کاشان نیوز-محمود ساطع: دوچرخهام را که پنچر شده، میبندم به رک پشت ماشین و میآورمش دوچرخهسازی خیابان فاضل نراقی، پنچریاش را بگیرد.
نگاهم به کارواش میافتد و ماشین را هم میگذارم همانجا. میگوید دو ساعت دیگر!
وقتی بر میگردم، هر دو آمادهاند. حساب میکنم و میخواهم سوار ماشین شوم، نگاهم میافتد به روزنامهی پهن شده کف ماشین.
محمود گلابدرهای میخندد. نگاهم به تیتر زیر عکس میخورد. « نویسندگان هم میمیرند!»
از زیر پا بیرونش میآورم و میآیم تحریریه کاج، روی میز پهن میکنم. محمود گلابدرهای را از سالها سال پیش به عنوان داستاننویس میشناسم. در ضمیمهی ادب و هنر روزنامه اطلاعات، به بهانهی سالمرگش، ویژهای از او کار کردهاند.
به تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۹۹، هم گاه با سالروز انقلاب مشروطه، انقلابی که از کلمه بود و با کلمه ماند.
ورق میزنم. الهی قمشهای، شاهرخ تندرو صالح، اکرامیفر، رضا رفیع، صالح علا، امینالله رشیدی، شکار سری و نامها، متنها و عکسهای دیگری در چشمم مینشیند.
اگرچه « شکاریم یکسر همه پیش مرگ» و این طبیعتِ طبیعت است. اما فکر میکنم از مواجههی ما با کلمه و روزنامه دههها میگذرد و ما همانیم که بودهایم. از گذاشتن سبزی و گوشت لای روزنامه تا پاک کردن شیشههای خانه و دکان؛ تا پهنکردن کف ماشین!
پرسشی برایم میماند. راستی، دیگر مردمان جهان هم، روزنامههایی که دیگر روزنامه نیستند باطله مینامند؟
یا ماییم با روزها و عادتهایی تکرار شونده.
همه می میریم، اما بنا به یک سنت نانوشته نویسنده های ما بسیار پیش از مرگ واقعی شان می میرند. مثل هدایت که هر روز میمیرد و زنده می شد