شاعران و اهالی ادب کاشان شاید خیلی با احمد مزرعتي آشنا نباشند. این شاعر و پژوهشگر کاشانی متولد سوم دي 47 و دانشآموخته رشته دبیری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه همین شهر است. اما ترجیح میدهد در خلوت خودش شعر بگوید و علاقه چندانی به ارائه آنها در محافل مختلف ندارد.
مزرعتي 8 سال در دبیرستانهای دهدشت از توابع کهکیلویه و بویراحمد تدریس کرده و 10 سالی است که به زادگاهش برگشته؛ جایی که بسیار دوستش دارد و این علاقه در شعرهایش هم کاملاً هویدا است.
شعر «باغهاي آسمان» از سرودههای سال 83 او است که خودش به مناسبت ماه محرم از مجموعه شعر در دست انتشارش «در کوچههای شهر شب» برای ما انتخاب کرده است.
کتابهای منتشر شده:
بزم صاعقه/ مجموعه شعر/ مرسل، 83
ترانههای قالیبافان کاشان/ فولکلور/ مرنجاب، 83
کتاب ازدواج/ مجموعه موضوعی حدیث/ دعوت، 86
مجموعه پنج جلدی مردمشناخت/ فولکلور/ دعوت، از 86 به بعد
هفت کتاب/ ترجمه گزینه حدیث/ سوره تماشا، 91
کتابهای در دست انتشار
شهید آل محمد/ ترجمه گزیده سخنان امامحسین(ع)
کلام خداوند/ ترجمه گزیده احادیث قدسی
در کوچههای شهر شب/ مجموعه شعر
خزان از باغ عريان رفت و شد گاه زمستانش
كه پوشد جامهاي از برف بر اندام عريانش
چو نيكو بنگري هر سو – به قول حضرت ناصر –
همه چون كلبهي ندّاف شد صحرا و بستانش
به افسون خزان گر جسم لخت باغ پيدا شد
به جادوي زمستان بنگري در برف پنهانش
به فروردين و در خرداد اگر ديدي تو بستان را
كنون در ديمه و بهمن نگر اندر گلستانش
به سِحر آسمان اينك عروس باغ در بهمن
به سر افكنده يكسر پرنياني از سپاهانش
و يا ابريشمين منسوج بر اندام پوشيده
رهاوردي ستوده از هنرمندان كاشانش
محرّم با زمستان شد مصادف جاي آن باشد
بگريانم قلم را اندكي بهر شهيدانش
مرا گفتي: چرا از كربلا شعري نميگويي؟
چه گويد قطره از بحري كه پيدا نيست پايانش؟
بگنجد كربلا در واژههاي كوچك شعرم
اگر گنجد درون كوزهاي دريا و طوفانش
مگس در حضرت سيمرغ كي اندر شمار آيد؟
چه دارد مور با ران ملخ نزد سليمانش؟
* * * *
بگويم اينك از آن شيرزن آن قهرمان: زينب
زني مردانهتر از عالم و از هرچه مردانش
همو كز باغهاي آسمان ميآمد و هر دم
چو گل عطر شهادت ميچكيد از طرف دامانش
زني در بارگاه ظلم با تيغ كلام خود
فكنده لرزه بر اركان كاخ جور و بنيانش
چنين فرموده با مردان و با آزادگان زآن پس
به شرح روز عاشورا و از شام غريبانش:
منم زينب كه ديدم كربلا در روز عاشورا
چگونه خون چكيد از حلق اصغر بر گريبانش
منم زينب كه ديدم قدّ مولا از غم اكبر
خميد و ميچكيد اشكي به رنگ خون ز مژگانش
منم زينب كه ديدم زآسمان كربلا خورشيد
فرو افتاده خون ميريزد از قلب درخشانش
منم زينب كه ديدم زآسمان كربلا هر دم
ستاره ميچكد بر خاك و بيرون ميشود جانش
منم زينب كه ديدم خامس آل عبا هر دم
بَرَد خاتم به رفع تشنگي در كام عطشانش
شهادت ميدهم خون خدا را چون كه بوسيدم
به روي گونهام اشكي چكيد از چشم گريانش
شهادت ميدهم ديدم زمين و عرش ميلرزد
چو مولا بر زمين افتاد و ميديدند طفلانش
شهادت ميدهم ديدم كناري مادرم زهرا
نشسته بر زمين و اشك ميريزد ز چشمانش
شهادت ميدهم ديدم كه سالار شهيدان را
به روي نيزه ميبردند سوي شام ويرانش
شهادت ميدهم از نيزهاي كز ماه زهرا بود
به گوش كاروان ميآمد آن شب صوت قرآنش
كنون نفرين برآن شهري كه ما را در اسارت ديد
و رنگين شد به خون آل پيغمبر بيابانش
چگونه چشم زنهاشان به ما ميگريد و وانگه
ز خون ما شده سيراب تير و تيغ مردانش
شكايت ميبرم فردا به نزد خالق يكتا
ازآن ظلمي كه خون زادهي زهراست تاوانش
* * * *
شگفتا از تو اي زينب ! ولي جاي شگفتي نيست
چه باشد غير اين پروردهي زهرا و دامانش ؟
به آخر آورم وصفي كه آخر نيست در وصفش
به پايان آورم شرحي كه هرگز نيست پايانش
سلام اقای مزرعتی من یکی از دانش اموزان شما هستم در مدرسه شهید مدرس کلاس هشت ب میخاستم بگم استادی شما برای من باعث افتخار منه ما شما را دوست داریم ولی اگر بعضی وقت ها اذیت میکنیم از بچگیمونه شما به بزرگواری خود ببخشید
سلام استاد..شعرواقعازیبابود ممنون من یکی از دانش اموزان شمادردبیرستان فیض هستم امیدوارم همیشه سالم وتندرست باشید..
سلام اقای مزرعتی خسته نباشی واقعا زیباست
متشکرم
سلام پسردایی عزیز انشاءاله موفق و مویدباشی
سلام عمو جان از اینکه شما رو در کاشان نیوز معرفی کردند بسیار خوشحالم.
سلام اقا....منم یکی دیگه از دانش اموزاتونم ی سوال برام پیش اومده بود تازگی ها یه خبر خوندم به مبنای اینکه یه فروند هواپیما که داشته از تهران به طرف طبس میرفته سقوط کرده 2خانواده کاشانی هم داخلش بوده که فامیلی لنهاهم مزرعتی بوده نسبتی باشما داشتن؟؟؟؟
باعرض سلام خدمت اقاي مزرعتي من سجاد قنبري دانشاموز كلاس دوم دبيرستان سال 1391شما هستم مدرسه ي يثربي اميد وارم حال شما خوب باشد مطالب بسيار جالبي درون وبسايت خود گذاشتيد ممنون خدا نگهدار