کاشان نیوز-ابوالفضل نجیب: چند ماه بیشتر از اتفاقی که نظام رسانهای و مقامات ارشد دولتی در رابطه با مرگ جورج فلوید به فجیع و شنیع و ضد انسانی و نژادپرستانه و … تعبیر کردند، نمیگذرد.
این بار شبیه همان حادثه و شاید در ابعادی غمانگیزتر و تأثربرانگیزتر در خیابانی در مشهد تکرار میشود. با این تفاوت که برخلاف آنچه پلیس امریکا در توجیه مرگ فلوید ازجمله احتمال مسلح بودن یا فرار او مطرح کند. در این مورد بههیچوجه موضوعیت نداشت. دستهای بستهشده به میلههای آهنی کنار خیابان گویای اسارت و دربند بودن متهم است.
در آن حادثه بهیکباره جریان اصولگرایی و رسانههای آنها به وجدان و روح جمعی علیه نژادپرستی و توحش نظام فاسد سرمایهداری تبدیل شدند. تا هفتهها و ماهها از شقاوت و بیرحمی گفتند و نوشتند. بر طبل حقانیت واکنشهای خشونتآمیز کوبیدند و آن را بهزعم خود به انقلاب مردم امریکا علیه نظام فاسد سرمایهداری تعبیر کردند؛ که حتی بهزعم برخی مقامات برای سقوط تنها به یک تلنگر نیاز داشت.
در آن فضا هیچکس فیلمهای مداربسته فلوید حین سرقت مسلحانه را پخش نکرد. کسی به دادخواهی زن بارداری که حین سرقت مسلحانه فلوید مضروب و آزاردیده بود، توجهی نداشت.
حتی اخلاقگرایان سنتی ما اشارهای به عقبه شغلی فلوید نکردند.
همه پشت بیانیه حقوق بشری سنگر گرفته بودند که از مفاد آنیکی به رسمیت شناختن حقوق همجنسگرایی است.
درحالیکه اخلاق مداران ما برای گذاشتن نام بازرگان و شجریان روی خیابان خونششان به جوش میآمد، اما بهطرفهالعینی تصاویر فلوید سراسر شهر را زینت داد و پیشنهاد نامگذاری خیابانی در تهران نشان از اوج همدردی و دادخواهی خون فلوید میکرد.
درحالیکه مانع اجتماع سوگوارانه مردم در خیابان و روشن کردن شمع برای قربانیان سقوط هواپیما بودیم؛ اما دیدیم با چه دستودل بازی به همان سبک و سیاق در خیابانها سوگواری راه انداخته شد.
همه این اقدامها را آن زمان و علیرغم اشراف به کارکرد ابزاری و سوءاستفاده از قتل فلوید، اما به فال نیک گرفتم. ازاینجهت که شاید مرگ فلوید حداقل این دستاورد را همراه داشته باشد تا در برخورد با شهروندان خودی جانب احتیاط و خویشتنداری برای جلوگیری از روز مبادای اینچنین رعایت کنیم و مهمتر اینکه درازای اتفاقات مشابه حق اعتراض و دادخواهی مدنی مردم را به رسمیت بشناسیم.
خدا ما را نبخشاید اگر بخواهیم مرگ یک انسان را دستاویز جناحی و تسویهحسابهای شخصی و سیاسی کنیم؛ اما مگر میشود چشم بر این استاندارهای چندگانه فروبست و سکوت کرد.
مهرداد با هر اتهام بزه و جرم و حتی جنایتی که شایسته مجازات مرگ هم بود، اما همچون جورج فلوید و به همان اندازه قابل دفاع است. نظام رسانهای که میکوشد مهرداد را فردی بزهکار معرفی کند، فراموش میکند که جورج فلوید اگر بیشتر از مهرداد بزهکار نبوده کمتر از او نبوده.
