کاشان نیوز– زهرا رسول زاده: به خاطر برف و یخ شب گذشته، تاکسی به سختی گیر میآمد. سرد بود و کلی خرت و پرت هم خریده بودم و کلی کار هم هنوز داشتم. چارهای نبود و باید آژانس میگرفتم. هنوز هوا سرد بود و آفتاب بیرمقتر از آن بود که شهر را گرم کند.
نزدیک ظهر بود آخرین کار پول گرفتن از عابر بانک بود. چند قدم آن طرفتر پیرزن فرتوتی ایستاده بود. یک گونی برنجی که انگار کار کیفش را میکرد و سنگین هم به نظر نمیرسید دستش بود. چادرش را یک طرفه زیر بغل زده بود و خیابان را جوری نگاه میکرد که انگار دنبال کسی یا چیزی میگشت. ظاهرش ساده و روستایی به نظر میآمد.
صدایش کردم و پرسیدم: مادر کمک میخوای؟ جایی میری؟
نگاهم کرد و کاغذ مچاله توی دستش را نشانم داد. در تاکسی را باز کردم. به زحمت سوار شد. کاغذ را گرفتم فقط اسم یکی از روستاهای حومه را نوشته بود و مغازهٔ کنار آبانبار و یک اسم که شاید صاحب مغازه بود. نه تلفنی و نه آدرسی… از اینجا تا آنجا نیم ساعت، بیست دقیقهای راه بود. صدایش به خودم آورد: «دختر خانم ای تاکسیه؟ کجا میره؟»
گفتم تا هر جا بخوای مادر! به همین آدرس میخوای بری؟
سرش رو تکون داد سرفهای کرد. سینهاش خس خس میکرد و ادامه داد: «خونه خواهرم بودم از بس شوهرش معماخونی کرد وغرغر کرد گفتم برم خونه خودم. کاشکی پسرم بود. پسرم دکتره خانامش هم دکتره.
او هفته که برف اومده بود تلفن کرده بودن. پسرم میگف ای بار که بیاد میبردم خونهٔ سالمندان. میگف اونام همدندون خودتن. کسی دیگه بِت غر نمیزنه. خواهرتم دگه جون نداره که ازت نگهداری کنه.
راس میگه بچهم. خودشم که نمیتونه بیاد زنش تهرونیه و فامیلاش اونجان. باش هم کلاس بوده. زمستونا میام پیش خواهرم خونه خودم گازکشی نیس. سقفشم خراب شده. تهرونم که نمیتونم برم خفه میشم.»
سرفه میکرد. دستانش میلرزید با زحمت گوشهٔ روسری گره زدهاش را باز کرد. دو تا هزاری تا خورده و یک پانصد تومانی و مقداری پول خرد. پانصدی را درمشت گرفت و به زحمت دوباره روسری را گره زد.
گفت: «شوهرم خدا بیامرز که رفت، در به در خونهٔ خواهرم شدم و تهرون. فکر کردم دیدم بچهام گناس که پول سالمندون رو بده و بعدشم گیر کارام باشه. اول زندگیشه. درسم که میخونه. ایهمه قالی بافتم تا به ایجا رسیده. گفتم میرم خونهٔ خودم میگم عباس آقا برام نف بیاره و پُشبونمم کاگل کنه. همسایام هستن اگه کاری داشتم.»
تقریبا رسیده بودیم به روستا. پیچ و خم جاده را ندیده بودم در پیچ و خم حرفهایش. با راننده به زحمت مغازه رو پیدا کردیم.
پانصد تومانی را با اصرار به راننده داد دعایم کرد با لبخندی گرم پیاده شد. ظهر بود اما تاکسی سرد سرد بود..
اجتماعی , اخبار , یادداشت
کاشکی پسرم بود
«شوهرم خدا بیامرز که رفت، در به در خونهٔ خواهرم شدم و تهرون. فکر کردم دیدم بچهام گناس که پول سالمندون رو بده و بعدشم گیر کارام باشه. اول زندگیشه. درسم که میخونه. ایهمه قالی بافتم تا به ایجا رسیده. گفتم میرم خونهٔ خودم میگم عباس آقا برام نف بیاره و پُشبونمم کاگل کنه. همسایام هستن اگه کاری داشتم.»
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=28049
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
نگاهی به نقاشیهای آذرخش فراهانی و پانیذ رفیعی مهر در گالری مریم
-
حذف تدریجی بازار سنتی کاشان
-
استرک ؛ تاریخی با زبان رمانتیک
-
چطور زرپاد امنیت معاملات طلا را تضمین میکند
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
مانا باشی ,,,,,,,,,,,,,,
دو سه تا اصلاح لازم داره به نظرم. حروف ربط "و" زیاد به کار برده و متن موقع خوندن زیبا نیست. تکلیف شکسته نویسی هاش هم مشخص نیست. لهجه ی پیرزن اگر قراره بیاد باید خیلی خوب نوشته بشه طوریکه به راحتی یه نفر لهجه رو حس کنه. اگر قرار نیست لهجه بیاد شکسته نویسی نشه. داخل متن هم بهتره که شکسته نویسی نشه. "تکون" ننویسید.
ای وای امان از دنیا ... خدا عاقبت همه رو به خیر کنه .
خیلی خیلی زیبا بود.باز هم مانند اینها رو لطفا بذارید....
مثل همیشه زیبا .