مسعود فرزانگان – مرگ انسانهای خردورز، توانمند، کاردان، باهوش، که تمام توان خود را برای پویایی و پیشرفت همهجانبه جهان به کار میگیرند، و جان خویش را رنجور میسازند تا شکوفایی، توسعه فرهنگی و اجتماعی پدیدار شود و زیبایی افزون گردد، مرگی نیست که بتوان به سادگی باور کرد و در آن نگریست و مویه نکرد. گریه از آنکه سالها گذشته است تا مردی چنین بالیده، و اینک در آغوش خاک خفته است. و اندوه از آنکه سالها باید یگذرد تا چنین فرزندی دوباره در دامن گیتی بپرورد.
حسرتا که سالهای سال است که در سوک نامآوران این مرز و بوم، در سکوت و گمنامی در گوشهای از میهن، دست به سینه میایستیم و به دنبال پیکر آنان به آخرین وداع دل خوش میکنیم، بیآنکه در زمان زندگیاشان آنچنان که باید احترامشان کرده و بزرگواریاشان را به بینایی دیده باشیم و بر دستان پر مهرشان بوسه زده باشیم، و بیآنکه در اندیشه ارجداشت نامآورانی که باشندگی آنها مایههای امید جامعهاند برنامهای داشته باشیم. و بهراستی که جامعه ما هرگز آنچنان که بایسته است سپاسدار انسانهای بزرگ خود نبوده و این براستی ناتوانی انسان است.
دکتر «غلامرضا اسلامی بیدگلی»، نمونه بارز یک فرهیخته با اندیشههای بلند فرزانگی بود که آرمان زندگیاش را بر اساس دانشاندوزی و دانشگستری، کار و کوشش، مدیریت و مدارا نهاده بود و بدرستی جامعه جهانی را به سوی پیشرفت و آبادانی و راستی و درستی میخواست. او نه جرقهای خرد که پیش پای خود را روشن کند که خورشیدی فروزنده بود که جهانی را روشنا بود.
افسوس که خورشیدش به ناگاه در پس ابرهای فراق نشست. ولی امروز سپاسداری از فرهیختگی، دانشیمردی و اندیشهورزی او، خویشکاری ماست. نکوداشت فرهنگوری که برای پرتوان کردن علم و اندیشه، جان خویش را رنجور و کم توان ساخت و با رنجوری تن همواره به دانش و علم و کار و فادار ماند.
ازشمار دو چشم یک تن کم/وز شمار خرد هزاران بیش
اگر چه بر این باورم که از دست دادن زمان برای بازشناسی اندیشههای خردورزانه دکتر «اسلامی» گناهی است که پادافره آن از بین رفتن خودباوری و اندیشهسوزی نسل امروز و فردای فرزندان ماست، اما بر این اندیشه نیز هستم که شناسایی او به زمان بسیاری نیاز دارد، و اکنون که همه ما در بهت مرگ زودهنگام او هستیم کاری سخت است، اما میتوان این فرزند برومند ایران را در شعر خیام دید:
جامی است که عقل آفرین میزندش/ صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف/ میسازد و باز بر زمین میزندش
و به دیگر سخن میتوان زندگی او را سرشار از آموختن و بسیار دانستن، آموزاندن، نظم و کوشش سرشار از استمرار، و برتر از همه، ایراندوستی و عشق به مردم، فرهنگ و آبادانی و توسعه ایران دانست.
او که هیچگاه ایرانش و حتا زادگاه کوچکاش را فراموش نکرد و حتا به زیبایی به اینکه بیدگلی است احساس غرور کرد و دانشجویان و فرهیختگان شهرش را نوروز گذشته ستود و به آنان گفت:
«من امیدوارم هر نفس شما عید باشد و بهار باشد، هر نفس شما برای اول شهرتان و بعد برای استان، مملکت و صحنههای بینالمللی بهار باشد و بدرخشد.»
او همه فرزندان زادگاهش را انسانهای سختکوش و کارآمد میدانست و آرزو میکرد که همه آنها به موفقیت بایسته دست یابند.
و شگفتا که در بهاری دیگر، درخت قامتش خزان گرفت و حسرتا که بسیار زودتر از آنچه که میشد تصور کنی پیمانه عمرش پرشد و از گل وجودش عطر دانایی، نخبگی و فرزانگیاش ماند.
دکتر «اسلامی» از زمره مردان بلنداختری بود که زندگی را فرصتی میدانند برای توشهاندوزی و رسیدن به کمالات انسانی و با خوشبختی میتوان گفت که او با سربلندی این راه را پیمود و شیرینی زندگیاش، پاکیزگی رواناش شد. که بدرستی روان او همای بلندپروازی شد که سرشار از عشق به میهن و مرز و بوم بود و افسوس که همای او در آشیانه نشست.
او دریایی بود که در کوزه کوچک نمیگنیجید و خورشیدی که در آیینه کوچک هم نه.
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی.
درگذشت او یادآور مرگ اقتصاددان برجسته همزادگاهی و دوست دیریناش زنده یاد دکتر «حسین عظیمی آرانی» نیز هست که او نیز کتاب زندگیاش نیمه خوانده بسته شد.
یارانی که نظیر خود را بنگذاشتند و بگذشتند خدای عز و جل جمله را بیامرزاد
کسانی که کارنامه پربارشان هر یک به گونهایی، نشاندهنده خوشبختیاشان است. خوشبخت که به دانش جهان افزودند و نام نیک از خود به جای گذاردند. سرافراز زیستند و آبرومند و بزرگمنش درگذشتند.
من نمیدانم که در کنار کتابها و نوشتههای منتشر شده او چه مقدار آثار منتشر نشده وجود دارد. اما امیدوارم که فرزندان برومند او به چاپ ماندگاریهای او و بازتاب اندیشههای علمی استاد، همت گمارند و یاران و دوستداران او مرکزی علمی را به نام «اسلامی» در زادگاهش بنیاد نهند تا نام و یادش همواره در پیوند با دانش، بزرگ بماند. و سختکوشی و پشتکار او برای فرزندان امروز و فردا، مشق دانشآموزی شود.
من در کنار کارهای علمی دکتر «اسلامی»، باید به دلآرامی او از یاد خدا و مهرش به دین و مبانی دینی، به عشقاش به امامان همام و احترامش به حضرت زینب (س)، به کارهای نیکوکارانه و خیرخواهانه و مردمدوستانه، به نگرش او به جامعه انسانی و پیشرفت همگانی که همه اندیشه او بود وخوشحالیاش از پیشرفت علمی جامعهاش، اشاره کنم اما فرصت کنونی بسیارکوتاه است، ولی اطمینان دارم که برکات وجودی او و آثار برجامانده از او، گنجینه ماندگاری برای نسل امروز و فردا خواهد بود و آینده به روشنی درباره همه اینها خواهد گفت.
به بزرگی نامش کلاه از سر بر میدارم و حتا در نبودنش به افتخار، پیش پایش برمیخیزم.
و باز میخوانم «مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد».
از خداوند مهربان و بزرگ میخواهم که آن انوشه روان را جایی پر از گل در بهشت، خانه دهد و روانش را سرشار از آرامش کند.
بر روان روشنش درود. هزاران بار درود.
بنده به خانواده و دوستان ایشان تسلیت عرض می نمایم . از شنیدن این خبر واقعاً متاثر گردیم ؛ انسانی بس والا و ارزشمند بود . روحش شاد
با سلام پیام های دیگری هم د راین رابطه در وباگ فوق می باشد