فراتر از آن فراموش کرد جورج فلوید آنقدر ناهنجار و بزهکار بود که خانم کندیس اوونز شخصیت مشهور سیاسی امریکا و مدافع حقوق سیاهپوستان است خطاب به هفتاد میلیون بیننده خود در فضای مجازی درباره فلوید اظهار داشت؛
«جورج فلوید از دید من شهید یا قهرمان نیست و هرگز نخواهد بود. قهرمان من شهروند سیاهپوست کوبی برانت بازیکن موفق و پاک لیگ بسکتبال امریکا بود که کشته شد. جورج فلوید قهرمان و مایه افتخار من سیاه نیست. چون این مرد یک تبهکار پرسابقه بود. مردی که نهفقط بارها به خاطر معامله کوکائین به زندان افتاده بود، بلکه در جریان سرقت مسلحانه با گذاشتن اسلحه روی سینه یک زن باردار بیدفاع در داخل خانهاش دارایی و جواهر او را دزدیده و فرار کرده بود. شما سیاهپوستها یا سفیدهایی که دوست دارید از همچنین مردی شهید یا قهرمان نهضت ضد نژادپرستی بسازید چرا معطل هستید. بروید و این کار را بکنید. عکس او را روی پوستری که بر تن میکنید چاپ کنید و توی شهرها راه بیفتید و شعار دهید. در آن صورت از خودتان یک انسان احمق به نمایش میگذارید و بس. ممکن است به خاطر این حرفهایم از من متنفر بشوید، اما من الان درست مثل یک ساعت شماتهدارم که هیچکس از شنیدن صدای زنگش در صبح زود خوشش نمیآید؛ اما کار این ساعت این است که ما را از خواب بیدار کند که به زندگی روزانهمان بپردازیم. منالان همان نقش را دارم. سعی میکنم جامعه سیاهپوست امریکا را از خواب غفلت و گمراهی بیدار کنم؛ که وقت و انرژی خودشان را برای جورج فلوید تبهکار تباه نکنند.»
چند روز پیش عباس عبدی درباره زندگی در متن تناقض نوشت. مرگ مهرداد شاید از این منظر شاهد مثال زنده دیگری باشد بر ابعاد این تناقض.
آنچه ما را بیش از هر چیز بهضرورت داوری درباره رفتار و اعمالمان ناگزیر میکند، این حقیقت تلخ و اندوهبار و تأسفبار است که میتوانیم همان اندازه که با هیاهو سازی درباره جان یک انسان دستاویز سیاسی بسازیم، همان اندازه میتوانیم با سکوت و بدتر از آن تحریف مرگ یک انسان دیگر.
فراموش نمیکنیم در گرماگرم دادخواهی از مرگ جورج فلوید و درست در تبوتابی که رسانههای اصولگرا به ابعاد آن فاجعه میدادند، بیخ گوشمان پیرزنی در دفاع از حریم شخصی و خانه و کاشانه خود و کموبیش با همان وضعیت کشته شد اما نظام رسانهای و بلکه مدعیان رسانه آزاد از کنار آن اتفاق بهسادگی گذشتند و سکوت اختیار کردند.
همانگونه که جهان نیز ما را رصد و داوری میکند آنچه در این ویترین جهانی ما را به چالش میکشد وجدان دوپارهای است که نیمی از آن همواره بیدار و ناظر است و نیم دیگری که همیشه در خواب مصلحتاندیشی.
اما آنچه بهواقع امکانپذیر نیست اینکه وجدان آدمی اگر قائمبهذات باشد هرگز دوپاره نمیشود.
نماد این دوپارگی شاید همان کبک ضربالمثل ایرانی باشد که سر در برف فرو برده است. فراموش نکنیم جهان همانگونه که ما نظاره میکنیم، ما را به نظاره و تماشا نشسته است. همانگونه که ما جهان را داوری میکنیم جهان همچنان ما را قضاوت و داوری میکند.
دیدگاه شما