هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر ، هوا، عشق ، زمین، مال من است (سپهری بزرگ)
کاشان نیوز-محمد ثابت ایمان: چند حبه اختیار آن هم در آغوش تنگ توحید افعالی، کاروان انسانی را به اینجای ماجرا کشانیده است. صرف نظر از قاعده حاکم بر اسطوره و اساطیر که باید شری باشد تا خیری دیده شود و جهان در جمعیت اضداد خویش است که بزرگ می شود و معنای امروزی رشد یا توسعه را به خویش می گیرد به عبارت خودمانی در مسیر تکامل گام بر می دارد اما به واقع ما با وحدت ذاتی موجودات در عالم ، چه کرده ایم. چه کرده ایم که این همه از نظم جوهری هستی فاصله گرفته ایم و غرق رنگ ها و مرزها و حدود شده ایم. نه سیر توحید را در یکتاپرستی عالم پذیرفتیم نه قبول مراتب وحیانی تکامل را.
آدمی به مفهوم عام کلمه اصولا از تغییر و تحول در حیرت و هراس است. از نوی به نوی شدن می ترسد. برای از دست دادن ها خودش را نساخته یا نمی سازد، شدن را تا سرحد مرگ شکننده می بیند و درک پخمگی ماندن در شرایط اکنون و دچار به عادت تکرار بودن را بیشتر دوست دارد .
حال آنکه رمز اشتیاق ظهور همه ی پیامبران انسانی متصل به الهام بعد از رسولان منتهی به وحی و اطلاق آسمان، در ادامه ی مرتبه و سلسه ی نبی مطلق و مرسل، در هر دوره ی تکاملی انسان و تاریخ همه و همه به نو شدن حیات و لحظه و بهره مندی از وقت و اکنون حال زندگی بوده و هست . اما عادت، همچنان بزرگترین مرض انسان بی ترنم و آواز و عشق و قبول حرکت در ذات هستی وجود است. والا این همه پیام و این همه نامه و رسل برای درک تنها یک حقیقت بود.
یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
جهان وطنی، الگوی پذیرش انسان موحد در قبول قله ی توحید ذاتی موجودات عالم، در شناخت مبدا است. نمی توان مبداء را واحد دید و کثرت منبعث از آن را متفرق. نمی توان وحدت اینگونه را پذیرفت و در لابلای رنگ های خویش ساخته ی بشری، به مرز خودی ها و غیر خودی ها تن داد.
قرآن آخرین بهانه ی الهی در سیر تکامل انسان و هستی، همه را امت از جنس واحد می داند .
«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»
ختمی مرتبت را به کتاب و کلمه تمام می کند تا راه علم و دانش را برای بر انگیختگی نوع بشر هموار کرده باشد.
استعاره ی اقرا ء … را آغاز بعثت و دگرگونی نبی خویش بر می شمارد تا راه بر جهل و تعصب و ناآگاهی و برداشت های سلیقه ای از دین و رتبه ی نهایی منزلت بشر بردارد . اما صد افسوس که ما حاشیه را بر متن این حقیقت ترجیح دادیم و بر عصیان تعصب ناآگاه خویش به افتراق اهل زمین دامن زدیم . بدون آنکه آسمان را آبی ببینیم و وحدت را در بالای سر خویشتن.
زمین این روزها گاهواره ای را ماند که بی حساب رنگ هایش، تنها بر معرکه ی شگفت وحدت، بی صدا و بی بهانه و بی اعتنا به فریاد همان انسان، پا می فشارد و نازکانه بر پرده ی لطیف این همه بودن می نوازاند که ( ما غرک بربک الکریم ) .
باشد که این آخرین شتک های پایان دورانی عسرت هرج و تنگی انسان را، به گوش هوش شناسه ها در یابیم و با خویشتن این شعر خواجه ی بندگی را برای فردای دیده و نیامده زمزمه کنیم که :
روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
دانم که زمانه را زبون خواهی کرد
گر زیب و جمال از این فزون خواهی کرد
یا رب چه جگرهاست که خون خواهی کرد(عبدالله انصاری).
.
از جنس ایمان
دیدگاه شما