مهدی صفارینژاد-مدتی پیش بهبهانه نوشتن یادداشتی با موضوع آموزش در تئاتر کاشان به نام «استاد نصرتا… زمانپور» برخوردم و کمی پای خاطرات نسل دوم تئاتر شهر که نزد ایشان آموزش دیده بودند نشستم که از روش خاص و شیوه تدریس ویژه و نظم و انضباط مثالزدنی ایشان میگفتند.
خیلی دوست داشتم ایشان را ببینم و حتی چندبار پیگیر شدم. اما این توفیق نصیبم نشد تا اینکه در نشست صمیمانه اهالی تئاتر کاشان با افتخار بر دستهای ایشان بوسه زدم و به نمایندگی از نسل جدید، دستهگلی را تقدیمشان کردم و قول دادم آموزههایشان را حفظ کنم و در دیدار بعد به ایشان گزارش بدهم. اما این آرزو هیچوقت محقق نخواهد شد و او چند روز پیش به دیار باقی شتافت.
نصرتا… زمانپور متولد ۱۳۱۹ و فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیباست. او از پیشکسوتان تئاتر کاشان است و به گردن بسیاری از قدیمیها حق پدری دارد.
اردیبهشت ماه امسال تئاتریهای شهر در مراسمی با عنوان جشن بازیگر از این هنرمند باسابقه تجلیل کردند و او که بیناییاش را به طور کامل از دست داده بود، به کمک نوهاش و با همراهی بهزاد فراهانی شمع این جشن را روشن کرد.
زمانپور از بازیگران دهه ۴۰ تئاتر ایران است و کار خود را با نمایش «رستم و سهراب» به کارگردانی مصطفی اسکویی شروع کرده است و در ادامه فعالیتهایش در نمایشهایی همچون «مردی که مرده بود و خود نمیدانست»، «آی با کلاه آی بیکلاه»، «سرگذشت مرد» و… حضور داشته است.
از دیگر آثار میتوان به این آثار اشاره کرد: دو سر پل (۱۳۵۱، کارگردان)، تشنه انتقام (۱۳۵۱، کارگردان)، آسیدکاظم (۱۳۵۲، کارگردان)، درخت ولی دیرگ (۱۳۵۳، کارگردان)، چهار صندوق(۱۳۵۵، کارگردان)، کپر (۱۳۵۵، کارگردان)، لتو (۱۳۵۶، کارگردان)، سگی در خرمنجا (۱۳۵۷، کارگردان)، تاجبرداری (۱۳۵۸، کارگردان)، مندیل خیال (۱۳۶۶، کارگردان)، سلطان مبدل (۱۳۶۷، کارگردان)، کلک مرغابی (۱۳۶۸، کارگردان)، مرگ غریان (۱۳۶۸، کارگردان).
روحش شاد، یادش گرامی.
خدایش بیامرزد
چکونه باور کنم رفتنت را ... چنین غریبانه .... چنین درناک و حزن آلود .... قلبم از درد فراقت پر درد ... چشمانم اشکبار .... دستم را برای پیمودن راه هنر تئاتر گرفتی و شیوه صحیح رفتن را آموختی .... بال رویای پریدن در صحنه تئاتر را با نمایشهای مرگ غریان و سلطان مبدل به پرواز در آوردی .... خصلت و منش هنرمند خاکی و بی ادعا را در من و دوستانم پروراندی... به یک کلام معلمم ... پدر هنرم ... دستگیر و مرشدم بودی .... به دوریت از جمعمان غمگین بودیم ولی دلحوش ز وجودت و بودنت .... با این دوری چه کنیم ... یاد آخرین گفتگویمان و دست نوازشت بخیر در جشن صمیمی .... چه دیر بازگشتی و زود ترکمان کردی ... خدایا .... خدایا .... از ما که دورش کردی اما به خود نزدیکش گردان تا دلمان از رفتنش کمی آرامش گیرد ...