کاشان نیوز ــ آیتالله حاج شیخ حسین عرب: بزرگترین ستمی که بر بشریت رفته، محرومسازی مردم در حکومت امویان و عباسیان از دریای بیکران علوم اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بوده است.
دوران حکومت بنیامیه از ابعاد گوناگون، از شگفتیهای تاریخ است و شگفتانگیزتر از آن حکومت عباسیان است؛ زیرا عباسیان با شعار برگرداندن قدرت و سپردن آن به اهلبیت پیامبر(ص) و نجات آنان از انزوا، قدرت را از بنیامیه گرفتند، اما زمانیکه قدرت آنان تثبیت شد، خفقان و سانسور و ستم در حکومت آنان سختتر و مستحکمتر از دوران امویان شد. ارتباط مردم با خاندان وحی و ولایت بسیار محدود گشت و اگر کسی میخواست از آنان روایتی را بشنود یا نقل نماید باید تمام جوانب را میسنجید.
در برهههایی، کار سختتر میشد، به گونهای که در تاریخ و روایات ملاحظه میکنیم، گاهی راوی حدیث، جرأت نداشته نام امام را با صراحت ببرد؛ از باب مثال در روایتهای نقل شده از حضرت موسیابنجعفر علیهالسلام روایاتی را میبینیم که به نام عبد صالح نقل شده است. راز آن همین اختناق و سانسور فوقالعاده بوده است. علیرغم این شدت و حدت سیاسی در برخورد با ائمهاطهار علیهالسلام، گاهی فرصتهایی پیش میآمد که بهطور مقطعی مردم میتوانستند از دانش آنان بهره گیرند. یکی از آن مقاطع درباره امام هشتم علیبن موسیالرضا علیهالسلام رخ داده است. بویژه در زمانی که امام به خراسان آمد و مجالس مناظرات آزاد برای آن حضرت تشکیل داده شد. این مجالس را بهطور عمده خود مأمون عباسی برپا میکرد. اینکه انگیزه مأمون چه بوده است محل بحث است؛
اما آنچه از بیان خود امام علیهالسلام استنتاج میشود، این است که دشمنان امید داشتند در این مجالس علمی، امام شکست بخورد اما پیروز مطلق و همیشگی این مجالس، امام هشتم علیهالسلام بوده است.
یکی از ابعاد علمی بیانات امام هشتم (ع) و بهویژه در این مناظرات، استفاده از منطق محض عقلی و برهان و کاربرد عقل فلسفی است. از فرصت مناسبت شهادت امام هشتم علیهالسلام بهره گرفته و چند مطلب مربوط به این موضوع را به بحث و بررسی میگذاریم:
ضرورت و ویژگیهای قضایای فلسفی و برهانی
آگاهی انسان زیربنای همه هویت و ارزش او را تشکیل میدهد. راههای حصول علم و آگاهی و نیز مراتب و مراحل آن برای انسانها متفاوت است و از این رهگذر جایگاه آدمیان متفاوت میگردد.
بهطور عمده راههای حصول علم و ادراک برای انسانها عبارتند از:
۱- علم (تجربه و حس)، ۲- عقل (قواعد محض فلسفی و عقلی)، ۳- عرفان و شهود (از طریق سیر و سلوک)، ۴- وحی و دریافتهای وحیانی.
راه چهارم در انحصار انبیا و جلوههایی از آن در اختیار ائمه اطهار بوده است.
پس برای بشر عادی آن سه راه نخست، ممکنالحصول است.
راه «حس و تجربه» مفید است، اما جامع و فراگیر نیست. علوم تجربی تنها در قلمرو عالم طبیعت میتوانند برای انسان کارساز باشند. البته باشرایطی که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
راه «عرفان و شهود» نیز بسیار مهم است و از نظر شخصی از راه «عقل» مهمتر است. اما مشاهدات عارف فقط برای خود او حجت است و سودی به حال دیگران ندارد، مگر اینکه در قالب برهان فلسفی ارائه شود؛ همانگونه که برخی از بزرگان فلسفه مانند صدرالمتألهین شیرازی موفق شدند مطالب عرفانی را برهانی نمایند. در نتیجه آنچه برای بشر جامعیت داشته و قابل ارائه برای دیگران است، راه استدلالهای خاص فلسفی است بویژه در مسائل مربوط به دو اصل «مبدأ» و «معاد».
