کاشان نیوز-امیرحسین ایزدپناه: «از وقتی خودم را شناختم، نگاهم به او بود. در میان جمع، در خانواده و در تنهایی، کسی بود که مثل هیچکس نبود. ارمغانی از آرامش بود. او برای تمام چراهای تمام نشدنی ام، همیشه پاسخی داشت… در طول این سال ها، همواره احساس می کردم باید چیزی را روی کاغذ بیاورم. آن چه را که به مرور از مطالعه ی تاریخ پر رنج و درد مان و ژرف نگری در فراز و نشیب زندگی پدربزرگ، دریافت کرده بودم و این همه را به نیت رساندن آن به مخاطب جوان میهنم، نسلی که تازه نفس می آید، تا سکّان کشتی طوفان زده ی کشور را به دست گیرد، لازم می بینم».
جملات بالا، بخش هایی از مقدمه ی کتاب «پدربزرگ من، بازرگان» است که به قلم «نازنین بنی اسدی» (نوه ی مهندس)، به نگارش درآمده است. کتابی که به شیوه «داستانی» تحریر شده، اما بیش از آنکه ارزش داستانی داشته باشد، ارزش تاریخی و اجتماعی دارد.
از ویژگی های مثبت این گزارشواره ی نه صرفاً خانوادگی، می توان به نثر روان و همچنین تصویرسازی های قلمی ِ دوست داشتنی از برخی گزارش های تاریخی معاصر با تکیه ی ویژه روی مستندات و منابع تاریخی متعدد، اشاره کرد. لابلای زندگی نامه و خاطرات مهندس بازرگان، نویسنده به بخش هایی از مهم ترین اتفاقات تاریخ معاصر ایران، نیز، اشاره می کند که بر غنای اثر افزوده است.
این کتاب که در هفت فصل تنظیم شده، از مهاجرت خانوادگی پدربزرگ مهندس بازرگان از تبریز به تهران (سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار) تا سال ۱۳۳۰ و ملی شدن صنعت نفت ایران، را در بر می گیرد. هر فصل، خود شامل زیرفصل هایی دیگر است که در ابتدای هر کدام از آن ها و به فراخور محتوای آن زیرفصل، شعر یا جمله ای از مشاهیر، آورده شده است. در پایان هر فصل نیز کتابنامه مربوط به آن فصل، نوشته شده که بررسی آن ها نشان می دهد، کتاب، ارزش تاریخی خوبی دارد.
شیوه نگارش نویسنده به گونه ای است که در جای جای کتاب، تصاویر سینمایی بر ذهن و روان مخاطب، می نشیند که بر جذابیت کتاب اضافه می کند؛ و از این منظر، و در مقام تشبیه، می توان خوانش بخش های آغازین و میانی کتاب را شبیه به تماشای سریال دیدنی «روزگار قریب» کیانوش عیاری دانست که از قضا درباره یکی از دوستان نزدیک مهندس بازرگان یعنی «دکتر محمد قریب» ساخته شده بود. بخش هایی از کتاب (اشاره به جنگ جهانی دوم، حمله متفقین به ایران و آوارگی سربازان وطن) نیز یادآور بخش هایی از سریال ماندگار «هزاردستان» علی حاتمی است.
عناوین این هفت فصل عبارتند از:
– ریشه ها
– کودکی
– نوجوان
– دور از خانه
– در تلاش معاش
– هوای تازه
– از دنیای آموزش به میدان سیاست
خواندن این کتاب، به مخاطب نشان می دهد که مهندس بازرگان، رشد فکری اش را، سوای اراده و نظم و اندیشه ورزی دائمی خودش، مدیون پدربزرگ و پدرش، و بعد از آن ها، «آ شیخ ابوالقاسم» معلم کلاس چهارم او در دبستان سلطانی و «آیت الله سید ابوالحسن طالقانی» (پدر آیت الله سید محمود طالقانی)، و «میرزا ابوالحسن خان فروغی» (برادر ذکاء الملک) مدیر مدرسه دارالمعلمین، بوده است. البته بازرگان در خاطرات خودش، بجز این چند نفر از معلمین دیگری نیز نام می برد که در این کتاب، نام آن ها آورده شده است.
در فصل چهارم کتاب اشاره می شود که بازرگان در زمره نخستین دسته از محصلانی است که برای ادامه تحصیل به خارج (فرانسه) اعزام شدند. جریان این اعزام و خاطراتی از تحصیل و زندگی آن ها در خارج، در این فصل، به تفصیل توضیح داده شده است. در دیداری که این محصلین اعزامی با رضا شاه دارند، شاه با این جملات آن ها را بدرقه می کند: «یقیناً تعجب می کنید که ما، شما را از یک مملکت پادشاهی، به کشوری می فرستیم که رژیم جمهوری دارد… شما حسّ وطن پرستی فرانسوی ها، علم و ترقی و خدمت به میهن را از آن ها یاد بگیرید… امیدوارم که با این ذخیره برگردید و به مملکت خدمت کنید».
