کاشان نیوز: بهمن اورانی روزنامهنگار با نگاهی به مرگ پلنگ قائمشر و خرس قهوهای اردبیل نوشته؛
یکی از شب های دهه ی هفتاد که نزد مادر نشسته بودم و از هر دری صحبت می کردیم، گفتم؛ راستی صبح های زود که از خانه بیرون می رم تا کمی بدوم و به اصطلاح ورزش صبحگاهی کنم، در طول مسیر رفت و برگشت گله ای از سگ های ولگرد را می بینم که از تو کوچه و محل عبور می کنند…
ناگهان مادر گفت ؛ مواظب باش !
به شوخی گفتم مگر پلنگ می بینم ؟! سگ که ترس نداره…
مادر با لبخند همیشگی اش گفت، منظورم ترس از سگ یا پلنگ نیست، منظورم اینه که مواظب باش یه بار تو به شهرداری محل، این موضوع را نگی، خون سگ ها را به گردن نگیر !!
در آن سالها اوج طرح سگ کشی بود.
مادر گفت؛ من گاهی شب ها صدای شلیک گلوله به سگ ها را می شنوم و تا صبح خوابم نمیره، گفت؛ این زبان بسته ها مگر چه گناهی دارند، بعد ادامه داد؛ آخه این زبان بسته ها که به حیات وحش نیامدن، اونا حیواناتی هستن که به هر دلیلی به محدوده زندگی ما آدم ها آمدن، کشتن اونا چه معنی ای داره ؟!
دیروز که خبر کشته شدن یک قلاده پلنگ و یک قلاده خرس را شنیدم، خاطره آن گفت و گو با مادر برایم زنده شد، ناخودآگاه گفتم؛ خدا رحمتت کنه مادر…
هنوز تعریف درستی از حیات وحش نداریم… .
دیدگاه شما