اما اینکه این راه چه ضرورتی دارد؟ در جواب باید توجه کنیم هر یک از آگاهیهایی که برای بشر ممکنالحصول است، زمانی قابل اعتماد خواهد شد که با گوهر «یقین» همراه باشد که البته گوهری کمیاب و دیریاب است؛ لذا امام هشتم علیهالسلام فرمود: «لم یعط بنو آدم افضل من الیقین: خداوند چیزی برتر از یقین به فرزندان آدم اعطا نکرده است.» (فلسفه الهی از منظر امام رضا (ع). آیتالله جوادی آملی/۲۳) از این رو، تمام ارزش آگاهی آدمیان را یقین «تعیین» مینماید.
قرآن در دو بخش مهم «اعتقادی» و «اجتماعی»، سخت با هرگونه ظن و گمان و تخمین مبارزه کرده است. قرآن مشرکان مکه را سخت سرزنش میکند چرا که آنان از پیروان ظن و گمان بودند. به عنوان نمونه: «یظنون بالله غیرالحق ظن الجاهلیه: آنان به خداوند گمانی نادرست دارند گمانی از نوع جاهلی آن (نساء ۱۵۷).» یا «ان تتبعون الا الظن و ان انتم الاتخرصون: شما جز از ظن و گمان پیروی نمیکنید و فقط تخمین میزنید (انعام ۱۱۶).» و یا «و ما یتبع اکثرهم الا ظناً ان الظن لا یغنی من الحق شیئا: اکثر اینان (مشرکان) جز از گمان و ظن، پیروی نمیکنند و ظن و گمان هیچ واقعیت و حقی را اثبات نمیکند (یونس ۳۶).»
و نیز به همین دلیل است که قرآن اکثر آن جامعه مشرک را در نظر و عمل، کمخرد معرفی میکند. آنان به دلیل اینکه به بیماری ظن و گمان مبتلا بودهاند، از عقل نظری و عملی بهرهای نبرده و این کمخردی سبب برخوردهای نادرست اخلاقی و اجتماعی آنان نیز شده است.
لذا میفرماید: «ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون: کسانیکه تو را از پشت دیوار اتاقها صدا و ندا میکنند اکثرشان اهل تعقل نیستند (حجرات۴).»
تذکر این نکته نیز لازم است که آیاتی از این قبیل که میفرماید: اکثرهم لا یعقلون، یا اکثرهم لا یعلمون، یا لایفقهون، ناظر به همه انسانها در طول تاریخ نیستند؛ بلکه مربوط به همان جامعه مشرک عصر نزول قرآن است و دلیل آن نیز همان است و همانطور که اشاره شد، مبتلا بودن آنان به بیماری گمان و ظن و تخمین، در ارتباط با مسائل دینی و الهی بوده است.
در معارف و قوانین دینی و قرآنی، در مسائل اجتماعی، به ویژه مسائلی که به شخصیت انسانها مربوط میشود، (همچون جان و مال و عرض و ناموس) بشدت پیروی از ظن و گمان محکوم شده است و لذا یکی از مناصب بسیار مهم در اسلام، منصب «قضاوت و داوری» است. اگر قاضی بدون تفحص لازم و یقینآور بخواهد حکمی صادر کند و باحصول ظن، ولو ظن قوی ترتیب اثر دهد، طبق آنچه از مسلمات متون دینی ما است، قطعاً گرفتار عقوبت الهی خواهد شد؛ و از قاضی گذشته، هر شهروندی بخواهد در ارتباط با زندگی دیگران از ظن و گمان پیروی نماید سخت مسئول خواهد بود؛ لذا قرآن میفرماید: «ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا: دنبال آنچه علم و یقین نداری نرو که گوش و چشم و دل همه باید پاسخگو باشند (اسراء ۳۶).»
قضایا و علوم و براهین فلسفی از این عیب بزرگ (ظنی و تخمینی بودن) مبرا هستند.
قضایایی را میتوان برهانی و فلسفی دانست که حداقل این چهار ویژگی را داشته باشند: «بدیهی»؛ «کلی»؛ «دائمی» و «محمولات برای موضوعات ذاتی» باشند. و اگر این ویژگیها را دارا بودند یقینآور خواهند بود. بسیاری از قضایای تجربی که با آنها سروکار داریم، چون تمامی این چهار ویژگی را ندارند یا برخی از آنها را دارا نیستند، نمیتوانند یقینآور باشند. از باب مثال، اگر بگوییم: «در پائیز یا زمستان باران میآید» این قضیه و گزارهای یقینآور نیست؛ زیرا هیچ یک از ویژگیهای چهارگانه را ندارد -نه بدیهی است و نه کلی و دائمی و نه ذاتی- لذا این قضیه نمیتواند ارزش یک قضیه فلسفی یقینآور را داشته باشد. اما اگر بگوییم: «هر انسانی ممکنالوجود است» یک گزاره فلسفی است. یا بگوییم: «هر ممکنالوجودی نیازمند به علتی بیرون از خودش است.» هر چهار شرط گزاره فلسفی را داشته و یقینآور است.
