهند. رقيبان فرزند افرادي هستند كه تعقيبش ميكنند، اما رقيبان مادر رنجها و غصههايي است كه هيچگاه ديده نميشود. قهرمان اين مسابقه پسري است كه با دوچرخه پدر روانه مسابقه ميشود و با جايزهاي كه ميگيرد دل مادر را شاد ميكند.
در اين جا دوچرخه پدر بدل به نمادي ميشود كه براي خانواده شادي و خوشبختي را به ارمغان ميآورد. ميتوانيم به اين ماجرا از روزنهاي ديگر نگاه كنيم. قهرمان واقعي مادري است كه به فرزندش ياد داده روي پاي خودش بايستد و كمبودها را با كار و تلاش بيشتر جبران كند.
من و دوچرخه بابام علاوه بر روايت بدون لكنت يك داستان پرفراز و نشيب، موفق ميشود از عناصر بومي و محلي شهر كاشان بخوبي بهره بگيرد.
بازيگران محلي لهجه شيرين كاشان را بدرستي ادا ميكنند. شغل شخصيتها (قالي بافي، فرش فروشي، گلابگيري) متناسب با آن منطقه جغرافيايي انتخاب شده است. نماهاي معماري خانهها و كوچهها زيبا و چشمنواز است و در عين حال خودش را بر كار تحميل نميكند و…
مجموعه اين مولفهها فيلم تلويزيوني من و دوچرخه بابام را از ديگر مشابهانش متمايز ميكند. اثري كه كارگردانش دارد در ساختاري هنرمندانه ابعاد پيچيده موضوعي مشخص و شخصيتهايي باورپذير را واكاوي ميكند.
منبع: جام جم آنلاین
دیدگاه شما