نشئه عطر گل محمدی کاشان در کام جان جهان
هنوز هوا تاریک روشن است و خروس خوان نشده که جنب و جوش آغاز می شود ،دیگر در قیامت شکفتن گل و شنیدن نوای خوش بلبل عاشق ،بانگ تکراری خروس چنگی به دل نمی زند. و دیگرخواب به چشم نمی آید زیرا سپیدۀ نقره گون سحر خواب ار چشمان خمار میرباید و نوایی خوش تو را می خواند،بوی گل محمدی کوه و دشت را به میهمانی عطر مستی بخش و روح افزای بهشتی میهمان کرده است. و هَزارانِ آوازه خوان ،این عاشقان وفادار گلستان،نغمه خوان حنجره خود را به خنکای نسیم فرح بخش صبحگاهی سپرده اند.و چنان نوایی درفضای نقره گون سحری می نوازند که انگار هزاران رامشگر بغدادی با سرپنجه سحر انگیز در کار نواختن اند.
پیر و جوان،زن و مرد با پیش بندهایی که بر کمر بسته اند کمر همت به چیدن گل های محمد بسته اند که تا ساعتی دیگر گلابی ناب را برای زنده نگهداشتن نام گل و لطف بوستان به ابدیت پیوند خواهند زد،تا آنها که به هجر گل مبتلایند بوی او را در گلاب بجویند.
در گلستان،دستان گل چینان با حرکت نسیم ،همگام با سرود خوان همیشه عاشقی که در اوج کامرانی است می رقصد و در هر گردش گلی می چیند و با هر نغمه بلبلی که از بوی گل و نیاز عطشناک عشق تا صبح نخفته است آیتی از حسن را تجربه می کند.
انگار در جهانی ورای باغ و راغ دیروزین سیر میکنی وقتی شبنم صبحگاهی را با چیدن هر گل با انگشتانت لمس می کنی و ریه هایت از رایحه دل نواز گل محمدی انباشته می شود.
با تیغ کشیدن آفتاب گلهای محمدی می درخشند و ملاحت را در کمال ناز و غمزه صبحگاهی به نمایشی چشم نواز می گذارند. و تو در میمانی که این همه زیبایی را چگونه تحمل کنی . از حد تصور خارج است!
هماهنگی گل و لطافت نسیم و اولین اشعه سحر انگیزآفتاب تن تو را به لرزشی خفیف می اندازد. و تو گمان می کنی از سردی هواست که می لرزی اما خوب که دقت کنی میبینی حس عاشقانه دمسازی گل و بلبل و سرک کشیدن خورشید برای تماشای اینهمه لطافت و زیبایی و ملاحت در فضای خنک و سرمستی آور گلستان جمع شده اند و روح تواز آن می نوشد و از هیجان وصف ناپذیر اینهمه زیبایی می لرزد و شاید هم از ناتوانی در وصف و درک این تجربه بی بدیل می رقصد.
بی جهت نیست که نوای بلبل آنقدر عمیق و جانسوز است . او می داند که«گل همین پنج روز و شش باشد» و در صبحگاه چند روز دیگر که خورشید چشم به باغ بگشاید بلبلی نغمه خوان و گلی شکفته نخواهد دید و این حس فراق در عین وصل نوای جاویدان او را به عمق جان می برد و در عین زیبایی و خوش نوایی روح تو را متوجه آنجا می کند که از آن دور افتاده ای و آرزوی پنهانی اش را اگر چه ظاهراً سالهاست که فراموش کرده ای اما در عمق روح و جانت زنده و پر شور باقی مانده است و با دیدن شورِ عشقی ازلی و غم فراقی ابدی در عین وصل و ناز و تنعم بهار و لطافت گلستان و دلبری بوستان نیاز نسیم به غلیان در آمده است.
اگر چه امسال طبیعت به دلیل سرمای بهاری با تانی بیشتری سفره گلستان ها را به سبزه و قدوم گل آراست اما معمولاً اردیبهشت که به نیمه می رسد بوته های گل سرخ محمدی در گلستانهای قمصر و نیاسر و برزک غنچه هایی کوچک را به نمایش می گذارند و در تصور تو نمی گنجد که از این برگهای سبز در هم پیچیده بتوانی بوی بهشت را استشمام کنی! و ناگهان یک سحر بوی خوش گل محمدی تو را از خواب بیدار می کند و نشئه مستی آور عطر گل سرخ را در تمام وجودت حس می کنی .
و دلت می سوزد برای آنها که یک صبح درخشان و سرخوشانه را در گلستان تجربه نکرده اند.گل چینان چیره دست در این هنگامه دیدنی با تردستی گل های تر را قبل از گرم شدن هوا به گلاب گیران می سپارند تا تقدیر آن شاهد بازاری با چیدن این پرده نشینِ در حجاب پیچیده،کامل و حکم ازلی جاری گردد.
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کان شاهد بازاری این پرده نشین باشد
دیدگاه شما