نمونههایی از کاربرد عقل فلسفی در بیانات امام هشتم (ع)
در بیانات ائمه اطهار علیهمالسلام و از جمله امام هشتم سلامالله علیه، فراوان از مقام «عقل» تعریف و تمجید شده است؛ با قرائنی که در خود کلمات آنان وجود دارد، میتوان نتیجه گرفت که آن عقل ممدوح و ستایششده همان عقل برهانی یقینآور است که شرایط یقینآوری آن توضیح داده شد؛ در اینجا نمونهای از ستایشهای امام هشتم علیهالسلام و نیز موارد قضایای برهانی و فلسفی در بیانات آن حضرت یادآوری شده است:
– صدیق کل امرءٍ عقله و عدوه جهله: دوست هرکس خرد او و دشمن او نادانی و بیخردی است (تحفالعقول/۴۴۳).
– العقل یعرف به الصادق علیالله فیصدقه و الکاذب به علیالله فیکذبه: به واسطه عقل است که انسان راستگو شناسایی شده، راستی او گواهی میشود و نیز دروغگو شناخته و دروغ او گواهی میشود (اصول کافی ج ۱/۴۰ چاپ اسوه).
از این بیانات در این جهت استفاده میشود که راه ورود و دروازه راهیابی به شهر دین، «عقل مستقل» است؛ زیرا اگر بخواهیم لزوم معرفت دین را از طریق خود دین اثبات کنیم، مستلزم دور باطل است. صدق و کذب مدعیان نبوت را نیز باید توسط عقل محض و مستقل به اثبات رسانید؛ اینجاست که صرف قضایای تجربی کارساز نیستند، گرچه میتوانند مقدمات برهان عقلی را فراهم کنند؛ «تجربه» میتواند در صغرای قضیه نقش داشته باشد، اما کبرا و استنتاج از آن «عقل» است. مانند اینکه بگوییم عالم، حادث است که این با تجربه ثابت میشود؛ اما اینکه هر حادثی نیازمند محدث است، «عقلی» است و نه «حسی و تجربی»!
– افضل العقل معرفه الانسان نفسه: برترین «عقل» آن است که انسان خود را بشناسد(فلسفه الهی از منظرامام رضا/۲۲).
روشن است که در راه شناخت خدا، یکی از راههای معرفت، معرفت نفس است که در قرآن و سنت به آن توجه و تأکید شده است. معرفت انفسی از معرفت آفاقی برتر است؛ زیرا مستلزم علم حضوری است و معرفت آفاقی فقط علم حصولی است.
– کل معروف بنفسه مصنوع: هر چیزی که ذاتش شناخته شود در حقیقت ساخته آدمی است (توحید صدوق/۳۵).
خداوند ساخته دست کسی نیست، بلکه «خود» سازنده هر چیزی است؛ ذات و ماهیتش شناختپذیر نیست؛ چرا که خداوند ماهیت ندارد تا او را بشناسند: لیس کمثله شیء(شوری۱۱).
این جمله شریفه نمونهای از قضایای برهانی است با همان شرایطی که ذکر شد:
«بدیهی»، «کلی»، «دائمی» و «ذاتی». هر مخلوقی دارای ماهیتی است؛ آنگونه که در فلسفه بیان شده: کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیته و وجوده؛ پس هر ممکنالوجودی محدود است و خالق او نمیتواند این محدودیت را داشته باشد؛ در غیر این صورت خود یکی از ممکنات خواهد بود.
– کل قائم فی سواه معلول: هر چیزی که وابسته به غیر خودش است معلول است (همان۳۵).
