کاشان نیوز-زهرا رسول زاده:حاج خانم زن مومنه و مهربانی بود و حق همسایگی بر من داشت و همسایهها میگفتند سکته خفیفی داشته و خدا را شکر به خیر گذشته است. شوهرش کارخانه دار بود و دست و پا به خیر. دور از ادب بود که به حاج خانم سر نمیزدم.
دختر مهربانش که میوه آورد کمی از وضعیت مادرش پرسیدم، گفت خطر رفع شده. حاج خانم به پشتی تکیه داده بود ومثل همیشه لبخند به لب ذکر میگفت.
صدای یا الله حاج آقا از توی حیاط نشانه حضورش در خانه بود. چادرم را مرتب کردم و به احترامش ایستادم با لبخند و دستان پر از میوه نگاهش را به حاج خانم دوخت و متوجه حضورم که شد خوش آمدی گفت و رفت دستانش را بشوید.
نشست کنار حاج خانم و احوالپرسیاش را کرد. رو کرد به من و پرسید چه خبر؟ خوبید؟ راستی کارتعمیر آن خانه که مدرسهٔ غیر رسمی افغانیها بود به کجا رسیده؟
گزارش کوتاهی که دادم دخترش گفت: حاجی راستی یک خانم زنگ زده بود گفت برای آن موردی که آمده بود در کارخانه. گفت دوباره التماس دعا دارد. حاج آقا لا اله الا الله گفت و آهی کشید.
پرسیدم چیزی شده حاج آقا؟ گفت: راستی که این روزها چقدر به مردم سخت میگذرد. تعداد مراجعه کنندگانی که اینطور به در کارخانهها میروند زیاد شده.
تعجب و سر در گمیام را که دید گفت: کارخانه ما توی جاده راوند است. من در جلساتی که با دو سه تا از کارخانه داران خیّر بودم آنها هم به این مشکل اشاره کردند. این روزها زیادند زنانی که با بچههایشان بر ترک موتورشکستهٔ شوهرانشان سوار میشوند و به در کارخانهها میروند تا برای پیدا کردن شغل همسرانشان با کارخانه دارها حرف بزنند و التماس کنند. گاهی از صبح تا ظهر منتظرند و التماس دعا دارند. اینکه وضع خوبی ندارند و آشنایی یا چک و سفتهای هم برای ضمانت کار شوهرانشان ندارند. بچههای گریان و زنانی که از رخت و لباسشان اوضاع پولیشان پیداست. آبرو دارند اما چه کنیم که..
حرفش را قطع کردم: حاج آقا شما که زبانزد کار خیرید برایشان کاری نمیتوانید انجام دهید؟
تسبیحش را توی دست مچاله کرد ودر حالی که سرش پایین بود گفت: از بعضیهایشان که حرفهایشان و کارشان درست از آب در نیامده و.. که بگذریم بازار آنقدر به هم ریخته و کساد هست که دست ما را هم برای کار خیر بسته.
ما چند تا کارخانه که مثلا صادراتی هستیم همهٔ تحریمهای خارجی را هم که دور بزنیم گرفتار تحریمهای داخلی میشویم. بانک دیگر به جای ارز مبادلهای، دلار آزاد میدهد. صد و چهل درصد میزان واردات مواد اولیهٔ نخ ما را برای ماهها بانک بلوکه میکند از مشکلات گمرک ونرخ حمل و نقل و سخت گیریهای مالیاتی که نمیشود حرف زد.
برگشت سرمایه از بازارمصرف، کمتر از گدایی نیست. مثلا شب عید است. همیشه این موقع سال پر کارترین فصل سال بوده اما امسال فقط در خیابانی که ما هستیم چهار کارخانه کارشان را از سه شیفت به دو شیفت کاری تقلیل دادهاند.
نزدیک به چهل کارگر بیکار شدهاند حالا تکلیف شرکتهای ضعیف و خرده پا، چه شده بماند.
لبخند گوشهٔ لب حاج خانم به قطره اشک گوشهٔ لبش تبدیل شده بود ونگاهم خیره بود به دانهٔ ذکری که بین انگشتانش مانده بود..
دیدگاه شما