کاشان نيوز- امیرعباس مهندس: ژرژ براک نقاش و مجسمهساز نظری دارد بر این مبنا که بهتر آن است برابر نقاشی هیچ نگوییم. آدم موجودی حرّاف و عاشق اظهار و استدلال است، ایستادن مقابل تصاویر همان و وراجی همان.
هنری جیمز گفته: نقاشها به کسانیکه در بارهی تصاویر مینویسند بد گماناند.
ادوارد دگا در خصوص نقاشی بیان داشته: سخن گفتن را ضرورتی نیست.
به عقیدهی فلوبر، هنری را در قالب هنر دیگر شرح دادن محال است و نقاشی نفیس به الفاظ و ایضاح نیازی ندارد.
البته و به یقین نمیتوان و نباید به چند گفته در مورد عدم توصیف و تفسیر هنر خصوصن نقاشی استناد کرده و از شرح، تحلیل و خوانش هر اثر یا مجموعهای امتناع ورزیده وسرباز زد. مبرهن است هنر را نیازی به تفسیر نیست چون هر هنری منتج از احساس است و توضیح دادن احساس ابدن مقبول نخواهد بود. همواره هر اثر تفسیر و شرح خودش را عیان به منصه نشان گذارده و مشخص است کارشناسان یا هنرمندان به دلایل مختلف نتوانستهاند از اظهار نظر خودداری کنند، چراکه اگر بر همان منوال سکوت و فقط نظاره نظر داشته باشیم قاعدتن نقش منتقدان در ارتقاء جایگاه هنر نزد مخاطبان، تاثیر کارشناسان هنری و حتا خبرنگاران را نادیده انگاشته و منکر خواهیم شد، که قاعدتن امری مقبول نخواهد بود. قدر مسلم نظر براک و دیگران بدان علت بیان شده که نقاشی و یا هنر خودش زبان خودش میباشد به عبارت دیگری از براک که ارزش را بر احساس، اندیشه و دریافتهای ذهنی دانسته، میتوان اشاره داشت: اصالت از احساسات کنترل شده ناشی میشود هیچ قطعیتی وجود ندارد مگر آنچه ذهن درک میکند.
با چنین مقدمهای اگر نظری به نمایشگاه نقاشی خانم فهیم کاشانی میرود شاید به علت قرابت و نزدیکی ذهنی با مجموعه نقاشیهایی باشد که عنوان بیکرانگی بر آنها نهاده شده است. در این مختصر برداشتهایی منتج از تابلوها به جهت نزدیکی به احساس نقاش به کلمه میآید. چون حتا اگر قصد بر نوشتن و اظهار نظر نباشد باز همان سکوت اظهار نظر خواهد بود. و این اصلی بدیهی است زیرا آدمی همواره برای نقشه راه خود به تحلیل تفسیر و اظهار نظر حتا نزد خویشتن که ممکن است به واگویه خوانده و تعبیر شود نیاز دارد.
مجموعه نقاشیهایی با بسترهای گسترده، باز و غالبن با رنگهای روشن که بر دیوارهای گالری هشت چشمه قرار گرفته حس خوشآیندی را به بیننده منتقل میکند. این مجموعه در یک هارمونی خط و رنگ و قاب مؤید آرامشی لطیف میباشد. اگرچه مجموعه مزبور تازه و نو نیست و میتوان رد خط و تاشهای رفته بر تابلوها را پی جست اما مهم آرامشی است که از فضای نمایشگاه منتشر شده و میتوان آنرا امری گمشده نزد جامعه تلقی کرده و شناخت. به استثنای چند تابلو که به لحاظ تضاد رنگ یا حتا خط پارادکسی مشخص با اکثر تابلوها دارد و شخصن در این نوشتار نادیده میانگارم، بیشک ارتباط مخاطب با این نمایشگاه به جهت القاء آرامش، تلنگر تامل نگارانه به اندیشهی ببینده در بازخوانی و کنکاش ذهنی با پیجست و ردیابی فضاهای آشنایی که گمشده و شاید نخواستهایم ببینیم، مطلوب میباشد. فضاهایی که در طبیعت و محیط اطراف مکرر بوده و هست و نقاش اگاهانه به سراغ آنها رفته و در آنالیزی به زبان یا بیان خویش رسیده است. مشخص است در هر سیری ورود اندیشه و احساس امری بدیهی است و این مهم بیانگر توانایی هنرمند است که بتواند آنها را در اثر خود به نیکی بنشاند. آنچه تابلوهای کاشانی با فضاهای باز و رنگهای روشن به ذهن متبادر میکند نوستالژی روز یا لحظههایی است که هرکس به فراخور روحیه و نگاه در حافظه خود دارد. اگرچه در بازنمایی این لحظهها هنرمند سهل ببیند به عبارتی چون بیشتر افقهای ترسیم شده، در نزدیکی نقاش است چنان برمیآید چیزی در دورهای دست نیافتنی برای وی معنی نمیدهد. نقاش دست ببینده را میگیرد و با خود به دورها میبرد و او را به نور پیوند میدهد. شاید بتوان فضایی که مخاطب در آن به آرامش میرسد را ابدیت تعریف کرد، واژهای که در همراهی بیکرانگی به پسزمینهای شاعرانه میرسد. پر بیراه نخواهد بود بگوییم نقاش میتواند بر بوم خویش حسی بیافریند بسان سرودن مثنوی و غزل. معمولن آنچه در ذیل واژهی ابدیت به ذهن متبادر میشود فراتر از بیان خویشتن است.
علیرغم آنکه هر نقاش همواره دغدغهی ذهنی یا درون خویش را به تصویر میکشد اما نتیجهاش بیان یا نمایشی فراتر از سخن خودش خواهد بود.
نکتهی دیگری که مورد پسند واقع شدن آن به نگاه مخاطب بستگی دارد عدم قضاوتی است که میشود تعادل پنداشت یا بیتوجهی به قضاوت و واگذاری و تصمیمگیری هر جریانی به ببینده دانست، آنهم در خطوط افقی که اکثرن در میانه تابلو واقع شده و جریانی که در یک دوم یا چهار هشتم تابلو اتفاق میافتد. در بیانی دیگر هر کسی بر مبنای آنچه میاندیشد همراه نقاشیهای هنرمندی میشود که اگر به همین جدیت ادامه دهد در آینده بیشتر از او خواهیم دید و لذت خواهیم برد.
دیدگاه شما