نمایشهای شادیآور در پیشینهٔ نمایش کاشان قدمت زیادی دارند و همیشه از جایگاه ویژهای برخوردار بودهاند. در طول این سالها نیز اهالی نمایش با استفاده از لهجه شیرین کاشانی و روستاهای اطرافش تیپهای نمایشیای را خلق کردهاند که گاه ماندگار شده و گاهی به فراموشی سپرده شده است. نمونهاش تیپ «حسینآقا»- که با لهجه کاشانی «حُسِی آقا» خوانده میشود- است که با هنرمندی بازیگر خوشذوقی مثل حسین حداد هنوز هم طراوت خود را حفظ کرده است.
این روزها در سالن مهربان فرهنگسرای مهر، شاهد اجرای نمایش کمدی «اشتباه» هستیم که ذکر چند نکته درباره آن خالی از لطف نیست. نمایش با پخش ترانه ضبط شدهای شروع میشود و بازیگران در پایین سن مشغول لبزدن میشوند و بعد به روی سن می روند و ادامه می دهند. نمونه این سبک اجرا در اجراهای نمایشهای ایرانی کم نیست. اما با قرارگرفتن بازیگران در داخل صحنه و در حال انجام کارهایی مثل چیدن صحنه یا لباس پوشیدن و امثال آن میتوانست زیباتر و کاربردیتر باشد.
داستان نمایش ساده و خطی است و بر عنصر اتفاق استوار است و گاهی هم تعلیقهای کوچکی ایجاد میشود و به سرعت به مسیر اصلیاش برمیگردد. البته اگر نمایش را جزء کارهایی که در پایتخت به اسم «تئاتر آزاد» خوانده میشود بگذاریم، ظاهراً اشکالی پیش نمیآید. اما با اندکی تامل میشد ایدههای بهتری برایش پیدا کرد تا در کنار خنداندن، سلیقه تماشاچیان هم که به لطف رسانهٔ ملی هر روز نازلتر میشود، بهخود تکانی بدهد.
وحیدرضا صادقپور بر اساس پیشبینی ما از سابقه بازیهای درخشانش ظاهر میشود و حتی در جاهایی با مهارتی که در صداسازی و ژستها و تیپهای مختلف در زمان کوتاه نشان میدهد، ما را انگشت به دهان میگذارد. از قدرت بداهه او و هوشمندیاش در ارائه تیپ دو نوکر نباید غافل شد.
از محمد حمیدیشاد تیپسازیهای خوب و خلاقیتهای بهجایی در استفاده مناسب از لهجه در کمدیهای کلامی دیده بودیم. او اینبار هم تیپهای متفاوتی از دو ارباب را در نقطه مقابل تحرک و جنبوجوش نوکرها به نمایش میگذارد. نگاه کنید به لحظات دستپاچگی و عاشق شدنش در صحنههای مختلف. در بعضی جاها هم که نتیجه کار چندان باورپذیر درنیامده، متن و کارگردانی بیتقصیر نیست.
حمیدرضا سهرابزاده در مقام بازیگر بههیچ وجه در حد و اندازه تواناییهای خودش هم ظاهر نشده و این آرزو را در دل ما زنده میکند که کاش خودش این نقش را بازی نمیکرد.
درگیریهای نوشتن و کارگردانی و خلأ یک دستیار کارگردان کاربلد و پیگیر، انرژیای برای بازی او نگذاشته است. در نتیجه تیپی که ارائه میکند یکدست نیست و با متن همسو نمیشود.
برای دکور و ملزومات صحنه، از قابلیتهای نمایشهای ایرانی در تعریف مکان و زمان استفاده شده است. برای مثال استفاده از نقل در معرفی مکان – پارک، خانه و جاهای دیگر- در روایت و کلام تغییر میکند و عوض شدن صدا و برداشتن و گذاشتن کلاه هم نشانه تغییر تیپ است.
موسیقی یکی از چیزهایی است که جای خالیاش مخصوصاً در بزرگنمایی حسها و تند یا کند شدن حرکات به شدت حس میشود. نمایش با یک آهنگ شاد شروع میشود و کاش آهنگی شاد تمام میشود.
مورد دیگری که میتوان به آن اشاره کرد این است که گاهی از قراردادهای اجرایی نمایشهای ایرانی مثل گریز زدن استفاده میشود که گاهی با بهانهٔ گریز همراه است و گاهی هم نه. مثلاً جایی گفته میشود آقا و خانم میراثداری ندارند و بعد از مرگشان همه چیز به زرگر میرسد. اما ارباب از شهرستان آمده، عاشق خواهر خانم میشود که هیچ صحبتی تا به حال از او نبوده است. صحنه خواستگاری صحنه زیبا و خندهداری است. ولی روابط و تعاریف داستان را مخدوش میکند.
از سوی دیگر گره نمایش بر همان اساس عنصر اتفاق باز میشود. پدری صاحب دو پسر دوقلو میشود و از بچگی برایشان دو نوکر دوقلو میگیرد. خیلی اتفاقی دوتا از آنها گم میشوند و باز هم اتفاقی یکی دیگری را پیدا میکند. آخر سر هم خیلی اتفاقی همهچیز به خیر و خوشی تمام میشود و مدام این سؤال را به ذهن میآورد که واقعاً چهقدر باید به اتفاق ایمان داشته باشیم؟
عنصر اتفاق درست مثل حضور پرقدرتش در ابتدای نمایش میتوانست در پایان هم به کار بیاید تا آقای کارگردان مجبور نشود پایان کار را اعلام کند. حالا که تماشاچی قراردادها را پذیرفته، بهتر بود به تمهید دیگری برای پایانبندی فکر میشد.
اما در کل با نمایش شادی روبهرو هستیم که میتواند در این روزگار خشکیدن خنده، ساعتی به دور از دغدغه رزومرگی گل لبخند را بر لب شما بنشاند و این به کارگردان و گروه نمایش دستمریزاد دارد.
دیدگاه شما