کاشان نیوز – عطیه جوادی راد: تیغ سانسور سالهاست که بالای سر همه ایستاده و اغلب سر کسانی را بریده که حرف جدی و درستی برای گفتن داشتهاند؛
کسانی مثل داریوش مهرجویی فیلمساز که تحصیلکردهی فلسفه است که فیلم خوب میسازد و با فیلمهایش چیزی به جهان زیبا میافزاید. آدم فیلمهایش اغلب در جستجو و کنکاشاند و پرسشی از وجود و هستی دارند.
فیلم گاو مهرجویی در آغاز انقلاب ستایش شد و بعد که انقلابیها جاپا سفت کردند شروع کردند به ایراد و اشکال و فیلمهایی که تکهتکه و سلاخی شد و بهکل مجوز ساخت یا اکران نگرفت. تازه مهرجویی هیچگاه در شمار کارگردانهای معترض نبود و در کارنامه سانسور هم در شمار بدترینهای این حرفه نیست.
این صنعت اصلانی و عیاری را دارد که همیشه خار چشم بودهاند و گاهی به مدارا و گاهی به قهر و غضب با ایشان برخورد شده است. این سانسور و توقیف به فیلم منحصر نمیشود، روزنامه، مجله و یا کتابهای بسیاری از نویسندگان که در ارشاد ماند و اصلاحیه خورد و درنهایت غیرقابلچاپ تشخیص داده شدهاند، تشخیص داده میشوند، بگذارید مثالی بزنم تا برسم به فریادهای خشمگین و لرزان این پیرمرد که صدای اعتراضش بلند شده است.
هرروز، ناخواسته چندین و چند پیام متنی یا فیلم به گوشی من ارسال میشود که تازه عضو کانال یا گروههای زیادی نیستیم و به طولی نکشیده از گروهها خارج میشوم؛ اما به هر جهت عضو چندتایی هم هستم. از خوبش که شروع کنم، مثلاً هم اینکه سر صبحی پیام تبریک میرسد، برای شادسازی و سرخوشی صبحی دلانگیز، کلیپی پر از گلوبلبل و ساز و طرب، آنهم درست وقتیکه در تیتر خبرها میخوانم که بالاترین نرخ تورم اعلام شده امسال در مواد اولیه غذایی بوده است.
بعد پیامهایی در طول روز که اغلب پند و اندرز هستند. یک مشتی مدام دارند ما را نصیحت و ارشاد میکنن.
حتا در یک گروه مشارکت اجتماعی که قرار بود تعدادی فعال امور اجتماعی به معضلات فرهنگی و افزایش بزهکاری در شهر بپردازد، هر کس به فراخور چنین پیامهایی را فوروارد میکرد، معدل سن و سال اعضای این گروه بالای پنجاه سال بود، ولی باز همهشان درنهایت در حال ارسال پند و اندرز به دیگران بودند و یکی نبود که بگوید اگر از نصیحت کاری ساخته بود که این وضع اخلاقیات نبود با این آمار جرم و جنایت و بزهکاریهای روزافزون.
پس بالاغیرتا از کار بیفایده کردن دستبرداریم و از نصیحت درگذریم،
ولی اگر مثل شیخ اجل پند ندهیم چه بدهیم، چه میماند، واقعیت تلخ این است که جهان اندیشگانی ما خالی است. حرفی که بشود زد و ملاحظاتی نداشته باشد نیست. آدمها در تعریف و نشان دادن کوچکترین مشکلات شخصی خودشان هم دچار اشکال اساسی هستند و به خودشان و دیگران دروغ میگویند.
این اشارت مشت است نمونه، خروار خروار؛ کافی است یک ساعت در کانالها و گروهها و صفحههای اینستاگرام دور بزنی تا میزان فراوانی تهیدستی و عقبماندگی فرهنگی را درک کنی. حالا که هرکسی میتواند با گوشی خودش از خودش و ایدهاش فیلم بگیرد و پخش کند، تفاوتها عمیقتر به چشم میآید. آدمهایی که حرفی برای گفتن دارند زیاد نیستند؛ انبوه محتواهای تولیدشده چیزی به فرهنگ عمومی اضافه نمیکند؟ سطح سلیقه سرگرمی مردم عجیب است؟
جماعت فرصتطلب، ممنوعیتها را ابزار کار میکنند و با موسیقی و چهرههای بزککرده و حرفهای تکراری میزنند. شعارهای توخالی و همه برای هم میفرستند. توهین و فحاشی و حرفهای پیشازاین قبیحه، معترض جلوه میکند. همه برای خودشان طرفدار جمع میکنند.
جماعت پا منبرنشین هنر میکنند خودشان بالای منبر میروند به موعظه کردن دیگران. از اتفاق سانسور کاری به کار این فرصتطلبان و اغلب بیسواد و شایعهپرداز ندارد. زور نادانی زیاد است، زور سانسور برای آدمهای اخلاق مدار است. برای اهل فهم و خرد که هر شکل کار و تولیدی را در شأن و منزلت خودشان نمیدانند.
خواستم بگویم، بلای سانسور و ندادن پروانه پخش فیلم درد و رنج مهرجویی و امثال او نیست، آسیب بزرگتر این بلا دامن ما را گرفته است، سانسور، تهی شدن از مفاهیم درست و اساسی از ما آدمهای سطحی و بیمایه ساخته که قدرت تشخیص نداریم. از خودمان هیچنداریم، حرفی نداریم، حرفمان تکرار دیگران است، تکرار شنیدهها، خلاقیتی نیست، آفرینشی نیست.
هر طرف تکرار مکررات است و سایه تفکری که درستتر از همه است و بهجای همه فکر میکند و به تولید جماعتی موعظه کن، مجیزگو و گاهی ملیجک و مسخره کمک میکند. نسلی که فکر نمیکند. اندیشه ندارد. سؤال نمیکند.
میخواهم ادعا کنم که این بیچیزیِ فرهنگی و بیدرکجاییِ هویتی ریشه در سانسور گسترده دارد.
سانسوری که طول عرضش بینهایت است، از عکس کتابی درسی سوم ابتدایی بگیر تا رساله دکتری و چاپ کتاب.
«سایه دستیست که میپندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد»
دست کسانی که سالیان سال است ادعای مراقبت، پیشگیری، امنیت و صیانت مردم را دارند.
لاجرم از یکجا صدای لرزانی بلند میشود که بپرسد: «شما چه کسی هستید که دارید همه را ارشاد میکنید، شما چه حقی دارید؟»
که هیچکس حق ندارید با چند تا شعار از معنی خالی شده، دیگران را خفه کند.
—–
پانوشت: عبارت داخل گیومه سطری است از شعر بلند بیخوابی از محمد مختاری،
دیدگاه شما