کاشان نیوز:ابوالفضل نجیب با ارسال یادداشتی، دیدگاه خود را در مورد تئاتر «سلف پرتره مخدوش آناکارنینا» که هم اکنون در تالار فرهنگ کاشان بر روی صحنه است ارسال کرده است: اینکه توفیق دیدن آخرین کار حمید اخوندنصیری حاصل بشود یا نشود چندان مهم نیست، اما امید دارم حسرت دیدن آناکارنینا بر دلم نماند. این حسرت به دلیل ادامه ناگزیری غربت نشینی با قلب وامانده ای است که به تعبیر مادربزرگهای ما مثل چراغ موشی به پت پت افتاده و آخرین نفسهایش را میکشد. با این همه دریغ و افسوس از ندیدن نمایش حمید تا کی و کجا ادامه خواهد داشت بماند. اما یقین دارم او هر چه خلق کند روح سرکش و سرگردان و فردیت پیش برنده او را نمایندگی میکند.

این روحیه چه در فرمت کارهای او چه در سرگردانی و پریشان حالی غبطه آور او در زندگی شخصی محسوس است. او را میشود در هیبت «سیزیف» کامو تداعی کرد، سنگی به سختی زندگی بر گردههای مردی که فقط تلاش میکند رنج بودن را به اعتبار زندگی ارتقا دهد سنگی که بسیاری سنگینی آن را تاب نیاوردند و دست به خلاصی خود از زندگی زدند و برخی آن را به فلسفه زندگی و اصالت انسان بودن تلقی و تعبیر کردند. حمید زاده سنتیترین و به تعبیری متعصب ترین محلههای کاشان است. خیابان مالیه قدیم و دارایی امروز که هنوز مانده اما داراییاش به تاراج رفته و یا همچنان میرود. محلهای که هنوز سنت و تعصب در آنجا نفس میکشد، اما فراموش نکنیم این محله قدیمی برای من همچنان نماد خویشتنداری و رواداری با اقلیتهای دینی است و به تعبیری حمید در همسایگی قبرستان و عبادتگاه کلیمیهای کاشان متولد شد و عجیب این که نگهبان همین دو مکان به ظاهر غیر مسلمان همچنان یکی از همین مذهبیهای متعصب مسلمان در همسایگی این دو مکان است.
حمید از دل این پارادوکس سفری ادیسهوار به آدمی امروزی و سنت و ساختارشکن را طی کرده. سفری از مرز رواداری و تحملپذیری تا تکامل و رسیدن به قله آنچه هست فلسفه انسانی است و بس.. هر چند او هنوز هم در نگاه برخی از سنتمداران روشنفکرنما به آدمی ناشناخته و سرگردان در تعبیر عامیانه شناخته شود. مهم نیست، مهم این است که آدمها هم در دیده شدن و هم ندیده شدن شأن احساس شوند.
حتی وقتی آگاهانه یا ناخواسته خود را گم و گور و به جزیره تبدیل می کنند.. او بی شک نسل آوانگارد و سنت و ساختارشکن تئاتر کاشان را نمایندگی میکند. هر چند تا آنجا که حافظه حقیر یاری میکند اجرای نمایشهایی چون چهارصندوق و میراث و لتو و … در دهههای چهل و تا اوایل دهه پنجاه با بهترین نسل تئاتری کاشان را همچنان میتوان به عنوان بنیانگذاران و طلایهداران تئاتر کاشان یاد کرد.
حمید می تواند ثمره موثری برای آن نسل و ترجمان تئاتر نوار شهر باشد. اغراق نمیکنم، هر چند در برخی موارد شتابزده و فردی عمل کرده باشد. اما همین که از وزین و سنگینترین آثار ادبیات داستانی جهان اقتباس میکند برای اثبات جهانی بودن اندیشه و همان نسبت ترجمان و اثبات ایرانی بودن و اینجایی بودن او کافی است. شبهای اجرا او را به یمن فضای مجازی دنبال کردم و از استقبال نسل امروز از آناکارنینای حمید بسیار خشنود که نشان از قدردانی و شکفتن هر چه بیشتر نگاه نو را در مخاطبان تئاتر کاشان به رخ میکشید. این دلنوشته برای حمید میتواند کمترین ادای دین باشد به زحمات طاقتفرسای او در زمانهای که برای انجام کارهای کوچک تر از آناکارنینا چه خون دلهایی باید خورد و چه بسا چون تقوایی سه دهه خانه نشین شد و به تعبیر بونوئل نان را بهانه فاحشگی هنر نکرد.

دیدگاه شما