انتشار دو یادداشت یا نامه سرگشاده برای میراث فرهنگی کاشان با عناوین «… و اینچنین دست تطاول به خود گشادهایم» (اینجا) و «کاش قصه فردایمان این نباشد» (اینجا) به قلم من در رسانههای مختلف، به دنبال خرابکاری مکرر میراث فرهنگی کاشان و نمکشیدن حمام باغ تاریخی فین کاشان، واکنشهای مختلفی را به دنبال داشت.
مهندس حسین محلوجی نماینده مردم کاشان در مجلس شورای اسلامی و وزیر معادن و فلزات در دو کابینه اکبر هاشمی رفسنجانی و … که در حال حاضر مدیریتبنیاد فرهنگ کاشان را برعهده دارد، در پاسخ به بخشی از یادداشت اول که در آن صحبتی از ایشان نیز به میان آمده بود، جوابیهای نوشت.
متن زیر پاسخ جابر تواضعی به نامه مدیر بنیاد فرهنگ کاشان است.
بهنام خداوند جان و خرد
جناب آقای مهندس حسین محلوجی؛ با سلام
بسیار خوشحال و خرسندم که با وجود دوری از کاشان، همچنان با جدیت و ریزبینی تمام، اتفاقات زادگاه و شهر و دیار آبا و اجدادی خود و همچنین نشریات و رسانههای آن را که تلاش میکنند آینه تمامنمای نقاط ضعف و قوتش باشند، رصد میکنید. این رویکرد، قبل از هر چیز نشان میدهد دغدغههای شما بهعنوان مدیر بنیاد فرهنگ کاشان تا چه اندازه جدی و دلسوزانه است.
پاسخ شما به یادداشت بنده که با عنوان «سرگشاده برای میراث فرهنگی نمکشیده کاشان» در رسانههای مختلف شهر منتشر شد و سپس رسانههای سراسری و صدا و سیما را نیز به تحرک واداشت، به خودی خود حاوی نکات و درسهای بزرگی است که باید آن را جدی گرفت. مهمترین نکتهاش پایهگذاری سنت حسنه پاسخگویی است؛ چیزی که متأسفانه به دلیل نبودن فرهنگ گفتمان در جامعه ما و ملزم ندانستن مسئولان برای پاسخگویی به مردم، بهطور کلی مغفول مانده است. کسانی که مخاطب مستقیم آن یادداشت بودند، بیپاسخ از کنار تمام مسائل مطرح شده در آن گذشتند و به جای جبران گذشته تلاش کردند با لابیهای مختلف، جلوی اطلاعرسانی درست اتفاقاتی را که مسبب آن بودهاند، بگیرند. حتی شنیدهها از برخی تهدید و شکایتها هم حکایت میکند. اما اشاره کوتاهی به نام شما باعث شد تا با احساس مسئولیت دست به قلم بشوید. هرچند که به زعم من بهتر بود این پاسخگویی در سال 82 پس از چاپ گزارشی به قلم نگارنده با عنوان «اهل کاشانم، موزهام در کرمان» با موضوع انتقال آثار سهراب به کرمان اتفاق میافتاد.
در گشتوگذار ایام عید در خانههای بافت قدیم شهر با یکی از دوستان فرهیخته، این سؤال ذهنیام را مطرح کردم که واقعاً قبل از احیای خانههای تاریخی، وقتی میخواستیم از جاهای دیدنی کاشان بگوییم، چی میگفتیم؟! هرچی فکر کردیم جز باغ فین و یکی دوجای دیگر چیز دیگری به ذهنمان نرسید و همین باعث ذکر خیر هزاربارهای از شما و همراهانتان شد. نامه شما هم قبل از هر چیز، نوعی درددل دوستانه و مرور خاطرات آن زمان و دشواریهایی است که در این مسیر تحمل کردهاید و گویا همچنان میکنید.