در فصل پنجم، جریان زندگی بازرگان بعد از بازگشت به ایران، و تدریس در دانشگاه و همچنین تأسیس شرکت مهندسی «اما – اتحاد مهندسین ایران» (که از نخستین شرکت های مهندسی مشاور در ایران و با سرمایه اولیه ۷۰۰۰ تومانی بوده) دنبال می شود. در این فصل، جریان جالب نخستین دیدار مهندس بازرگان با «محمدرضا پهلوی» (در مقام ولیعهد) ، نیز بیان شده است. در این دیدار که در جریان بازدید ولیعهد از دانشکده فنی دارالفنون انجام شده، مهندس بازرگان پیشنهاد ساخت سد و بهره برداری از انرژی آب رودخانه را مطرح می کند که محمدرضا پهلوی، ضمن مخالفت با این طرح، می گوید: «کشور ما زراعتی است و آب کم داریم، حیف است که آب رودخانه هایمان را در ماشین بریزیم». مهندس بازرگان بعدها در خاطرات خود می نویسد: «ولیعهد آن روز، نظریه ی علمی بنده را در مورد استفاده از انرژی آب رودخانه قبول نکرد. ولی بعدها که پادشاه مملکت شد، در سخنرانی هایش پیرامون پیشرفت برنامه های عمرانی، افتخار می کرد که سدهای بزرگی چون کرج، سفیدرود و دز را افتتاح کرده است!»
در این فصل همچنین به ازدواج بازرگان و فرزندان وی نیز اشاره می شود.
فصل ششم کتاب، به جریان اشغال ایران توسط متفقین در خلال جنگ جهانی دوم می پردازد. مهندس بازرگان در جریان آن اتفاقات، به عنوان دانشیار دانشکده فنی، جهت خدمات تعلیماتی یک ماهه، به ارتش احضار می شود و در جریان جزئیات حوادث پادگان امیرآباد و استیصال و فرار افسران ارشد و آوارگی سربازها، قرار دارد. این آشفتگی های نظامی و سیاسی، سرانجام منجر به استعفای رضا شاه در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ و شروع سلطنت محمدرضا، می شود.
در این فصل، همچنین، بازرگان کم کم،در قامت یک نواندیش دینی، رخ می نماید. بخش هایی از سخنرانی او در سال ۱۳۲۲ در حزب ایران تحت عنوان «ضریب تعادل مادیات و معنویات» و همچنین سخنرانی معروف «راه طی شده» در آذر ۱۳۲۶ در مسجد سپهسالار تهران و در حضور اعضای انجمن اسلامی دانشجویان، در این فصل کتاب، آورده شده است. هر دو سخنرانی محتوایی ارزشمند دارند و برخی دردهای اجتماع ما را واکاوی می کنند.
فصل هفتم و پایانی کتاب (که شاید مهم ترین و زیباترین فصل کتاب باشد) به نقش آفرینی بازرگان بعد از جریان نهضت ملی شدن نفت ایران می پردازد. بعد از تلاش های دکتر مصدق و ملی شدن نفت و تصویب این قانون در مجلس شورای ملی، دو هیئت برای پیگیری خلع ید دولت انگلستان انتخاب می شوند. هیئتی ۳ نفره متشکل از نمایندگان دو مجلس، و یک هیئت ۳ نفره دیگر به عنوان اعضای هیئت مدیره موقت شرکت نفت. دکتر «کریم سنجابی» (از پیشگامان جبهه ملی) از طرف دکتر مصدق واسطه می شود تا به مهندس بازرگان اطلاع دهد او را به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره موقت، انتخاب کرده اند. کریم سنجابی می گوید: «ریاست هیئت مدیره موقت را به دکتر محمود حسابی داده اند. او تقاضای اختیارات بیشتر کرده، مصدق هم قبول نکرده و گفته است کس دیگری را پیشنهاد کنید. من آنجا اسم تو را بردم. دیگران به مصدق گفتند: بازرگان از آن خشکه مقدس های مذهبی است. دکتر مصدق اعتنایی به این حرف ها نکرد و حتی در جوابشان گفت: چه بهتر، مطمئن تر قدم بر می دارد».
بازرگان و سنجابی برای پذیرش این انتخاب با آیت الله طالقانی در مسجد هدایت مشورت و تقاضای استخاره می کنند و بعد از شنیدن آیه، سراپا امید و اشتیاق به خانه دکتر مصدق می روند.
ناصرقلی اردلان، حسین مکی و مهندس حسیبی به همراه مهندس بازرگان، در میان شور و غوغای مردم و ابراز احساسات آن ها از فرودگاه مهرآباد، عازم اهواز می شوند تا جریان خلع ید انگلستان از منابع نفت ایران را دنبال کنند. برخوردهای هئیت ایرانی با مستشاران و مجریان انگلیسی و جلسات و مذاکرات آن ها، بخش های دیگری از این فصل کتاب را تشکیل می دهند. این جریان، در نهایت روز ۶ تیر به مرحله نهایی و خروج انگلیسی ها از شرکت نفت، می انجامد و در پی آن شور ملی بار دیگر برانگیخته شده و پرچم ایران بر فراز شرکت نفت و شرکت های وابسته برافراشته می شود.
در پایان کتاب، یادداشت کوتاهی از «عبدالعلی بازرگان»، پسر مهندس بازرگان، درباره ارتباط بازرگان و مصدق، پیوست شده است. همچنین نویسنده (نازنین بنی اسدی)، وعده داده است که بخش های دیگری از زندگی مهندس بازرگان تا سال های پایانی و وفات او را در جلد دوم کتاب، به نگارش درخواهد آورد. ۱۴ تصویر سیاه و سفید از زندگی شخصی و عمومی مهندس بازرگان، پایان بخش کتاب است.
کتاب «پدربزرگ من، بازرگان» به قلم «نازنین بنی اسدی» نخستین بار در سال ۱۳۸۳ و توسط «انتشارات کویر» و با همکاری «بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان» چاپ شده است.
دیدگاه شما