روزگاری امروز
یادها و یادمانها
ــ محمود ساطع ــ
روزهایی نهچندان دور، در سالهای دههٔ شصت، برابر بنای شهرداری کاشان، ردیف اتوبوسهایی به چشم میآمد که سربازان و بسیجیان را روانه جبهههای جنگ میکرد. بسیاری از زن و مرد، کوچک و بزرگ گرداگرد اتوبوسها طواف میکردند. دیرآمدگان چشم در چشم شیشههای اتوبوس میانداختند یا در ازدحام آدمها میچرخیدند تا آشنای خود را بیابند و در آغوش بکشند. اینجا پدران و مادران بسیاری، آخرین دیدارشان را با فرزندانشان داشتهاند. از آن روزها، از آن یادها، مانده یادمانی در سبزهجای پیش روی عمارت شهرداری. یادمانی زیبا و انسانی در قابی به بلندای روزهای این سرزمین.
***
بناهای یادبود و مجسمهها، نشانههایی نمادین هستند از روزهایی که یک ملت، قوم و سرزمین گذراندهاند. ساختههایی که با خود و در خود، نشانههایی روشن از تاریخ، فرهنگ و هنر انسانی را پیش روی دیدگان به نمایش میگذارند. نیز دارای کارکردهای متنوعی میشوند که پارهایشان ازین قرارند: «تقویت حس مکان، تعریف و هویتبخشی به فضاهای شهری، ارتقای کیفیت و ایجاد سرزندگی در فضاهای شهری، ارتقای آگاهیهای عمومی و معرفی نمادها و ارزشهای فرهنگی، معرفی عملکرد و روحیه میدان یا محدوده پیرامون آن یا تداعی عملکرد تاریخی یا فرهنگی آن، تعریف مرکز ثقل و نقطه تمرکز، ایجاد یک نشانه شهری، ایجاد انگیزه برای بهسازی محیط توسط شهروندان، معرفی سبکها و سنتهای هنری و…» (سعیدی رضوانی، مجسمه شهری)
در حوزهٔ مفهومی، ساخت و پرداخت مجسمهها و بناهای یادبود، در اشکال متفاوتی، طبقهبندی میشود. «مجسمهٔ مشاهیر و شخصیتهای تاریخی، فرهنگی، ادبی، هنری، سیاسی، علمی، مبارزان، دلاوران و شهدا، ورزشکاران، روایتها و شخصیتهای اسطورهای نظیر روایت مبارزه «گرشاسب» و اژدها، موجودات اسطورهای نظیر سیمرغ، مضامین مذهبی، سیاسی، یادمانهای تاریخی، سیاسی، ورزشی و عمرانی، مضامین عاطفی یا احساسی نظیر مجسمه مادر، مضامین اقتصادی و معیشتی نظیر مجسمههایی که معرف شیوه معیشت و تولید در شهر یا منطقه هستند، تولیدات عمده شهر و منطقه نظیر مجسمه پسته، گندم، گلاب، مضامین طبیعی و اقلیمی نظیر مجسمههایی که معرف طبیعت یا حیوانات ویژه منطقه هستند مجسمه پرندگان یا حیوانات بومی، مضامین سنتی و فرهنگی نظیر مجسمههایی که شیوههای زندگی عادات فرهنگی، نحوه تغذیه، آشامیدنیهای مورد علاقه و… را نشان میدهد، مضامین عملکردی نظیر مجسمههایی که معرف عملکرد مکان هستند نظیر مجسمه کوهنورد در {پای ارتفاعات} تهران که معرف هویت ورزشی این منطقه است. پیامها و مفاهیم انتزاعی یا واقعی فرهنگی اجتماعی نظیر تنهایی انسان، آزادی، تقابل مدرنیسم و سنت، رنج، تلاش و….» (همان، با تلخیص) «سعیدی رضوانی»، بیش از پانزده مورد موضوعات گوناگون را که به اختصار آمد، از مضامین و دستمایههای ساخت مجسمه میداند که خواندن اصل مقالهٔ ایشان را در فضای مجازی به دوستانم توصیه میکنم.
