روز مولود نبي قبله اهل بشر است آنچه در پرده نهان بود همه در نظر است
شهر از خامه بهزاد پر از تصوير است نقش ماني است كه ارايش ديوار و در است
رشك فردوس برين است زخوبي گيتي آن جهان نيست كه ديديم جهان دگر است
آب وآتش به هم آميزش ديگر دارند خاك صاحب نفس بادمسيحا اثر است
شهر پر صورت و چين است ز جادو قلمان همه گويي كز عالم معني خبر است
نه همين چرخ در اين دايره عيش و نشاط صبح زرين قدح و شام مرصع كمراست
جشن زرين قدحان مرصع كمران هر كه را بيني با زينت و با زيب و فراست
چرخ اگر پر ز ستار است زمين از خوبان پي اين جشن فرح بخش پر از ماه و خور است
چرخ زرين شده از پرتو خورشيد وشان نه كه امروز ز اكسير نظر خاك زر است
كثرت ناظر و منظور ز حد بيرون است حسن بر حسن فتادةاست و نظر بر نظر است
نه سپهرند تماشايي و خلقي حيران شاه بر پاي فتاده است سپهر دگر است
قطبشاه آنكه ز شاهان جهان ممتاز است آن جوان بخت كه از نام نبي تاج سر است
ابر از بحر كف اوست كه عالم فيض است بحر از ابر كف اوست كه صاحب گهر است
سرفراز دو جهان مايه معدن و كان آنكه خاك در او مسكن فضل و هنر است
آنكه با خلق جهان مرحمت و احسانش معني مرحمت و لطف جهان دگر است
روشنان نور ز خاك قدم او دارند فرش راهش همه جا ديده اهل بصر است
شهرياري به تو ايمان فلك هست درست نكشد سر زنشان قدمت خاك در است
سر به سر عرصه آفاق پر آوازه تواست صيت عدل و كرم توست كه در بحر و بر است
خوان احسانت پهن است كه جاويدان باد نتوان يافت كسي را كه نه زوفيض بر است
چمني نيست كه شاداب ز احسان تو نيست سبزه چرخ ز باران سحاب تو تر است
چرخ را راه به در نيست زبحر كرمت خود اگر بحر و محيط است از او يك سمر است
چه خجالت كه ز لعل و گهر خود باشد بحر و كان را اگر از ريزش دستت خبر است
وقت آن است كه پايمال حوادث گردد سر بدخواه كه شايسته تيغ و تبر است
چه عجب گر رقم عجز كشد كلك شريف زانكه تعريف تو از بيش بسي بيشتر است
عالمي روبه سپهرند زشكر نعمت خيل در خيل در اين راه دعاي سحر است
خسروان زينت ملكاند به اقبال همه جاودان زي كه جهان را به تو زيب دگر است
عالی بود روحش شاد