اما ممکن است در ذهن کسی که در جریان اتفاقات قبلی نیست، این تصور را ایجاد کند که روی سخن شما به طور خاص با بنده است و بعد به این سؤال برسد که چرا مدیر بنیاد فرهنگ کاشان و همفکران ایشان در این سالها با وجود سوء مدیریت و ندانمکاریهای متولیان ميراث فرهنگي و دیگر مدیران شهر، از سرِ دلسوزی یا وظیفه، لب به سخن ناصحانه و مشفقانهای نگشودهاند. این سکوت، نشانه رضایت بوده یا بیتفاوتی؟ چرا این بنیاد به واسطه نامی که بر خود نهاده، برخورد و تعامل فعالانه و پویایی با اهالی فرهنگ کاشان ندارد و از حقوق آنان دفاع نمیکند؟ و …
تصدیق بفرمایید که اگر شما با سابقه سوابق روشنتان در عرصه سیاست و مدیریت شهر و کشور، سخن کوتاهی درباره وضعیت میراث یا درختان باغ فین میگفتید، صدالبته بازتاب بسیار وسیعتر و گستردهتری داشت از اینکه یکی مثل من مدام توی سر خودش بکوبد و بنویسد و مستند بسازد. واکنش کوچکی از سوی شما، مسئولان را به جواب وامیداشت و قطعاً به جایی نمیرسیدیم که با چشم نمناک و لبخندی تلخ از «میراث نمکشیده» و آبی که دیگر به جوی برنمیگردد، حرف بزنیم.
مطمئنم جنابعالی برای پی گرفتن این سیاست دلایل محکم و دل پردردی دارید. برای همین در من شوق عجیبی است برای شنیدن رودرروی حرفها و خاطرات شما درباره اقداماتی که برای میراث فرهنگی کاشان انجام دادهاید. شما و همفکران و همکارانتان بعد از اینهمه سال هنوز گزارش و آماری از فعالیتها و کارهایشان برای توسعه و پیشرفت کاشان ندادهاید. ماهاتیر محمدها تا از کارشان برای تدوین زیربناهای توسعه کشور نگویند، الگوی نسلهای بعد نخواهند شد. پشت این سکوت طولانی چندین و چندساله و زحماتی که این سالها در بنیاد فرهنگ کشیدهاید، قطعاً حرفهای نگفتهای است که یقین بدانید برای دانستن آنها میل و عطش عمومی و همگانی بسیاری وجود دارد. عموم همشهریان مخصوصاً فرهنگدوستان و کاشانپژوهان میخواهند درباره بنیادی که درباره فرهنگ شهر تاریخیشان فعالیت میکند، بیشتر و بهتر بدانند و اگر توانستند قدمی بردارند. پس این چند خط را نوشتم تا علاوه بر به جا آوردن رسم ادب، در مقام یک روزنامهنگار رسماً از شما برای یک گفتوگو دعوت کنم.
آقای محلوجی عزیز! در نگاه من نیز وقتی پای توسعه و پیشرفت وسط میآید، حرف زدن از چپ و راست و گرایشهای سیاسی مختلف هیچ محلی از اعراب ندارد. اولین گام توسعه، «گفتوگو» و تبادل اندیشه و تجربه و بعدتر، آغاز همافزایی است. گفتوگوهای شفاف و بیواسطه مزایای مختلفی دارد؛ از آن جمله ثبت در تاریخ و نورتاباندن به گذشتهای که میتواند چراغ راه آینده و راهگشای بسیاری از جوانان تازهنفسی باشد که برای تلاش و خدمت در راه آزادی و آبادی این مُلک سرشار از نشاط و انرژیاند. خدا را چه دیدهاید؟ شاید هم نوری به دل مسئولان و متولیان فعلی امور بتاباند و راه نجاتی پیدا شود تا وضعمان از چیزی که هست، خرابتر نشود. مهمتر از همه، زمینه را برای تحقق توصیه مشفقانه و بهحقِ جنابعالی به بنده و بقیه همکاران، یعنی دسترسی به منابع دست اول و معتبر مساعد میکند.
برای شما و کلیه همکارانتان آرزوی موفقیت و پیروزی دارم و بیصبرانه منتظر پاسخ شما برای انجام این گفتوگو میمانم.
منبع: زیر درخت انجیر
ممنون جابر جان
نوشته هاي جابر تواضعي حرف هايي از دل مردم است و پاسخ هاي جناب محلوجي نيز صحه اي بر آن
آفرین. من هم بعنوان یک شهروند از مسئولین قبلی و فعلی کاشان گلایه دارم که چرا ارتباط کمتری با رسانه های جمعی دارند و اگر مشکلی هست از این طریق مطرح نمی کنند. شاید فشار افکار عمومی بتواند گره کار را بگشاید.