امام هشتم علیه السلام در این بیان کوتاه و نورانی خود به قاعده و قانون کلی، بدیهی و ذاتی علت و معلول پرداختهاند. تحلیل فلسفی قانون علیت و معلولیت و رابطه خاصی که معلول با علت تامه خود دارد، مجال بیشتری میطلبد؛ اما در چند جمله میتوان خلاصه کرد که هر ممکنالوجودی که هستی او عین ذات او نیست از سه حال خارج نیست: یا «خودش علت خودش است.» که این بدیهیالبطلان است؛ یا «بدون علت، پدید آمده است.» که این نیز عقلاً واضحالبطلان است؛ و یا اینکه «نیازمند غیر خودش است.» که تنها همین فرض، عقلاً پذیرفتنی است. مانند این بیان را امام در جواب از پرسش مردی فرمودهاند؛ زمانی که از آن حضرت پرسید:ای پسر رسول خدا دلیل حدوث عالم چیست؟ حضرت فرمود: انت لم تکن ثم کنت و قد علمت انک لم تکون نفسک و لا کونک من هو مثلک: دلیل حدوث عالم خود تو هستی که پیش از این نبودی ولی اکنون هستی و تو میدانی که پدیدآورنده خودت نیستی و کسی مانند تو نیز بهوجودآورنده تو نیست (توحید صدوق/۲۹۳).
در نتیجه هر ممکنالوجودی، مشمول قانون علیت و حدوث است و اینکه واجبالوجود هستی، «محض» و ممکنالوجود، «عین وابستگی» است و نیازمندی به علت و محدث، «ذاتی» آن است.
نتایج عملی عقل فلسفی در بیان امام هشتم (ع) آنچه مورد اشاره قرار گرفت این بود که ممکنالوجود، نیاز محض و واجبالوجود، غنای محض و کلالکمال و کلهالکمال است.
تفکر ناب توحیدی قرآنی و برهانی، نفی استقلال از غیر خدا در تمام وجود هستی است. آنچه که ائمه اطهار علیهمالسلام و امام هشتم سلامالله علیه از بندگان خدا خواستهاند، ایمان و باور به این حقیقت است. (که البته مراتب و آثار این «ایمان» نیز دارای شدت و ضعف خواهد بود. کسی که این حقیقت را پذیرفته باشد عالم و آدم را، عین وابستگی به مبدأ کمال، و هستیبخش خواهد دانست؛ و پیوسته کمال را از او خواهد خواست و همیشه به بندگان خدا نیکی خواهد کرد و عقل عملی برآمده از این عقل نظری، همین است.)
در این بخش نمونههای مفاهیم و مصادیق عقل عملی را از بیان امام هشتم علیهالسلام ذکر شده است:
– التودد الی الناس نصف العقل: محبت و دوستی با مردم، نیمی از عقل است (تحفالعقول/۴۴۳).
از آنجایی که عقل، از «نظر» و «عمل» تشکیل میشود، اگر آن نیمه نظری آن حل شد، نتیجه آن خواهد بود که نیمه دیگرش در مهر ورزیدن نسبت به مردم تجلی خواهد یافت.
– امام هشتم (ع) در باب ایمان فرمودهاند: الایمان اربعه ارکان: التوکل علیالله والرضا بقضاءالله و التسلیم لامرالله و التفویض الی الله: ایمان چهار رکن دارد: «توکل برخدا»، «خشنودی به حکم خدا»، «تسلیم امر خدا بودن»، «واگذار نمودن امر به او».
– و نیز در تعریف ایمان فرمودهاند: لایستکمل عبد حقیقه الایمان حتی تکون فیهخصال ثلاث: التفقه فیالدین و حسن التقدیر فی المعیشه و الصبر علی الرزایا: هیچ بندهای واقیعت و حقیقت ایمان را کامل نمیکند، مگر اینکه در او سه خصلت باشد؛ «فهم و درک عمیق دین»، «حسن تقدیر در زندگی (مدیریت حسابگرانه)»، «استقامت در برابر ناملایمات و سختیها» (همان ۴۴۶).
– السخی یاکل من طعام الناس لیاکلوا من طعامه والبخیل لا یأکل من طعام الناس لئلا یاکلوا من طعامه: انسان سخاوتمند از غذای دیگران میخورد تا از طعام او بخورند و انسان بخیل از طعام دیگران نمیخورد تا از طعام و غذای او نخورند (همان).
یکی از مباحث بسیار مهم در معارف وحیانی و از منظر فلسفه اخلاق، ریشهیابی فضائل و رذایل اخلاقی از جمله سخاوت و بخل است؛ ریشه فضائل به یک کلمه بازمیگردد و آن همان «فطرت و عقل توحیدی» است که در نوعدوستی و ارتباط با همنوعان تجلی مییابد و ریشه همه رذائل نیز به نوعی شرک بازگشت دارد که انسان را دچار تنگنظری در عمل و بروز رذائلی چون بخل میکند.
بسیار عالی بود