کاشان نیوز- سارا آقابزرگی زاده: دوستانی در اطرافم هستند که به دوستیشان اطمینان کامل دارم. دوستشان دارم چون کلمات را میشناسند و درست از آنها استفاده میکنند و در این زمانهی گرگ دورویی و نیرنگی در وجودشان نیست، هیچ چشمداشتی از من یا دیگران ندارند و صادقانه زندگیشان را کف دستهشان میگذارند و مرا همدل و یار خود میدانند و برایم تعریف میکنند. میدانم دوستان زیادی دارند و رفتارشان با آنها هم همینطور خالصانه است؛ همین مرا بیشتر خوشحال میکند و بیشتر ستایششان میکنم. همیشه آرزو داشتم در جهان آنها میبودم، ولی وقتی کلمات بر زبانشان جاری میشود وزندگیشان را از خلال آن میگویند-اگر همهچیز را درست بیان کنند- حس میکنم همانجا هستم و همین بهتر که فقط در کتابها هستند و در حافظهی من زندگی میکنند.
همهی ما با خانواده و دوستان و فامیل و کسانی که دوستشان داریم درد دل میکنیم و در شادیها و غمهامان همدل و همزبانیم. وقتی به خیابان میرویم با نگاهمان میان همهی عابر ین دنبال یک آشنا میگردیم تا با او حرف بزنیم. میپرسیم: «چه خبر؟» ولی در آن شتاب و همهمه به همین بسنده میکنیم که بگویم: «سلامتی، شما چه خبر؟» و خبرها… از دیروزی که گذشت و اکنونی که در آنیم و فردایی که پیشِ رویمان است درونمان انباشته میشوند و کلماتمان… من کلمات محدودی بلد هستم. آنقدر کم که برای بیان احساسم کم میآیند، چون درس فارسی و کلمهها و ترکیبهای تازه را مدتهاست کنار گذاشته و از یاد بردهام؛ یعنی از وقتی کتابهای مدرسه در حد یک جزوهی کُپی کوچک شد کلمات از خاطرم میرود.
ولی حالا وقتی از کار روزانه فارغ میشوم و یک کتابِ شعر یا داستان و رمان و یا سفرنامه به دست میگیرم و چشمانم رَدِ کلمات را میگیرد و مرا وارد زندگیهای جدید میکند بهضرورت شناخت کلمات برای بیان و بازگو کردن زندگیام پِی میبرم. میبینم هر انسانی قصهای دارد که باید به زبانی بگوید. آدمهای قصهها را دوست دارم چون قلب تپنده آدمهای اطرافم هستند که خودم بااینهمه نزدیکی به آنها نمیدانم تَهِ دلشان چه میگذرد. گاهی بین آنها شخصیتی مثل خودم میبینم و به زوایای پنهان روحم پِی میبرم. وقتی به همهی این چیزها فکر میکنم دلم میخواهد کسی را که این قصهها را نوشته ببینم و بپرسم چطور این زندگیها را خلق کرده… و شاید روزی من هم توانستم قصهام را بگویم، که انسان به بیان زندگیاش از خلال زنجیرهی کلماتش زنده است؛ و کتاب در زندگی یک ضرورت است.
همین چیزهاست که انجمن شاعران جوان کاشان که آنها هم کتاب را یک ضرورت میدانند و از سالها پیش-حدود چهارده سال- جلسات شعرخوانی دارند، بر آن داشته تا با همکاری اداره ارشاد اسلامی و خانهی فرهنگ سلامت پنجشنبه ی آخر هرماه جلسات داستان خوانی برگزار کند. اگر کتابی از یک نویسندهی کاشانی چاپشده باشد، جلسه با حضور نویسنده و چند مهمان منتقد و نویسنده برگزار میشود؛ وگرنه در جلسه به خواندن و نقد داستانی از اهلقلم میپردازند. همچنین انجمن شاعران جوان با همکاری خانهی کتاب و فروشگاه ساربوک جمعهی هر هفته جلسات شاهنامهخوانی برگزار میکند که طی آن ضمن خواندن شاهنامه درباره نقش آن در فرهنگ غنیمان صحبت میشود.
همهی اینها پنجرهای است رو به شناخت انسان و انسانیت. اینجاست که یاد شعری از سهراب سپهری میافتم:
آفتابی لَبِ درگاه شماست
که اگر در بگشایید، به رفتارِ شما میتابد.
امیدوارم حال که این جلسات بر اساس پاسخ بهضرورت شنیدنِ حرفهامان و پُر کردن ظرفِ تنهاییمان شکلگرفته، همهی شهروندان از این امکان و فرصت استفاده کنیم و با شرکت در آن جان تازهای به ادبیات بدهیم و به تداومش کمک کنیم. آنچه اینگونه جلسات را سرپا نگه میدارد قصههای ناگفتهی ماست که باید گفته شود…
انشا الله
————————————
پینوشت:
۱- عنوان یادداشت بیتی از شعر «سورهی تماشا» از سهراب سپهری هست.
۲ – سهراب سپهری، «سورهی تماشا»، در حجم سبز.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*نشست عمومی انجمن شاعران جوان هر چهارشنبه رأس ساعت ۱۸ در محل خانهی فرهنگ سلامت برگزار میشود.
*نشست عمومی شاهنامهخوانی جمعهها رأس ساعت ۱۸ در محل فروشگاه ساربوک برگزار میشود.
ممنون از شما که اطلاع رسانی می کنید...
سپاس خانم آقابزرگی. ممنون از نگاه و روایت گرم تان. به شادی همیشه تان...
اون روزی که کاشان قبول شدم در گشت هام اسم اینترنتی به اسم کانون اندیشه جوان - سپهری برخوردم و از فعالیت های ادبی و هنری ذوق زده شده اما امدم کم کار بودند و تقریسا هیچ کاری نمی کردند و به دنبال محفل های دیگری هم گشتم اما این کجا و آن کجا به هر حال بازهم جای شکر باقی است که هنوز دوستان خسته نشده اند ...
باسلام ودرودحضورادیبان وشاعران گرانقدروتمامی اهل سخن,بسیارخوشحالم که جلسات متعدد شعروسخن هر روز در دیار ما روبه افزایش است.من الله التوفیق