***
پرداختن به نمادها و نشانهها در حوزهٔ شهری، از جایگاههای علمی و هنری متفاوتی چون معماری و شهرسازی، مبلمان شهری، زیباییشناسی، ارتباطشناسی، انسانشناسی، گرافیک و طراحی محیطی و.. قابل بررسی است. از این رو میطلبد مدیران شهری، خصوصا در شهرداری و سازمانهای وابسته چون زیباسازی، با تشکیل کارگروههایی متشکل، از صاحبنظران این حوزهها یاری جویند.
کاشان از گذشتههای تاریخی تا کنون، شهر هنرمندان و خالقان آثار هنری بوده است. با قدمتی هزاران ساله در حوزهٔ صنعت و هنر. از نقشوارهها و خطوط زیباییشناسانه در اشیاء «سیلک» گرفته تا خطوط اسلیمی و حروف برجای مانده در کتیبهها و سردر معابد و مساجد این شهر. در شهر خالقان صنعت سفال، صنعت کاشی، این روزها، به جزء قاب سفالین ساخته و پرداخته در بیرونی باغ فین، سفال ساختهٔ دیگری را نمیتوان نظاره کرد. چه بسا بسیاری همان یک را هم ندیده باشند.
به عنوان یک پرسشگر، پای شما را به این صفحات باز کنم. روی کلمات قدم زنان بروید تا برسید به خیابان «میرعماد». در کناره خیابان یا پیاده رو بایستید و از عابران و همشهریان جویای حال «میرعماد» شوید. چه خواهندمان گفت؟ از «باباافضل» چه؟ حالا «فاضلنراقی» و دیگران بمانند. نمیخواهید با کمی حوصله از چهاراه شهر بروید سمت «کمالالملک». روان زنده یاد «علی حاتمی» شاد و قرین خالق باد که اگر «کمالالملکاش» را نمیساخت، چه بسا بسیارانی نمیدانستند هنوز کیست. میشود کاشان باشد و «کمالالملک» باشد و میدانی باشد و هیچ تندیسی از کمال هنر این مرز و بوم نباشد؟ سوالی که بارها و سالها در ذهن تکرار میشود که چرا کاشان مجسمه ندارد؟ چرا تندیسی از «کمالالملک» نیست. چرا میدانهای ما از قامت ایستای بزرگمردان این آب و خاک تهیست؟
به نظر میرسد بنا به ملاحطاتی عمدتا برآمده از تعاریف خاص در حوزهٔ مذهب، پارهای از این خلاقیتها چون مجسمهسازی در شهر کاشان، رونق چندانی نداشته است. نگارنده در سالهای دبیرستان بر اثر کنجکاوی، این افتخار را داشته است که با حضور در کلاسهای مکاسب آیتالله «خراسانی»، با پارهای از این دریافتهای مذهبی آشنا شود. از آنجا که مجسمهسازی چون بُتگری و بتپرستی فرض میشده، بخشی از فقها نظر به حلیت آن نداشتهاند. با این همه قید شده که ساخت صورتهای ناتمام از یک مخلوق، اشکال شرعی نداشته و ندارد. علاوه بر آن و مهمتر آنکه امروزه، کسی با تماشای یک تندیس یا مجسمه بتپرست نشده و از نواهی آن برکنار است. به نظر میرسد این مهمترین مانع پیش روی کارگزاران و مدیران شهری در استفاده از مجسمه در کاشان بوده است؟ حالا مائیم و روزهایی که میگذرد. به راستی در بهار ۹۱، کسی با تماشای مجسمه، بُتپرست میشود؟
برای نگارنده این کلمات، در میان نقشهای آمده برای مجسمه، علاوه بر جنبهٔ خلاقه و آفرینشگرانه آن به عنوان یک اثر هنری، وجه آموزشی آن اهمیت بسیاری دارد. مای این روزها میتواند با ساخت تندیس و سردیس از مفاخر فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی و… و نصب آن در میادین و چهار راهها، به معرفی و به دید آمدن ایشان کمک کند. برای نسلی که در جای جای شهر، کوچه و خیابان بزرگ میشود و میرود که هویت و معناهایی خویش را از یاد ببرد، ضرورت دارد رجال تاریخی و دست آوردهای سرزمیناش را به تماشا بنشیند. ضرورت دارد دور از یک سویهنگری در مبادی ارزشی متعلق به خود، در به چشم آمدن نامآوران سترگ شهرمان بکوشیم.
مجسمهسازی، سفالگری، کاشیسازی و سرامیک، نگارگری و طراحی و دهها هنر تصویری و تجسمی دیگر، بخشی از توانمندی و خلاقیت آدمی به شمار میرود. میتوانیم دیوارهای نازیبای شهرمان را، کوچه و خیابانمان را به دستان خلاق هنرمندان دیارمان بسپاریم. و یادمان بماند وقتی در میدان کوچک ورودی «سیلک»، سازهای هنرمندانه از دستآوردهای این تمدن کهن را نصب میکنیم، به پاسداشت تمدن دیرینه این دیار برخاستهایم. وقتی در میدان «راوند»، مجسمهٔ تمام قامت «قطب راوندی» را به تماشا میگذاریم، از مفاخر علمی و فرهنگیمان قدردانی کردهایم. یادمان بماند یادمان زیبای ساخته در پیش روی عمارت شهرداری، ما را به روزهایی میبرد. روزهایی نه چندان دور، در سالهای دههٔ شصت، ردیف اتوبوسها، آغوش مادران. پدران و بسیاری از زندگی در قابی به بلندای روزهای سرزمین. یادمانها، تنها مراسمی تمام شونده نیست. یادمان باشد.
با سلام از استاد معلم دوران دبیرستانم تشکر میکنم واقعا به نکته یخوبی اشاره فرمودن... ایبشااله توجه ی به این موضوع بشه...بخدا بت پرست نمیشیم!!
خیلی تحلیلتان قشنگ بود ممنون آقای ساطع تندیس برای روسای فرهنگی شهرمان لازمه .تندیس 1-روسای قبلی میراث میگفتندبدحجابی باعث خشک شدن درختان باغ فین شده. تندیس2-قبل از اونم مسئولین میراث برای دادن دستورمبارک, ترجیحاازسیگار کنت استفاده میکردندتاتمرکزبیشتری برای سرهم کردن تواریخ پیداکنند.تندیس3-رییس فعلی میراث رکوردپرحادثه ترین اداره فرهنگی را به خوداختصاص داده .4-البته تندیس نماینده قبلی مجلس هم اگرساخته بشه ودرمیدان میوه وتره بارنصب بشه خیلی جالبه
همان بهتر که نسازند و نگذارند .آن قورباغه ی آب شده را هم که در راوند به جای قطب گذاشته اند کاش نمی ساختند . یادم هست یک سردیس هم به نام غیاث الدین جمشید ساخته بودند که خیلی خنده دار بود . اگر هم اراده ای برای ساختن تندیس باشد سفارش ساخت انها را به آدم حسابی نمی دهند به پسر خاله و یا دوست پسر خاله ی می دهند . همان بهتر که نیست . خانه از پای بست ویران است محمود جان
دست مریزاد جناب ساطع. به مسئله ی خوبی اشاره کردید. ولی تصور کنید که تندیسی از بزرگان شهرمان ساختیم و بر میادین گذاشتیم ولی خدا را چه دیده اید شاید فردایش کسی یا نهادی آن را دزدید. در ضمن قلمتان بسیار علمی تر شده و این جای تبریک دارد.پیروز باشید.
دوستی که زمانی در دایره مدیران شهری بود برایم تعریف می کرد که مدتها بود مجسمه قطب راوندی آماده شده بود و مسئولین شهر از ترس مرحوم یثربی جرات رونمایی از آن را نداشتند تا اینکه در بستر بیماری افتادند و طی مراسمی نیم بند آنرا رونمایی کردند. هرچند به نظر بنده دلیل عدم استفاده از نمادهای شهری بیشتر به نبود دغدغه هایی از این دست در میان مدیران شهری برمی گردد تا به مخالفت علماء.